نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من

نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من
  • صفحه خانگی
  • >
  • مقالات و مقولات
  • >
  • چه کسی آتش را ربود؟  

آتشِ اوپنهایمر در خرمن فاشیسم و کمونیسم
چه کسی آتش را ربود؟  

  • نوامبر 25, 2023

هیچ آتشی چندان نیرومند نبود تا آن‌ها را روشن سازد،

و برق رخشنده‌ی اختران، توان روشنایی بخشیدن به این شب دوزخی را نداشت.

تنها تل هیزمی را به صورت مبهم بدیدند

که خود مشتعل گشت و تخم ترس در دل‌ها افکند.

از این منظره که به درستی آن را تشخیص نمی‌دادند،

وحشت زده شدند و آن‌چه را بدیدند، از آن‌چه بود بدتر دانستند.

حکمت سلیمان / تقابل پنجم: ظلمات و ستون آتش

…

«پرومتئوس آتش را از خدایان ربود و در اختیار انسان گذاشت، به این علت به کوهی بسته و تا ابد شکنجه شد.»

این دیباچه‌ی کریستوفر نولان است بر فیلم «اوپنهایمر». نولان فیلمی را درباره‌ی «علم»، با ارجاع به اسطوره آغاز می‌کند. و این در حالی است که رابرت اوپنهایمر از میانه‌ی سده بیستم تا کنون، در جهانی اسطوره‌زدایی شده، خود، بدل به اسطوره شده است.

نولان فیلمی درباره «علم» را با ارجاع به اسطوره آغاز می‌کند تا در «اوپنهامیر» با رابرت اوپنهایمر همان کند که که فلسفه و علوم تجربی با جهان جدید کردند؛ اسطوره‌زدایی.

اسطوره‌ی اوپنهایمر از میانه‌ی سده‌ی بیستم به بعد، مخلوق و محصول و مولود و معلولِ اردوگاه روشن‌فکری بود. چپ‌گراییِ غالب بر این اردوگاه از موضع کمونیستی، بر اساس این مدعای بنیادین کارل مارکس سامان یافته بود که انسان در گستره‌ی تاریخ، هم‌واره تولیداتی در ساحت تمدنی و فرهنگی داشته با این هدف که از این تولیدات در راستای رهایی و آسایش و آرامش بهره ببرد، در حالی که، سیر تاریخی شاهد عادل این مدعاست که تمامی این تولیدات در عرصه‌ی واقعیات ملموس و مشهود، بر علیه انسانِ تولیدکننده وارد عمل شده، و از او سلبِ رهایی و آسایش و آرامش کرده است.

بر این اساس، روشن‌فکری بیرق بر بام این مدعا بر می‌افراشت که علوم تجربی نیز در ظل و ذیل نظام «سرمایه‌داری»، تولیداتی داشته، که تمامی آن تولیدات، بر علیه انسان به کار گرفته شده‌ است. اما تولیدات در عرصه‌ی علوم تجربی، ساخته و پرداخته‌ی عالمانی هستند که ذهن و ضمیر ایشان در اصل و اساس ساخته و پرداخته‌ی مناسبات حاکم بر نظام «سرمایه‌داری» است. به دیگر بیان، نوعی از ضرورت تاریخی باعث سلطه و سیطره‌ی نوعی از مناسبات تولید می‌شود، و بر این اساس، ذهن و ضمیر عالمان در عرصه‌هایی چون علوم تجربی، هرآن‌چه تولید می‌کند در واقع چیزی نیست جز فرآورده‌ی محتومِ فرآیندِ حاکم بر جوامع طبقاتیِ در بندِ نظام «سرمایه‌داری».

در کتاب «تخدیر روان تخریب جهان» نشان داده‌ام که این نظام نظری مارکس، چرا و چگونه آغشته به انواع مبانیِ اسطوره‌ای است. اما آن‌چه در ماجرای ساخت بمب اتم در اواخر نیمه‌ی نخست سده‌ی بیستم در امریکا در تاریخ ثبت شد، از جانب همان اردوگاه روشن‌فکری در راستای روایت اسطوره‌ای مارکس، این‌گونه فهمیده و فهمانده شد که میراث اوپنهایمر چیزی نیست جز تحقق عینی این پیش‌بینی تاریخی مارکس در «مانیفست»: «بورژوازی پیش از هر چیز در کار تولیدِ گورکنان خود است.»

مارکس همین مدعا را به گونه‌ای دیگر نیز در همان «مانیفست» مطرح کرده بود؛ «تاریخ صنعت و بازرگانی در دهه‌ی گذشته چیزی نبود جز شورش نیروهای مدرن تولید علیه شرایط مدرن تولید یا همان مناسبات مالکانه‌ای که شرایط ادامه‌ی زندگی بورژوازی و سلطه‌ی آن را تضمین کرده است.»

