نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من

نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من
  • صفحه خانگی
  • >
  • مقالات و مقولات
  • >
  • نجات پادشاهی

تأملی در علل زوالِ مفهومِ نظام پادشاهی در ایران
نجات پادشاهی

  • آگوست 3, 2023

برای ما عادی شده که انسان‌ها چیزی که نمی فهمند را به مسخره بگیرند و برعکس، بر هر آن‌چه پسندیده است و دلنشین اما برای آن‌ها باعث دردسر است، انگِ صد عیب زنند.

ولفگانگ فون گوته / فاوست

…

1: چه شد؟

همان‌گونه که  پیش از این، بارها در آثارم نشان داده‌ام، تاریخِ روشن‌فکری ایرانی، تاریخِ سلاخیِ مفاهیم در مسلخِ ایدئولوژی است. و یکی از این مفاهیم، نظام پادشاهی است.

پدران بنیان‌گذار مشروطیت در آستانه‌ی پیروزی جنبش مشروطه‌خواهی، هنوز فاوست‌وار، روح خود را به مفیستوفلسِ مارکسیسم نفروخته بودند. بر این اساس بود که اجتهادات نظری در راستایِ علل و دلایلِ فهمِ نفهمی‌های خود را نه تنها به رسمیت می‌شناختند، بلکه آن اجتهادات را قدر داده و بر صدر می‌نشاندند. از دیگر سو، هم‌ایشان، در راستای همان اجتهادات نظری، گام در وادی ترسیم مختصاتی درباره تعیین نسبت و تناسبِ قدیمِ ایران و جدیدِ غرب، نهادند.

اما موسای مارکسیسم با ظهور و بروز در ایران، عصای ایدئولوژی بر خاکِ ذهن و ضمیرِ روشن‌فکریِ ایرانی افکند، و آن عصا بدل به اژدهای جهل مرکب شد و هرچه را که نسبت و نسَبی با عقلانیت داشت، یک‌باره بلعید.

در این میان، نظام پادشاهی در نهادِ سیاست در تاریخ ایران، یکی از ستبر و سترگ‌ترین مفاهیمِ دارای نسبت و نسَب با عقلانیت بود.

اما اوج فهم و درک و دریافتِ روشن‌فکری ایرانی از نظام پادشاهی، از ابتدای سده‌ی معاصر تا کنون، چیزی نبوده و نیست جز مفهومی تهی از مصداق، و آلوده به ایدئولوژیک‌اندیشی‌های مندرسِ بلشویست‌ها درباره‌ی نظامات سیاسیِ پیش از انقلاب اکتبر در روسیه، و پیش از سده‌ی بیستم در اروپا. بر این اساس، نطفه‌ی روشن‌فکری در ایران بر اساس همان مبانی مندرسِ ایدئولوژیک، در شیفته‌گیِ آلوده به بلاهت و جهالتی بسته شد نسبت به نظام جمهوری.

و صد البته که بررسی افکار و آثارِ صدر تا ذیلِ اهالی این اردوگاه، شاهدِ عادلِ این مدعاست که حتی یک جزوه حرفِ محصل درباره مبادی و معانی و مبانیِ نظامات پادشاهی و جمهوری، در بساطِ رفقا یافت نمی‌شود. به دیگر بیان، رفقا، نه بهره‌ای از آگاهی نسبت به آن‌چه نمی‌خواستند داشتند، و نه بهره‌ای از آگاهی نسبت به آن‌چه می‌خواستند؛ نه موجودِ نامطلوبِ را می‌شناختند، نه مطلوبِ ناموجودِ را.

رفقا بر این باور بودند که حکومت چیزی نیست جز حافظ منافع طبقه‌ی حاکم، و در آن‌جا که نظام پادشاهی زمام امور در عرصه‌ی سیاست را در اختیار داشته باشد، پیوند میان حکومت و طبقه‌ی حاکم، از این قرار و بر این مدار خواهد بود که مالک در عین حال، ردای ملِک پوشیده و سایر افراد را بدل به مملوک، و «کشور» را بدل به مملکت کرده است.

این نوع فهم و درک و دریافت درباره مناسبات حکومت در تاریخ ایران، مطلقاً دارای اعتبار و در خور اعتنا نبود و نیست. رفقا نمی‌توانستند با ایدئولوژی‌های مارکسیستی و از موضعِ «ماتریالیسمِ تاریخی» و ماتریالیسمِ دیالتکیک(کذا)، تبیینی مبتنی بر واقعیت از تاریخِ مناسبات حاکم و جاری در عرصه‌ی سیاستِ ایران ارائه کنند. و چون چنین بود، برای نمونه، هرچه درباره نظام پادشاهی در تاریخ ایران می‌گفتند و می‌نوشتند چیزی جز تلخیص و تقلیلِ ایدئولوژیک به مثابه معرفی نظام پادشاهی در مقام «زالو صفتیِ استثمارگر»، نبود.

