نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من

نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من
  • صفحه خانگی
  • >
  • مقالات و مقولات
  • >
  • نقالِ لال

تأملی در فرم و محتوای «کارنامه‌ی بندار بیدخش»
نقالِ لال

  • دسامبر 27, 2023
این مقاله در 20 ساله‌گیِ نویسنده قلمی شده، و پیش از این، در روزنامه آنلاین «دبستان» منتشر شده است.

…

آن‌چه از گذشته تا کنون، تحت عنوان آثار «هنری»، در عرصه‌ی تاریخ زبان فارسی به یادگار مانده، و حتی آن‌چه در این روزگار تولید می‌شود؛ تا یادگاری باشد برای آینده‌گان، «هنری» به شدت آغشته به تک‌صدایی و در سوگ «گفت و گو» است. حتی در عرصه‌ی اندیشه‌ی سیاسی و فلسفه نیز تنها صدایی که به گوش می‌رسد طنین ناخوش‌آیند تک‌صدایی است. و چرا می‌بایست از این‌همه در شگفت شد؟ مگر نه آن‌که هنر در هر بستر تاریخی، پیوندی وثیق با فرهنگِ غالب بر آن بستر، و روح حاکم بر آن دارد، و مگر نه آن‌که مشی مشهود «جامعه‌ی ایران» از گذشته تا هنوز، آغشته به فرمان و فتوا و فرموده و امر به معروف و نهی از منکر و… بوده است.

اما در آن سوی ماجرا، در یونان باستان به مثابه خاستگاه تئاتر، مردمان، شهرها را از گرد معابد و قصر سلطان به گرد فضای عمومی (agora) آوردند، و در آن‌جا بود که تمامی مسائل مربوط به «جامعه» به مباحثه گذاشته شد، و از آن‌جا بود که شهر(polis) به معنایی دیگر و نوین پدید آمد. در این میدان و در این دوران بود که آثار دوران‌سازنِ فلسفی و هنری بر ستون‌های سترگ گفت وگو و ارائه‌ی استدلال و برهان در حوزه اندیشه ورزی پدید آمد، و، چه جای شگفتی که از چنین خاکی شجره‌ی تئاتر بروید،که بنیان آن گفت و گو است.

این بر سبیل مقدمه گفتیم تا پرده برافکنیم از حکایت «کارنامه‌ی بندار بیدخش».

بهرام بیضایی، خود، سال‌ها پیش از این، گفته بود «کارنامه‌ی بندار بیدخش، نقل/نمایش است.» اگر چه عرصه‌ی تعریف نمایش، خصوصاً در زمانه اکنون، عرصه‌ای فراخ است، اما عرصه‌ی نقالی چنین نیست، و به ساده‌گی می‌توان با خوانش متن یا مشاهده‌ی اجرای نمایش «کارنامه‌ی بندار بیدخش» دانست که آن‌چه هست در پیله‌ی تعریفِ نقالی نمی‌گنجد. همان‌گونه که اشاره شد «هنر» آغشته به تک‌صداییِ ما، هیچ‌گاه آن‌گونه که باید جز در عرصه‌ی شعر، جای‌گاهی درخور و شایسته نداشته است. با توجه به تاریخ هنرهای مکتوب و غیرمکتوب در غرب، و مقایسه ی تولیدات آن با تولیدات همین عرصه در ایران، آشکار است که تفاوت ره از کجاست تا به کجا. اما آن‌چه که در بساط تاریخ هنر در ایران می‌بینیم نیز هیچ‌گاه بی‌نصیب از تحولات اجتماعی و بی‌رنگ زمانه‌ی خویش نبوده است. چه داستان و رمان که از همان دَم که طفلی نوپا بود به شیرخواره‌گی راهی مهد ایدئولوژی شد، چه تئاتر که همگام با تحولات دوران مشروطه گام در میدان تاریخ ایران نهاد، چه نمایش عروسکی و نقالی و تعزیه و روحوضی و… که با بررسی تولیدات هرکدام می‌توانیم رنگ زمان و زمینه و زمانه را بر رخسار آنها مشاهده کنیم.