بر این اساس، نظام «سرمایه‌داری» به تولیدِ رابرت اوپنهایمر می‌پردازد تا از او، و تولیداتِ او، در راستای تأمین و تضمین منافع خود بهره‌برداری کند، در حالی که، اوپنهامیر و تولیداتِ او چیزی نیستند جز گورکنانِ نظام «سرمایه‌داری».

در اردوگاه مارکسیسم، این نوع دیدگاه ایدئولوژیکِ آلوده به اسطوره پردازی، از قضا، در ابتدای تجاوز فاشیسم به اروپا نیز از این منظر در صورِ اعتباربخشی به نظام نظری مارکس پرداخت که «فاشیسم چیزی نیست جز یکی از همان تولیدات نظام سرمایه‌داری که به مثابه گورکنِ این نظام در حال انجام وظیفه‌ی تاریخی است.» از این منظر، رفقای روشن‌فکر اگرچه در ادامه، پس از حمله‌ی سپاه هیتلر به سپاه استالین، خود را به عنوان دشمنان راستین فاشیسم در عالم معرفی کردند، اما ایشان، همان‌ها بودند که در ابتدای ماجرا، از فتح دروازه‌های اروپا توسط سپاه هیتلر، از منظرِ تحقق فرجام محتوم تاریخ علیه نظام «سرمایه‌داری»، استقبال کرده بودند. اما در ادامه، آن‌جا و آن‌گاه که در امریکا، «پروژه‌ی منهتن» باعث تولید بمب اتم شد، در راستی همان مبانی نظام نظری مارکس این فریاد از متن و بطن اردوگاه روشن‌فکری به گوش رسید که نظام «سرمایه‌داری» چیز دیگری به عنوان بمب اتم تولید کرده که فرجامی از منظرِ کارکرد، جز نابودیِ همان نظام نخواهد داشت.    

اما در همان دوران، در ظل و ذیل «پروژه‌ی منهتن» مباحث و مسائلی درباره قابلیت «نابودی جهان» بر اساس ساخت تسلیحات هسته‌ای مطرح بود. به دیگر بیان، در زمان و زمینه‌ی ظهور و بروز فاشیسم، رفقای کمونیست این مشکل را تقلیل داده بودند به نابودی نظام «سرمایه‌داری»، اما در سوی دیگر ماجرا، دیگرانی، فاشیسم را بیش و پیش از آن‌که خطری در راستای نابودیِ نظام «سرمایه‌داری» بدانند، خطری در راستای نابودی جهان دانسته بودند. به همین نسبت، درباره ساخت بمب اتم نیز، ورای اردوگاه کمونیسم، دیگرانی این خطر را نه از منظرِ نابودی نظام «سرمایه‌داری»، بلکه از منظر نابودی جهان مورد توجه و بررسی قرار داده بودند.

با توجه به این وجه از ماجرا، چرا متولیان نظام «سرمایه‌داری» اعتباری برای مدعیات مارکس و سایر رفقا در این عرصه قائل نشدند و به ساخت بمب اتمی پرداختند که بر اساس مدعای رفقا فرجامی جز نابودی نظام «سرمایه‌داری» نداشت؟ و، از دیگرسو، آیا متولیان نظام «سرمایه‌داری» نمی‌دانستند که با ساخت بمب اتم اقدام به سوراخ کردنِ قایقی می‌کردند که خود در آن نشسته بودند؟

نظام نظریِ روشن‌فکری به مثابه خلفِ صالحِ مکتب کمونیسم در سده‌ی بیستم، جز مجموعه مدعیاتی آغشته به دغا و دغل، پاسخی دقیق و عمیق برای این نوع پرسش‌ها در بساط نداشت.

بر اساس نظام نظری مارکس و اخلاف او، اوپنهایمر را نمی‌توان و نباید پرومتئوس دانست، بلکه، پرومتئوسِ راستین در این دوران و در این میدان فقط و تنها فقط پرولتاریاست.

این پرولتاریاست که آتشِ انقلاب را از زئوس می‌رباید و به نوعِ انسان هدیه می‌دهد تا در خرمنِ نظام سرمایه‌داری بیافکند. اما اگر چنین است، پس چرا و چگونه می‌توان در عین حال در صور این مدعا دمید که امثال اوپنهایمر نیز با تولیداتشان در کارِ نابودیِ نظام «سرمایه‌داری» هستند؟ پاسخِ مارکس به این پرسش از مسیرِ طرح مدعای «آگاهی تاریخی» و «آگاهی طبقاتی» می‌گذشت؛ بورژوازی در انقلاب علیه فئودالیسم، دارای «آگاهی تاریخی» نبود اما از «آگاهی طبقاتی» برخوردار بود، در حالی که پرولتاریا انقلاب علیه بورژوازی را بر اساس کسب «آگاهی تاریخی» و «آگاهی طبقاتی»، سامان می‌دهد. و چون چنین است، امثال اوپنهایمر، هیزم‌هایی در آتشِ انقلاب هستند، نه رباینده‌گانِ آتش انقلاب.