از دیگر سو، لب لباب فهم و درک و دریافتِ رفقا از نظام جمهوری نیز، در به‌ترین حالت، در عرصه‌ی نظر «شوراگراییِ انقلابیِ لنین»، و در عرصه‌ی عمل «جمهوری شوروی گیلان و خراسان»، بود.

از دیگرسو، از انتهای دهه‌ی 20 سده‌ی 14 شمسی، عده‌ای تحت لوای مفهوم بلامصداقِ «جبهه‌ی ملّی»، در خلوت و جلوت در صور این مدعا دمیدند که آن‌چه را از ابتدای حکومت پهلوی در ایران در جریان است، نمی‌توان و نباید نظام پادشاهی مشروطه دانست. حضرات در این اردوگاه، از فهم و درک و دریافتِ ابتدائیات مفهومی به عنوان مشروطیت عاجز بودند، و شاهدِ عادلِ این مدعا نیز همین بس که در عرصه‌ی واقعیات ملموس و مشهود در تاریخ سیاست ایران، شدیدترین و شنیع‌ترین لطمات و حملات به مشروطیت از جانب همین حضرات، وارد شده است. بر این اساس، اهلِ جهل در اردوگاه «جبهه ملّی»، از همان انتهای دهه‌ی 20، هرچه داشتند در راستای تبدیل نظام پادشاهی مشروطه به نظام جمهوری، به کار گرفتند. این مشی ایدئولوژیک، قابل تلخیص و تقلیل به «خائن» خواندنِ محمدرضا پهلوی، و دربار را «قبله‌گاه هر چه دزد و هر چه بی‌ناموس» نامیدن، و انحلال غیرقانونی مجلس و برگزاری غیرقانونی انتخابات، و سرسپرده‌گیِ رسمی به آیت‌الله خمینی و «غیرقانونی اعلام کردن نظام سلطنتی»، نبود، بلکه علت‌العلل این فضاحت تاریخی، عدم فهم و درک و دریافتِ مبادی و معانی و مبانیِ مشروطیت، و نظام پادشاهی مشروطه بود.

در ادامه نیز وقوع انقلاب 57 به زعامت اردوگاه چپ ایرانی و «جبهه ملّی»، تحت لوای روحانیت انقلابی، به این دلیل که بر اساس همان بنیان‌های نظریِ آلوده به جهل درباره نظام پادشاهی مشروطه و درباره «مشروطیت» شکل گرفته بود، بیش و پیش از آن‌که «انقلابی» در راستای براندازیِ حکومت پهلوی باشد، انقلابی علیه میراث مشروطه، و نظام پادشاهی مشروطه در ایران بود.

اما، این‌ها، همه، ویرانگری‌های مبتنی بر جهالت و بلاهت در اردوگاه مبارزان سیاسیِ اهل ایدئولوژی بود، در حالی که، در این اردوگاه خبر و اثری از همان میراثِ ارزنده‌ی پدران بنیان‌گذارِ مشروطیت در ایران، یافت نمی‌شد که عبارت بود از اجتهادات نظری در راستایِ علل و دلایلِ فهمِ نفهمی‌های خود. روشن‌فکری ایران، دست در دستِ مبارزان سیاسیِ اهل ایدئولوژی، طی بیش از نیم سده، از موضع ابتلا به جهل مرکب، بر این باور بود که دارای فهم و درک و آگاهیِ لازم از مبادی و معانی و مبانی مشروطیت است، در حالی که مطلقاً چنین نبود. به دیگر بیان، جهلِ بسیطِ پدران بنیان‌گذار مشروطیت در ایران، گوهر ارزنده‌ای بود که همتای آن در بساطِ روشن‌فکری ایرانی و مبارزان سیاسیِ اهل ایدئولوژی، یافت نمی‌شد.

و براساس ابتلا به همین جهل مرکب بود که اردوگاه انقلابیون، پس از بهمن 1357 بار دیگر جهالت و بلاهتِ خود درباره‌ی مفاهیم بنیادین در عرصه‌ی سیاست را در حجابِ ایدئولوژیک جدیدی پنهان کرد، که عبارت بود از «خدعه‌ی خمینی».

