نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من

نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من
  • صفحه خانگی
  • >
  • مقالات و مقولات
  • >
  • مخارج خروج از دخالت خارجی

دولت امریکا و سیاست‌خارجی
مخارج خروج از دخالت خارجی

  • سپتامبر 19, 2023

امریکا جهان را مثل غول عظیم‌الجثه‌ای نگهداری می‌کند. نه رُم در اوج قدرت‌اش و نه بریتانیای کبیر در دوران برتریِ اقتصادی‌اش، هیچ‌کدام از نفوذی این‌گونه مستقیم و تا این حد عظیم و فراگیر برخوردار نبودند… امروز عملاً کیفیت و نوع زندگی صدها میلیون اروپایی و آسیایی، بستگی به تصمیماتی دارد که در واشنگتن گرفته می‌شود. سرنوشت نسل بعدی وابسته به درستیِ آن تصمیمات است.»

هارولد لاسکی / دموکراسی امریکایی

…

دهه‌ی 60 از سده‌ی بیستم، در عرصه‌ی حکومت امریکا با ریاست‌جمهوری جان اف کندیِ دموکرات آغاز، و با ریاست‌جمهوری ریچارد نیکسونِ جمهوری‌خواه خاتمه یافت. در این دهه، امریکا از یک‌سو، با توابع و توالی رسوایی «مک‌کارتیسم» مواجه بود، و از دیگرسو، با نفوذ و رسوخِ کمونیسم در اروپای شرقی، آسیا و امریکای لاتین. در همین دهه بود که علاوه بر جنگ ویتنام، نتایجِ به قدرت رسیدن کمونیست‌های انقلابی در کوبا، اشغالِ نظامی پراگ توسط نیروهای پیمان ورشو، و جنبش می 68 در فرانسه به زعامت جنبش «چپ‌نو»، امریکا را در عرصه‌ی مناسبات «جنگ سرد» با شرایط ویژه‌ای مواجه کرده بود.

نفوذ و رسوخ «روشن‌فکری» در آن دوران در امریکا، یکی از علل و عوامل تأثیرگذار در پیروزی کندی در انتخابات ریاست‌جمهوری در ابتدای دهه‌ی60 بود. در آن انتخابات، میراث دولت آیزنهاور، و رسوایی سناتور مک‌مارتی، از جانب دموکرات‌ها در سبدِ ریچارد نیکسون قرار گرفت تا باعث شکست او در برابر جان اف کندی شود. پس از شکستِ جمهوری‌خواهان در این انتخابات، دموکرات‌ها در یکی از حساس‌ترین مقاطع از مناسبات «جنگ سرد»، قدرت را در عرصه‌ی سیاست در اختیار گرفته بودند. در این دوران و در این میدان، کندی نتوانست نقش مثبت و موثری در این عرصه از خود به نمایش گذارد، و ترور او تقریباً دو سال پس از آغاز ریاست‌جمهوری، سبب شد تا جامعه‌ی امریکا در میانه‌ی دهه‌ی 60 با تصمیمی سخت در انتخابات ریاست‌جمهوری مواجه شود. در آن انتخابات، جامعه‌ی امریکا از یک‌سو، می‌توانست با انتخابِ لیندون جانسون به عنوان خلفِ کندی، ادای احترامی‌تاریخی به رئیس‌جمهورِ مقتول کند، و از دیگر سو، می‌توانست با سپردن زمام امور در عرصه‌ی سیاست به حزب حمهوری‌خواه، باعث تغییر روی‌کردِ امریکا در مناسبات «جنگ سرد» شود.

اما در این میان، شخصیت و کارنامه‌ی نامزد نهایی حزب حمهوری‌خواه در آن رقابت سیاسی نیز از اهمیت ویژه‌ای در ترسیم نتیجه‌ی آن انتخابات برخوردار بود. این نامزد در آن انتخابات کسی نبود جز بری گلدواتر.