اما در عرصه‌ی «هنری» که محمل گفت و گو و تبادل اندیشه نیست، به نقالی به عنوان هنری دارای قابلیتِ بسطِ تک‌صدایی نگریسته می‌شود. بر این اساس، نقالی جنینی است جهیده از زهدان هنرِ مبتنی بر تک‌صدایی در ایران. و این‌گونه است که «کارنامه‌ی بندار بیدخش» را نمی‌توان نقالی دانست، چراکه، مبنای این اثر چیزی نیست جز «گفت و گو». پس اگر چنین است، آیا آن دو شخص بر صحنه‌ی نمایش «کارنامه‌ی بندار بیدخش» نقال نیستند؟ آیا نه نقل از حکایتی می‌نمایند که بر «بندار» و «جم» گذشته است؟ آن‌چه از «نقالی» سراغ داریم مگر نه آن است که نقال، نقل می‌کند و فاصله‌ی میان این نقل تا «بازی» سدی سترگ است بنام «شخصیت»؟ در «کارنامه‌ی بندار بیدخش» دو شخص در دو سوی صحنه، با حائلی در میان قرار دارند که بر اساس آن‌چه در نمایشنامه می‌خوانیم، و در اجرا می‌بینیم، هیچ‌گونه ارتباطی در قالب گفت و گوی آشکار با یک‌دیگر ندارند. «بندار» و نه «جم» حتی یک لحظه نیز رو سوی هم نکرده و یک‌دیگر را خطاب قرار نمی‌دهند .اما در عین حال، یکی پرسش می‌آفریند، و، دیگری پاسخ آن پرسش را ارائه می‌کند. یکی ریسمانی در چاه حکایتی می‌افکند، و، دیگری با همان ریسمان، خود را بالا می‌کشد. و این چه ارتباطی‌ست بی «گفت و گو»، آن‌هم در نمایش؟

«نقال» اصولاً و اساساً از گذشته نقل می‌کند، اما آیا آن دو شخص بر صحنه‌ی نمایش «کارنامه‌ی بندار بیدخش» نقل از گذشته نمی‌کنند و مطلع سخن هرکدام «گفتم» و «گفت»، نیست؟ در نقالی، نقال اگر به جای 100نفر نیز سخن گوید خود می‌داند که کدام برحق و کدام ناحق است و از دیگر‌سو، می‌کوشد تا به دیگران نشان دهد که حق در کدام سو ایستاده، و، ناحق کدام سو. اما آیا ما بر صحنه‌ی نمایش «کارنامه‌ی بندار بیدخش» با دو شخص مواجه نیستیم که هر یک از آن‌چه کرده‌اند، هرکدام در موضع حق، سخن می‌گویند، و به دیگر عبارت، هرکدام خویش را برحق می‌پندارد، و البته این پندار آغشته به تشکیک و تردید است؟ آیا بر صحنه‌ی نمایش «کارنامه‌ی بندار بیدخش» آن زمان که هرکدام از این دوشخص سخن می‌گویند و نقلی از گذشته می‌نمایند آن شخص دیگر نیست که چون هم‌راه و شاگرد نقال از ابزارها و نمادهای موجود در صحنه جهت القای بیشتر سخن، و آفرینش‌های بصری مدد می‌گیرد؟ پرسش‌هایی بر این نهج بسیار است که اندیشه ما را در نهایت بر این پرسش آونگ می‌نماید که آیا این دو که تا به حال از ایشان با عنوان «شخص» نام برده‌ایم به واقع «نقال» هستند؟ اگر نقال هستند که این چه نقالی است با آن‌همه گفت و گو که در پشت دیوار میان «بندار» و «جم» در جریان است، و البته در عیان میان «جم» و «دبیرک»، و از سویی «بندار» و «دبیرک»؟ مگر نه آن‌که وقتی پای دبیرک به میان کشیده می‌شود آن «گفتم» و «گفتمش» رخت برمی‌بندد و خطاب‌ها همه مستقیم به «دبیرک» است؟حتی در خلال این خطاب‌ها بر «جام» نیز نمی‌بایست چشم فروبست که در مراحل بسیاری مورد خطاب «جم» و «بندار» قرار می‌گیرد، و آن دو با «او» راز خویش در میان می‌نهند و «او» به زبان خویش با آن دو سخن می‌گوید، و آیا این نیز خود گفت و گویی نیست؟