طرفه آن‌که، حضرات هرچه بیشتر درباره «خدعه‌ی خمینی» به طرح مدعا پرداختند، بیرق جهالت و بلاهت خود را بر بامِ ایدئولوژیک‌اندیشی، استوارتر برافراشتند.

عرصه‌ی سیاست، عرصه‌ی «خدعه‌ی رقیب» است، اما در این عرصه، آن‌که علت‌العللِ ناکامی خود را خدعه‌ی رقیب بداند، بیش و پیش از هرچیز، به کشف حجاب از جهل مرکب خود درباره سیاست پرداخته است.

2: چرا چنین شد؟

پدران بنیان‌گذار مشروطیت در ایران، نظریه‌ی مشروطیت را لزوماً معادلِ انقلاب سیاسیِ متکی به خروش قهرآمیز توده‌ها علیه نظام سیاسی مستقر نمی‌دانستند. به دیگر بیان، ایشان می‌دانستند که «مشروطیت» یکی از انواع نظامات سیاسی نیست، بلکه قیدی احترازی است بر برخی از این نظامات از جمله جمهوری، پادشاهی و آریستوکراسی. البته، شعاع آگاهیِ هم‌ایشان درباره سیرتحولِ تاریخیِ این سه نوع نظام سیاسی از وسعتِ قابل اعتنایی برخوردار نبود، اما در عین حال، نطفه‌ی این آگاهی در متن و بطن اندیشه‌ی سیاسیِ ایشان شکل گرفته بود که باید «بساط کهنه برچینند و طرح نو دراندازند.»

در همان دوران و در همان میدان، خیالِ خام براندازیِ نظام پادشاهی، از ذهن پدران بنیان‌گذار گذر نکرد، اگرچه هم‌ایشان می‌دانستند که میانِ ماهِ ایشان به مثابه پادشاهی مشروطه، با ماهِ سابق به مثابه پادشاهیِ مطلقه، تفاوت از زمین تا آسمان است.

در نمونه‌ای تاریخی در همین راستا، میرزا فتح‌علی آخوندزاده در نامه‌ای خطاب به جلال‌الدین میرزا در مقام شاه‌زاده‌ای قاجاری، می‌نوشت «شاه‌زاده! به اصطلاح یوروپا اسم پادشاه حقیقی به کسی اطلاق می‌شود که تابع قانون بوده، در فکر آبادی و آسایش وطن و در فکر تربیت و ترقی ملت باشد. در مملکت ایران، بعد از غلبه‌ی تازیان و زوال دولت پارسیان و فانی شدن پیمان مهبادان، سلطنت حقیقی نبوده است.»

تکیه و تأکید آخوندزاده بر عبارت «پادشاه حقیقی»، و استناد او به قیدِ «تابع قانون» بودنِ پادشاه، یکی از آشکارترین نمونه‌های فهم و درک و دریافت این واقعیت بنیادین در اندیشه‌ی سیاسی جدید است که گذار به مشروطیت، لزوماً در گروِ انقلاب علیه نظام پادشاهی نیست.

اما پادشاهی، در تاریخ ایران، دارای پشتوانه‌های ستبر و سترگی در جای‌گاه یک مفهوم بود. علاوه بر منابع محدود و معدودی که در آستانه‌ی جنبش مشروطه‌خواهی درباره وجه نظری و عملیِ پادشاهی در ایران باستان وجود داشت، آن‌چه در ایرانِ پس از ورود اسلام در عرصه‌ی فلسفه‌ی سیاست درباره نظام پادشاهی مطرح شده بود نیز، در بسیاری از موارد به جایِ گره‌گشایی در فهمِ ماجرا، گره‌های کور مضاعفی بر ریسمانِ رابطه‌ی قدیم و جدیدِ ایران در عرصه‌ی سیاست می‌افکند. برای نمونه، آن‌چه فارابی درباره «پادشاهی»، به اقتفای افلاطون و در تلائمی ایدئولوژیک با اسلامِ شیعیِ معطوف به ایران مطرح می‌کرد، کوشش در راستای التقاطی میان دیانت و سیاست و فلسفه و اخلاق بود که فرآیند و فرآورده ی آن، اصولاً و اساساً در ناسازگاری با موازین و معاییر سیاست در جهان جدید قرار داشت.