گلدواتر چهره‌ای جنجالی و غوغایی در اردوگاه جمهوری‌خواهان بود که با طرح انتقادات شدید و غلیظ به اردوگاه کمونیسم شناخته می‌شد. در آن انتخابات، رونالد ریگان طی یک سخن‌رانی با عنوان «زمان انتخاب» (Time For A Choosing) به حمایت از گلدواتر پرداخت. اما وعده‌های لیندون جانسون درباره برقراری برنامه‌ای با سویه‌های «چپ‌گرایانه» با عنوان «جامعه‌ی بزرگ» (Great Society) تبدیل به برگ برنده‌ای برای دموکرات‌ها، و باعث شکستی سهمگین برای جمهوری‌خواهان در آن انتخابات شد.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/1/14/President_Lyndon_B._Johnson_Signing_of_the_Immigration_Act_of_1965_%2802%29.jpg/800px-President_Lyndon_B._Johnson_Signing_of_the_Immigration_Act_of_1965_%2802%29.jpg?20201111231756

اما در این دوره از ریاست‌جمهوری لیندون جانسون، نه تنها برنامه‌ی «جامعه‌ی بزرگ» به اهداف اصلی و مطلوب خود نرسید، بلکه از یک‌سو، وقایعی چون افزایش دامنه‌ی جنگ ویتنام، و ترور مارتین لوترکینگ، و از دیگرسو، اختلافات بنیادین در حزب دموکرات سبب شد تا ریچارد نیکسون که در ابتدای این دهه انتخابات ریاست جمهوری را به کندی واگذار کرده بود، در پایان همین دهه با پیروزی بر هیوبرت هامفری، نام خود را به عنوان رئیس‌جمهور امریکا در تاریخ ثبت کند. وعده‌ی بزرگ نیکسون در دوران رقابت‌های انتخاباتی، پایان دادن به حضور امریکا در جنگ ویتنام بود. این وعده در آن دوران، بدل به خواستی عمومی در جامعه‌ی امریکا شده بود و نقش بسیار تأثیرگذاری در پیروزی نیکسون در آن انتخابات داشت.

دولت‌های دموکراتِ جان اف کندی و لیندون جانسون نه در ماجرای انقلاب کوبا، نه در نفوذ کمونیسم به دیگر کشورهای جهان، نه در جنگ ویتنام و نه در پیش‌گیری از افزایش دامنه‌ی تأثیرگذاری چین در مناسبات بین‌المللی، کارنامه‌ی موفقی نداشتند، بر این اساس، این‌گونه موارد در عرصه‌ی بین‌المللی، نمی‌توانست در ترسیم نتیجه‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری امریکا بی‌تأثیر باشد.

دولت نیکسون، در نخستین نقش‌آفرینی خود در همین میدان، در ابتدای دهه‌ی 70 هنری کیسینجر را راهی چین کرد تا مقدمات مذاکره با چین و سفر رئیس‌جمهور امریکا به این کشور کمونیستی را فراهم کند. در ادامه، نیکسون برای ملاقات تاریخی با مائو راهی چین شد، تا علی‌رغم اختلاف نظرهای اساسی درباره سرنوشت تایوان، از شکافی که در اردوگاه کمونیسم به علت اختلافات چین و شوروی ایجاد شده بود، بهره‌برداری کند. در همین دوران، و تحت تأثیر سیاست‌های دولت نیکسون، جمهوری خلق چین نیز در سازمان ملل به رسمیت شناخته شد.

تغییر روی‌کرد امریکا در عرصه‌ی سیاست بین‌الملل با هدایتِ دولت نیکسون، باعث شد تا در انتخابات بعدی ریاست‌جمهوری، جامعه‌ی امریکا به حمایتی تاریخی از نیکسون بپردازد و شکستی سهمگین در کارنامه‌ی حزب دموکرات و نامزد آن حزب جورج مک‌گاورن ثبت شود. مک‌گاورن، یکی از چهره‌های شاخص در حزب دموکرات بود که با هم‌راهی کسانی چون یوجین مک‌کارتی، گری‌هارت و جسی‌جکسون، بیرق «چپ‌گرایانه» در اردوگاه این حزب برافراشته بودند. این نوع «چپ‌گرایی» اگرچه متأثر از جنبش «چپ‌نو» در اروپای دهه‌ی 60 بود، اما حتی در اتصال و امتزاج با مخالفت با حضور نظامی امریکا در جنگ ویتنام هم نتوانست در جامعه‌ی امریکا با استقبالِ عمومی مواجه شود. علاوه بر این، حتی در مناسبات درونی حزب دموکرات نیز، از میانه‌ی دهه‌ی 70، آن نوع گرایش «چپ‌گرایانه» بر اساس مشی امثال مک‌گاورن، با مخالفت‌ها و انتقادات اساسی مواجه شد.