نظام نظری مارکس، علی‌رغم مدعای ابتنا و اتکا به علوم تجربی، جز بر محور و مدارِ اسطوره‌پردازی نمی‌توانست به تبیین مدعیات بنیادین خود درباره جهان و انسان بپردازد، و چون چنین بود، جهانِ اسطوره‌زادیی شده در سده‌ی نوزدهم و بیستم را با ساخت و پرداخت اسطوره‌هایی چون پرولتاریا، بار دیگر به وادی اسطوره کشاند.

https://i.ebayimg.com/images/g/a0gAAOSwNNBkXgSo/s-l1200.webp

کریستوفر نولان در فیلم «اوپنهایمر» بر آن است تا به اسطوره‌زدایی از رابرت اوپنهایمر بپردازد؛ اسطوره‌ای که بیش و پیش از هر چیز، ساخته و پرداخته‌ی اردوگاه کمونیسم، و نظام نظری نظری روشن‌فکری بود.

روایتِ اسطوره‌ای از اوپنهایمر، از میانه‌ی سده‌ی بیستم، علاوه بر آن قرائت‌های مارکسیستی، بر این محور و مدار نیز از جانب روشن‌فکری ارائه شد که او آتشِ بمب اتم را از خدایان ربوده و در اختیارِ انسان قرار داده است. اما آن‌جا و آن‌گاه که بار دیگر، بی‌اعتباریِ پیش‌بینی مارکس درباره نابودی نظام «سرمایه‌داری» اثبات و نمایان شد، و نظامات کمونیستی در جهان نیز به همان «آتش» دست یافتند، روشن‌فکری در صور این مدعا دمید که نظام «سرمایه‌داری» از آن «آتش» در راستای حفاظت و حراست از منافع خود بهره‌برداری می‌کند. و این فقط و تنها فقط یکی از فراوان شوخی‌های رفقا در عرصه‌ی علم و عقلانیت بود؛ همان «آتشی» که فرجام محتوم‌اش نابودی نظام «سرمایه‌داری» بود، اینک بدل به «آتشی» شده بود برای روشن ماندن مشعلِ منافع همان نظام.

نولان در فیلم «اوپنهایمر» نشان می‌دهد که رفقای کمونیست، و نظام نظری روشن‌فکری، چگونه در راستای تولیدِ اسطوره‌ی اوپنهایمر، مجموعه‌ی دقیق و عمیقی از واقعیات را در حجاب ایدئولوژی پنهان کرده‌اند. و، طرفه آن‌که، در راستای نمایش اسطوره‌زدایی از اوپنهایمر در این فیلم، نولان به ترسیم سیمای کسانی می‌پردازد که تحت لوای مبارزه با کمونیسم، خود، آلوده به نرم‌افزارهای فکریِ ایدئولوژیکی هستند به مثابه روی دیگرِ سکه‌ی بی‌اعتبارِ کمونیسم.

در صحنه‌ای از فیلم «اوپنهایمر»، رابرت اوپنهایمر در دیدار با هری ترومن، از پروای اخلاقی خود درباره «آلوده بودن دست‌اش به خون مردم هیروشیما و ناگاساکی» سخن می‌گوید، و پاسخ رئیس‌جمهور امریکا این است که مردم هیروشیما و ناگاساکی به سازنده‌ی بمب اتم اهمیتی نمی‌دهند، بلکه «من را عامل اصلی آن بمباران می‌دانند.» اما تفکیک و تمایز میان «سازنده‌ی بمب» و «پرتاب کننده‌ی بمب» نیز درباره ماجرای رسیدنِ انسان به تسلیحات هسته‌ای، از جانب اخلاف مارکس، تفکیک و تمایز دقیق و عمیقی نبود، چرا که، ایشان بر این باور بودند و هستند که سازنده‌گانِ بمب نیز چیزی نیستند جز ساخته‌های نظام «سرمایه‌داری». یکی از توالی این مدعا این بود که آن‌چه ساخته می‌شود اگر در راستای «هدف مطلوب ما» مورد استفاده قرار گیرد، ساخته‌ای مطلوب، و سازنده‌ی آن نیز شایسته تأیید و تحسین خواهد بود، در غیر این‌صورت، هرچه، توسط هرکه، ساخته شود، مذموم و مطرود خواهد بود.