بر اساس آن‌چه گفته شد و آن‌چه بر صحنه‌ی نمایش «کارنامه‌ی بندار بیدخش» می‌گذرد و به اجرا درمی آید و دیده می‌شود، نه «کارنامه‌ی بندار بیدخش» نقالی است، و نه در آن خبر و اثری از «نقال». بسیار شنیده و خوانده‌ام که «بندار» و «جم» را نقال می‌دانند که در عین حال، شخصیت نیز هستند، یا اینکه گفته شده در «کارنامه‌ی بندار بیدخش» با دو نقال مواجه‌ایم که در فرآیند نمایش به دو شخصیت بدل می‌شوند. اما به باور راقم این سطور هرگز این‌گونه نیست.

در «کارنامه‌ی بندار بیدخش» با چهار شخصیت و یک نقال مواجه‌ایم. چهار شخصیت عبارتند از «بندار»،«جم»،«شخصیت نقال جم» و «شخصیت نقال بندار». و تنها نقالِ بر صحنه‌ی نمایش «کارنامه‌ی بندار بیدخش» هم‌اوست که در واپسین دَم خطاب به او گفته می‌شود «بمان و داستان این جام بر پوست بنویس و بر مردمان بخوان تا نگویند ما این دانش نداشتیم.» هم‌او که تمام این «داستان» را برای ما نقل می‌کند، و او را نمی بینیم. هم‌او که هم بهره‌ای از دانش «بندار» برده، و هم بی‌نصیب از قدرت «جم» نبوده، هم‌او که هم هست و هم نیست، چون «جام»، هم‌او که در نهایت به ما نمی‌گوید که به کدامین قصد و کدامین طمع و کدامین دلیل از آن‌همه که بندار برشمرد، جام را از «جم» ربود و نزد بندار آورد. اما، ما، نه او را می‌بینیم، و نه جام را. و این «دبیرک» است که لولای دو قسمت صحنه است، و دنیای «بندار» و «جم» را با یک‌دیگر پیوند می‌زند و هم‌چنین دنیای ذهن ما را با دنیای آن دو. به دیگر بیان دبیرک ذهن ماست که تنها او را یارای آن است که در نهان‌گاه «بندار» و «جم» پای گذارد. و این جام نیز همان است که همه چیز را عیان می‌نماید و خود نهان است، از همه، نشانی می‌دهد و نشانی از او نیست. مگر نه آن‌که حاصل عمر بندار و امید جم است که هر دو عاقبت بر باد می‌روند؟ و مگر نه آن‌که آن جام‌جم گمشده‌ی تاریخ ماست؟

اما «شخصیت نقال جم» و «شخصیت نقال بندار» کیستند؟ این دو معجونی هستند از شخصیت و نقال. آن «شخصیت نقال جم» است که سرآغاز سخنش این‌گونه است«من که جم‌ام». او نمی‌تواند صرفاً نقال باشد چراکه هم با ما به گفت و گو نشسته و هم بازی می‌کند و هم شخصیت «جم» در او حلول کرده و به او شکل می‌دهد. و نه صرفاً می‌تواند شخصیت باشد چراکه پرده به سویی می‌کشد و نقل از حکایتی می‌کند بر خود گذشته؛ که بدین سان، اگر او را تنها در این قاب مشاهده کنیم نقالی است به تمام معنا. «شخصیت نقال جم» و «شخصیت نقال بندار» نه صرفاً شخصیت و نه صرفاً نقال هستند و درعین حال، هردو نیز هستند. این دو، طرفه معجونی هستند که به‌واسطه‌ی حضور ایشان «کارنامه‌ی بندار بیدخش» هرچه هست، همه «گفت و گو» است و مرگ تک‌صدایی.