اما در ادامه، رسوایی «واترگیت»، سبب شد تا اعتبار حزب جمهوری‌خواه با خدشه‌ای اساسی مواجه شود. جرالد فورد نیز به عنوان سلفِ نیکسون، نتوانست این اعتبار از دست‌رفته را جبران کند، و در این شرایط بود که در انتخابات ریاست‌جمهوری امریکا در سال 1976 پیروزی هر نامزدی از حزب دموکرات برابر جرالد فورد، کاملاً قابل پیش‌بینی بود. و بر همین اساس بود که جیمی کارتر به عنوان نامزد حزب دموکرات در آن انتخابات، راهی جز پیروزی بر اردوگاه جمهوری‌خواهان نداشت.

دولت کارتر در عرصه‌ی سیاست بین‌الملل، از یک‌سو، با انقلاب‌ در کشورهایی چون نیاکاراگوئه و ایران، و از دیگرسو، با اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی مواجه شد. در حالی که، درباره انقلاب 1357 در ایران، مدعای اصلی هواداران دولت کارتر در آن دوران این بود که انقلابیون به قدرت رسیده در ایران، بر این اساس که دارای گرایشات آشکار مذهبی هستند، بدل به مانعی در مسیر بسط کمونیسم در منطقه و جهان خواهند شد. این مدعا، در شرایطی مطرح می‌شد که از قضا، نیروهای کمونیست، وجه غالبِ اردوگاه انقلابیون را در سال 1357 تشکیل داده بودند. اما ورای این نکته، اشغال سفارت امریکا، کمتر از یک سال پس از وقوع آن انقلاب، و گروگان‌گیری 66 دیپلمات امریکایی، نشان داد که دولت کارتر و حامیان او در حزب دموکرات، تا چه اندازه درباره مناسبات سیاسی در عرصه‌ی بین الملل، آلوده به غفلت و جهالت بودند. در ادامه، از دست رفتنِ حکومت پهلوی در این منطقه، باعث شد تا حکومت شوروی از خلاء وجود حکومتیِ هم‌راستا با سیاست‌های ضدکمونیستی امریکا در منطقه، بیش‌ترین بهره‌برداری را کرده و گام در وادی اشغال افغانستان گذارد.

اما این پایان ماجرا نبود، از دست رفتن همان حکومتِ ضد کمونیسم در منطقه، باعث شد تا امریکا در راستای تأثیرگذاری در افغانستانِ تحت اشغال شوروی، نقطه‌ی ثقل حضورِ تأثیرگذار خود در منطقه را از ایران به عربستان انتقال دهد و باعث تقویت اردوگاه پادشاهی‌های مطلقه‌ی عربی در برابر اردوگاه ناسیونالیسم عربی شود. یکی از توابع و توالی این مسئله، معطوف به اشغال افغانستان، برآمدنِ اسلام‌گرایی رادیکال با حمایت عربستان و پاکستان در راستای مبارزه با اشغال‌گران ارتش سرخ در افغانستان بود. این نوع اسلام‌گرایی رادیکال، در ادامه، بدل به گروه‌هایی چون القاعده و طالبان شد که از یک منظرِ بسیار مهم، دارای گرایشی مشابه با اسلام‌گرایانِ انقلابی در ایرانِ پس از سال 1357 بودند. آن وجه اشتراک از این قرار و بر این مدار بود که هر سه گروه، مدعی تشکیل حکومت اسلامی با ایدئولوژیِ بنیادینِ مبتنی بر غرب‌ستیزی بودند.

دولت کارتر حتی در آزادسازی دیپلمات‌های امریکاییِ اسیر در ایران نیز فرجامی جز شکست‌هایی تاریخی نداشت. عملیات نظامی «پنجه‌ی عقاب» (Operation Eagle Claw) نه تنها در راستای آزادسازی دیپلمات‌های امریکایی در ایران با شکست مواجه شد، بلکه اعتبار و احتشام نظامی امریکا را نیز در منطقه مخدوش کرد. از دیگرسو، تلاش‌های سیاسی دولت کارتر در راستای آزادسازی دیپلمات‌های امریکایی نیز کاملاً با شکست مواجه شد. در ادامه، عده‌ای به طرح این مدعا پرداختند که عدم آزادسازی دیپیلمات‌های امریکایی، به علت معامله و مذاکره‌ی پنهانی میان حزب جمهوری‌خواه و مقامات ارشد نظام جمهوری‌اسلامی، در راستای شکست دموکرات‌ها در انتخابات ریاست‌جمهوری بوده است. این مدعا، علی‌رغم تمامی اسنادی که تاکنون له و علیه آن منتشر شده، در راستای ارزیابی کارنامه‌ی دولت کارتر، مطلقاً دارای اعتبار و در خورِ اعتنا نیست. به این دلیل که دولت کارتر در آن دوران، زمان امور در عرصه‌ی سیاست را در اختیار داشت و از توان و امکان بسیار بیشتری نسبت به سایر نیروهای سیاسی در امریکا در راستای «معامله» با جمهوری اسلامی برخوردار بود. علاوه بر این، سیاست‌های همین دولت درباره‌ی ایران نیز یکی از علل و عوامل تأثیرگذار در وقوع انقلاب 1357بود، و بر این اساس، دولت کارتر اگرچه مسئولِ اصلیِ انقلاب 1357 نبود، اما بدون تردید مسئولِ اصلیِ عدم آزادسازی دیپلمات‌های امریکایی طی 444 روز بود.