فارابی بر این نظر بود که «فَتبیّن ان معنی الفیلسوف و الرئیس الاول و الملِک و واضع النوامیس و الامام، معنی کله واحد، و ایُ لفظه ما اخذت من هذه الالفاظ ثم اخذت ما یدل علیه.» از دیگر سو، معلم ثانی بر آن بود تا به طرح نظریه‌ای درباره «ظل‌الله» بودن پادشاه در عرصه‌ی سیاست بپردازد. به دیگر بیان، به همان نسبت که وجود حضرت باری در مقام «واجب‌الوجود» علت‌العلل ایجاد و انتظام امور در عالَم است، وجودِ پادشاه نیز به مثابه سایه‌ی خداوند بر روی زمین، می‌تواند و باید باعث ایجادِ شرایطی در راستای انتظام امور در عرصه‌ی زیست اجتماعی شود.

سده‌ها پس از طرح این نظام نظری از جانب فارابی، میراث سیاسی او به مثابه یکی از شاخسارهای شجره‌ی نظام نظری افلاطون، از منظرِ نظری، و میراثِ سیاسی امپراطوری روم و مسیحیتِ متصل به قدرت در تاریخ اروپا، از منظر عملی، مورد پژوهش و بررسی در عرصه‌ی فلسفه‌ی سیاست قرار گرفت. اما، فرآورده‌ این پژوهش‌ها و بررسی‌ها، نه تنها در آستانه‌ی جنبش مشروطه‌خواهی، بلکه، در بسیاری از موارد، تا هم‌اینک نیز به نظام آکادمیک ایران، راه نیافته است.

در این شرایط است که نه تنها نظام پادشاهی از منظر کلان به عنوان مفهومی در علم و فلسفه‌ی سیاست، بلکه سیر تحولات و تبدلات این مفهوم در عرصه‌ی نظر، و در پس‌زمینه‌های متعدد و متنوع تاریخی در عرصه‌ی عمل، تا حداکثر ممکن، راهی به وادی نظام آکادمیک ایران نداشته است. و طرفه آن‌که، این همان ایرانی است که از نیمه‌ی دوم سده‌ی 13 شمسی، ضرورتِ پرداختن به سیاست از منظر آکادمیک در آن به حدی رسید که باعث تأسیس مدرسه‌ی علوم سیاسی در 1278 شد. اما در ادامه، با سلطه و سیطره‌ی ایدئولوژی‌های چپ بر نظام آموزش عالی در ایران، و در اختیار قرار گرفتن نبضِ فرآیندِ اندیشه‌ورزی سیاسی در دستانِ آلوده‌ی روشن‌فکری ایرانی، طرح هرگونه بحث نظری در مبادی و معانی و مبانیِ نظام پادشاهی، در محدوده‌ی امتناع قرار گرفت.

3: چه باید شود؟

ارتباط میان سیاست و دانشگاه طی حدود یک سده‌ی اخیر، ارتباطی بوده بر اساس سلطه و سیطره‌ی نظام سیاسی حاکم و ایدئولوژی‌های مقطعی و موسمی بر فرآیندِ دانش‌گراییِ آکادمیک. فرآورده‌های این فرآیند، نتوانسته و نخواهد توانست تأثیر بنیادین مثبتی در حل و رفع مسائل و مشکلاتِ ایران و ایرانیان داشته باشد. و چون چنین است، مفاهیمی چون نظام پادشاهی، به مثابه جنازه‌ای در تابوت ایدئولوژی به دانشگاه راه می‌یابند، و پس از طوافی بر دوشِ مرده‌گان متحرک در دانشگاه، راهی گورستانِ توهم تولیدِ علم می‌شوند، و در خاکِ جهالتِ مضاعف دفن می‌شوند.

نظام پادشاهی، به مثابه مفهومی در علم و فلسفه‌ی سیاست، باید به ص ورت مستقل مورد تحقیق و تدقیقِ آکادمیک قرار گیرد، نه از منظرِ ارتباط سلبی یا ایجابی با نظام سیاسی حاکم در کشور. بر این اساس، نظام پادشاهی به مثابه مفهوم، طی 53 حکومت پهلوی از منظرِ ایجابی، و طی 44 سال اخیر در ظل و ذیل حکومت جمهوری اسلامی از منظرِ سلبی، در کانون نظرورزی‌های آکادمیک قرار نگرفته است. از دیگر سو، سلطه و سیطره‌ی ایدئولوژی های چپ بر ذهن و ضمیر مبارزان سیاسی طی حدود یک سده‌ی اخیر نیز سبب شد تا نظام پادشاهی به مثابه مفهومی در عرصه علم و فلسفه‌ی سیاست، مورد تحقیق و تدقیقِ عاری از ایدئولوژی قرار نگیرد.