در این‌جا، مسئله‌ی مناقشه برانگیز، چیزی نیست جز معنا و مبنایِ «هدف مطلوب ما». نظامات سیاسیِ ایدئولوژیک در جهان جدید، آن‌چه به عنوان «هدف مطلوب» در نظر داشتند و دارند، دارای کم‌ترین نسبت و تناسب با ارزش‌ها و موازین و معاییر اخلاقی و عقلانی در جهان جدید است. بر این اساس، بیش و پیش از آن‌که ماجرای تولید بمب اتم به عنوان وسیله‌ای در راستای اهداف مطلوبِ نظام «سرمایه‌داری» مورد توجه قرار گیرد، باید ماجرا را از این منظر مورد توجه قرار داد که نرم‌افزارهای نظریِ به قدرت رسیده در کشورهایی چون آلمان و ایتالیا و ژاپن در معرکه‌ی جنگ جهانی دوم، دارای چه اهداف مطلوبی بودند، و در راستای آن اهداف، از چه وسائلی استفاده کردند. این نوع نرم‌افزارهای نظریِ به قدرت رسیده در عرصه‌ی سیاست، در ادامه، آیا از پیشرفت‌های علمی در عرصه‌های چون فیزیک، به فرآورده‌هایی نظری چون میراث رابرت اوپنهایمر نمی‌رسیدند؟ و آیا این فرآورده‌ها را در راستای ساخت تسلیحات هسته‌ای به کار نمی‌گرفتند؟

بدون در نظر داشتن این مبانی، نه تنها از رابرت اوپنهایمر، بلکه از امثال هری ترومن نیز نمی‌توان سیمایی جز بر محور و مدار اسطوره ترسیم کرد.

کریستوفر نولان در فیلم «اوپنهایمر»، از اسطوره‌ی پرومتئوس در راستای اسطوره‌زدایی از رابرت اوپنهایمر استفاده می‌کند، و معنا و مبنای این اسطوره‌زدایی نیز چیزی نیست جز نمایش جزئیات دقیق‌تر و عمیق‌تری از واقعیاتِ مربوط و معطوف به نقشِ اوپنهایمر در «پروژه‌ی منهتن».

اوپنهایمر «آتش» را در زمان و زمانه و زمینه‌ای از خدایان ربود که جهان و انسان در آتشِ افروخته از جانب کمونیسم و فاشیسم در حال سوختن بود؛ آتشی که هیتلر و استالین از شیاطین ربوده بودند.


  • اوپنهایمرسینمافاشیسمکمونیسمنولان

نوشته های مرتبط

{"qurey":{"category__in":[42],"post__not_in":[503144],"posts_per_page":3,"ignore_sticky_posts":1,"orderby":"rand","post_type":"post"},"title":"\u0647\u0645\u0647","post_title":1,"between":"40px","layout":"grid","grid_layout":"grid_3","padding":{"left":"20","top":"20","right":"20","bottom":"20"},"ratio":"rd-ratio75","image_size":"medium","excerpt":"","alignment":"right","meta_layout":{"between":"between-2","layout":"layout-3"},"box_layout":"none","image_effect":"grow","caption_effect":"imghvr-fade","key":"related","post_type":"post","action":"reza_post_grid_3","post_status":"publish"}

نقالِ لال

بازنگری در بازدارندگی

چون صمد آمد نود هم پیش ماست

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ها

{"number":"8","cats":"","orderby":"","post_title":1,"title":"\u0647\u0645\u0647","excerpt":"","excerpt_limit":"","title_limit":"","meta":{"meta_category":"","meta_author":"","meta_date":"","meta_view":"","meta_comments":""},"list_layout":"list_1","featured_layout":"featured_1","between":"40px","image_size":"full","ratio":"rd-ratio75","image_width":"40","box_layout":"boxed-details","caption_layout":"","key":"widget_blog_list","post_type":"post","action":"reza_post_list_1","post_status":"publish"}

مخلوقات اشرف

بازگشت به جدید

دو حکومت، دو بختیار، دو ترور

خریدِ حمید

تقلید تولید و تولید مقلد

ایران و کاتخونِ شیعه

پیکار با انکار ایران

بی‌شـرف

برچسب نوشته ها

انقلاب مشق سیاست اسلام اپوزیسیون فلسفه روشنفکری انتخابات فقه اصلاحات ایران اخلاق مشروطیت مشروطه مارکسیسم پهلوی سینما دین هنر زنان

instagram

نی ما جوادپور مجموعه آثارنی ما جوادپور

و این منم؛ گفته‌ها و نوشته‌ها، نه آن‌که می‌گفت و می‌نوشت
#