https://d.newsweek.com/en/full/2258029/jimmy-carter-stands-next-shah.jpg?w=1600&h=1200&q=88&f=17f59244a9bccef69f0fc7ae804b6d0e

اما واکنش جامعه‌ی امریکا به این سستی‌ها و کاستی‌های بنیادین دولت کارتر در عرصه‌ی سیاست بین‌الملل، در انتخابات سال 1980 آشکار شد. در این انتخابات، نه تنها حزب جمهوری‌خواه با نامزدی ریگان با قاطعیت بر حزب دموکرات و رئیس‌جمهور کارتر پیروز شد، بلکه در همین دوره بود که حزب جمهوری‌خواه پس از 29 سال موفق شد که اکثریت مجلس سنا را به دست آورد. دوران ریاست‌جمهوری دونالد ریگان، خونِ جدیدی در رگ‌های حزب جمهوری‌خواه بود، اما یکی از مهم‌ترین علل و عوامل جریان یافتن این خون، دولتِ ناکارآمدِ جیمی کارتر، و کارنامه‌ی بسیار ضعیف آن دولت در عرصه‌ی سیاست بین‌الملل بود.

در این دوران و در این میدان، دولت کارتر، نه تنها از جانب اردوگاه جمهوری‌خواهان، بلکه از جانب چهره‌های شاخصی در اردوگاه دموکرات‌ها نیز با شدیدترین انتقادات مواجه بود. برای نمونه، ادوارد کندی طی یک سخن‌رانی در 1980 در کنوانسیون حزب دموکرات، دولت کارتر را با شدیدترین انتقادات مواجه ساخت. ادوارد کندی، از چهره‌های متمایل به جناح چپ حزب دموکرات در آن دوران بود. اما این نوع انتقادات به مشی سیاسی کارتر، حتی در جناح راست این حزب نیز قابل مشاهده بود.

کارتر از یک‌سو، به عنوان رئیس‌جمهور امریکا، و از دیگرسو، به عنوان نماینده‌ی حزب دموکرات، به مثابه چهره‌ای در امریکا و جهان شناخته شده بود که امریکا را در آستانه‌ی هبوط در هاویه‌ی شکست در «جنگ‌سرد» قرار داده است. در این میان، حتی مواردی چون معاهده‌ی «کمپ دیوید» نیز نتوانست باعث نجات کارتر از گردابِ انتقادات درباره سیاست خارجی دولت او شود.