ورای این موارد، در سالیان اخیر، با افزایش دامنه‌ی ناکارآمدی نظام سیاسی حاکم در ایران، و بسط دامنه‌ی ایدئولوژیک و رمانتیکِ «پهلوی‌گرایی» در جامعه‌ی ایران، نظام پادشاهی از منظر مفهوم، آلوده به نوعی تقلیل‌گرایی ایدئولوژیک؛ خلاصه شد در «پهلوی‌گرایی». به دیگر بیان، در این شرایط، هرگونه طرح بحث درباره نظام پادشاهی در درون و خارج از کشور، معنا و مبنایی جز «پهلوی‌گرایی» نداشت و ندارد. جولانِ این جهالت مضاعف در خارج از عرصه‌ی آکادمیک نیز به نوعی دیگر باعث انسداد مسیر هرگونه بحث دقیق و عمیق درباره نظام پادشاهی در ایران است.

بر این اساس، برای هرگونه فهم دقیق و عمیق از مبادی و معانی و مبانیِ نظام پادشاهی، راهی نخواهیم داشت جز بازگشت به دانشگاه، و بازگشتِ دانشگاه به وادیِ عاری از سلطه و سیطره‌ی ایدئولوژی‌های رسمی و غیررسمی. در راستای همین «بازگشت» است که به این سه فرآیند بنیادینِ دانشگاه در مواجهه با مفاهیم در عرصه‌ی سیاست خواهیم رسید:

  • انجام بحث و تحقیق و پژوهشِ مستقلِ نظری درباره مفاهیم
  • انجام بحث و تحقیق و پژوهشِ مستقل درباره تجربیاتِ تاریخی و عملیِ آن مفاهیم
  • انجام بحث و تحقیق و پژوهشِ مستقل درباره ارتباط میان مورد اول و دوم

با توجه به آن‌چه در مقام تقریر محل نزاع مطرح شد، می‌توان و باید به نجاتِ مفهومِ نظام پادشاهی، به صورت عام، از دامِ شرایطِ ایدئولوژیکِ غالب طی حدود یک سده‌ی اخیر، پرداخت. پس از این عملیات نجات است که با مدد از تنقیح مفاهیم، می‌توان و باید از نظام پادشاهی مشروطه، به مثابه نظامی دارای کارکردهای مثبت در بسیاری از کشورها در زمان و زمانه و زمینه‌ی اکنون، دفاع کرد. اما این مورد اخیر، در گرو انجام آن‌گونه عملیاتِ نجاتِ نظام پادشاهی در ایران است.


 

  • پادشاهیسیاستمشروطیت

نوشته های مرتبط

{"qurey":{"category__in":[42],"post__not_in":[502911],"posts_per_page":3,"ignore_sticky_posts":1,"orderby":"rand","post_type":"post"},"title":"\u0647\u0645\u0647","post_title":1,"between":"40px","layout":"grid","grid_layout":"grid_3","padding":{"left":"20","top":"20","right":"20","bottom":"20"},"ratio":"rd-ratio75","image_size":"medium","excerpt":"","alignment":"right","meta_layout":{"between":"between-2","layout":"layout-3"},"box_layout":"none","image_effect":"grow","caption_effect":"imghvr-fade","key":"related","post_type":"post","action":"reza_post_grid_3","post_status":"publish"}

ماندن به شرط باور به نماندن

حمله از یسار به یساری

بنی صدر نمُرده است

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ها

{"number":"8","cats":"","orderby":"","post_title":1,"title":"\u0647\u0645\u0647","excerpt":"","excerpt_limit":"","title_limit":"","meta":{"meta_category":"","meta_author":"","meta_date":"","meta_view":"","meta_comments":""},"list_layout":"list_1","featured_layout":"featured_1","between":"40px","image_size":"full","ratio":"rd-ratio75","image_width":"40","box_layout":"boxed-details","caption_layout":"","key":"widget_blog_list","post_type":"post","action":"reza_post_list_1","post_status":"publish"}

مخلوقات اشرف

بازگشت به جدید

دو حکومت، دو بختیار، دو ترور

خریدِ حمید

تقلید تولید و تولید مقلد

ایران و کاتخونِ شیعه

پیکار با انکار ایران

بی‌شـرف

برچسب نوشته ها

انقلاب مشق سیاست اسلام اپوزیسیون فلسفه روشنفکری انتخابات فقه اصلاحات ایران اخلاق مشروطیت مشروطه مارکسیسم پهلوی سینما دین هنر زنان

instagram

نی ما جوادپور مجموعه آثارنی ما جوادپور

و این منم؛ گفته‌ها و نوشته‌ها، نه آن‌که می‌گفت و می‌نوشت
#