«بندار» نماد اندیشمند معاصر و اندیشمند همیشه‌ی‌ تاریخ ایران زمین است، سرزمینی که در آن هم‌واره عرصه‌ی‌ اندیشه‌ورزی عرصه‌ای خطرخیز و دشوار بوده است. وادی اندیشمندان و دانش‌مندانی که جان برسر اندیشه و دانش نهادند. اندیشمندانی که بسا رویینه‌دژها ساختند و خود روزی در آن فریاد برکشیدند«آه رویینه دژ که خود ساختمت و اینک زندانی توام…». واین قدرت سیاسی مستبد و حکومت تمامیت‌خواه است که برای حفظ تاج و تخت و مسند حکمرانی خویش، حتی اگر به مدد دانش بر مسند تکیه زده باشد، از هراس این‌که مبادا رقیب نیز از پله‌ی همان دانش بالا بیاید، حاضر است سینه‌ی بندارها به تیغ بشکافد تا نهال دانش در باغ دیگری شکوفا نشود. «بندار» نماد اندیشمند در تاریخ ایران زمین است که هم‌واره پاداش جز تیغ و چوبه‌ی دار نیافته، اندیشمندی که حتی مجالِ «گفت و گو» درباره تک‌صدایی نیافته، آن‌که هم‌واره آخرین پرده‌ی دانش را این‌گونه برکشیده «اینک به تیغ تو پاداش خود دریافتم؛ پاداش زندگی بر سر دانش نهادن.»

و شگفتا که بیضایی «کارنامه‌ی بندار بیدخش» را درمیانه‌ی دهه‌ی 70 خورشیدی به صحنه بُرد، در همان میدان و دورانی که بسیار «بندارهای» این سرزمین، تاوان بی‌جامیِ «جم»، با سینه‌ی دریده‌ی خویش دادند.


  • بهرام بیضاییتئاترگفت و گوهنر

نوشته های مرتبط

{"qurey":{"category__in":[42],"post__not_in":[503238],"posts_per_page":3,"ignore_sticky_posts":1,"orderby":"rand","post_type":"post"},"title":"\u0647\u0645\u0647","post_title":1,"between":"40px","layout":"grid","grid_layout":"grid_3","padding":{"left":"20","top":"20","right":"20","bottom":"20"},"ratio":"rd-ratio75","image_size":"medium","excerpt":"","alignment":"right","meta_layout":{"between":"between-2","layout":"layout-3"},"box_layout":"none","image_effect":"grow","caption_effect":"imghvr-fade","key":"related","post_type":"post","action":"reza_post_grid_3","post_status":"publish"}

در رثای فیلسوف رمان

فکری روشن در جدال با روشن‌فکری

جولانی در میدان روشن‌فکری

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ها

{"number":"8","cats":"","orderby":"","post_title":1,"title":"\u0647\u0645\u0647","excerpt":"","excerpt_limit":"","title_limit":"","meta":{"meta_category":"","meta_author":"","meta_date":"","meta_view":"","meta_comments":""},"list_layout":"list_1","featured_layout":"featured_1","between":"40px","image_size":"full","ratio":"rd-ratio75","image_width":"40","box_layout":"boxed-details","caption_layout":"","key":"widget_blog_list","post_type":"post","action":"reza_post_list_1","post_status":"publish"}

مخلوقات اشرف

بازگشت به جدید

دو حکومت، دو بختیار، دو ترور

خریدِ حمید

تقلید تولید و تولید مقلد

ایران و کاتخونِ شیعه

پیکار با انکار ایران

بی‌شـرف

برچسب نوشته ها

انقلاب مشق سیاست اسلام اپوزیسیون فلسفه روشنفکری انتخابات فقه اصلاحات ایران اخلاق مشروطیت مشروطه مارکسیسم پهلوی سینما دین هنر زنان

instagram

نی ما جوادپور مجموعه آثارنی ما جوادپور

و این منم؛ گفته‌ها و نوشته‌ها، نه آن‌که می‌گفت و می‌نوشت
#