در سوی دیگر ماجرا، گرایش‌های ستبر و سترگِ ضدِ کمونیستیِ ریگان باعث شد تا جامعه‌ی امریکا به او به مثابه رئیس‌جمهوری بنگرد که می‌تواند مانعِ شکست امریکا در مناسبات «جنگ سرد» شود. ریگان از همین منظر بود که منادیِ «محافظه‌کاری جدید» (New Conservatism) در امریکا شد، که بیش و پیش از آن‌که واکنشی به «چپ‌گراییِ» موجود در حزب دموکرات باشد، واکنشی بود به «محافظه‌کاریِ افراطی» که در درون حزب‌جمهوری‌خواه از جانب کسانی چون بری گلدواتر تثبت و ترویج شده بود. البته این نوع محافظه‌کاری مانع کنش‌ها و واکنش‌هایی از نوع و لون سخن‌رانی تاریخی ریگان در برابر «دیوار برلین» و طرح این درخواست او از گورباچف نمی‌شد که «این دیوار را نابود کن!» (Tear down this wall). ریگان در همین راستا بود که سیاست حمایت از نیروهای ضدکمونیستی در جهان را که در دوران کارتر نیز به کار گرفته شده بود، با این نوع تغییر در رویکرد کلان ادامه داد که هزینه‌ی ادامه‌ی سیاست‌های اینترناسیونالیستی و امپریالیستیِ شوروی را برای این کشور افزایش دهد. ریگان حتی ضمن مذاکره با دولت شوروی، اقدام به امضای معاهده‌ی «منع موشک‌های هسته‌ای میان‌برد» با گورباچف کرد، اما سیمایی که از او در عرصه‌ی سیاست ترسیم شد، سیمای یک رئیس‌جمهورِ شکست خورده نبود، بلکه سیمای رئیس‌جمهوری بود که «بدون شلیک یک گلوله باعث پیروزی امریکا در جنگ سرد شد.» در این میان، موارد چون ماجرای «ایران کنترا» نیز نتوانست باعث تضعیف و تخریب وجه مثبتِ سیاست‌های دولت ریگان در عرصه‌ی بین الملل شود.

برآیندِ این وضعیت بود که باعث شد پس از دولت کارتر، دولت امریکا 12 سال متوالی در اختیار حزب جمهوری‌خواه قرار گیرد.

https://teachingamericanhistory.org/content/uploads/2021/09/ReaganBerlinWall-e1552054192981-1.jpg

از ابتدای دهه‌ی 60 سده‌ی بیستم، تا انتهای دهه‌ی 90، وجه غالب سیاست خارجی امریکا مربوط و معطوف به مناسبات حاکم بر فضای «جنگ سرد» بود. اما پس از این دوران نیز علی‌رغم فروپاشی شوروی، در مواردی تاریخی چون ماجراهای کره شمالی، افغانستان، عراق، ایران، روسیه، چین و …، دولت امریکا بازهم با مسائل و مصائبی مواجه بود که ریشه در خاک مناسبات «جنگ سرد» داشت.

در دوران ریاست‌جمهوری بوشِ پدر، ورود ارتش امریکا به «جنگ خلیج‌فارس»، و حمایت امریکا از کویت در برابر تجاوز نظامی عراق، ادعای پیروزی امریکا در «جنگ سرد» بدون شلیک یک گلوله توسط دولت ریگان را تا حدودی مخدوش کرد. اما، در صحنه‌ی واقعیات ملموس و مشهود سیاسی، امریکا گریز و گزیری جز ورود به ماجرای حمله‌ی نظامی ارتش صدام به کویت نداشت. اما در سوی دیگر ماجرا، شرایط مناسبی که دولت ریگان در عرصه‌ی اقتصادی رقم زده بود، در دوران ریاست‌جمهوریِ بوشِ پدر، ادامه نیافت. برای نمونه، بوش این‌گونه به جامعه‌ی امریکا وعده داد که «به لب‌های من نگاه کنید! مالیات‌ها افزایش نخواهد یافت»، اما در ادامه، در مواجهه با کسری بودجه، راه‌کار افزایش مالیات‌ها در کنگره مطرح شد. در این دوران، فروپاشی شوروی و عدمِ وجودِ «جنگ سرد» باعث شده بود که توجه جامعه‌ی امریکا در عرصه‌ی سیاست، بیشتر ناظر به موارد داخلی از جمله وجه اقتصادی باشد. در همین راستا بود که عده‌ای، در تحلیل و ارزیابی پیروزی بیل کلینتون در انتخابات ریاست‌جمهوری سال 1992 به طرح این مدعا پرداختند که علت پیروزی کلینتون، التزام به مبانی «محافظه‌کاری جدید» بود به مثابه میراث دولت ریگان.

اما پیروزی کلینتون در آن انتخابات، نه تنها باعث نشد تا اردوگاه جمهوری‌خواهان در عرصه‌ی سیاست در برابر دموکرات‌ها تسلیم شود، بلکه در انتخابات میان دوره‌ای 1994 این حزب جمهوری‌خواه بود که پس از 40 سال، اکثریت کنگره را در اختیار گرفت.

کلینتون در ابتدای دوران ریاست جمهوری به صراحت اعلام کرد «هرگاه منافع حیاتی ما مورد چالش قرار گیرد، یا خواسته و وجدان جامعه‌ی بین المللی به مبارزه طلبیده شود، ما اقدام خواهیم کرد؛ هرگاه امکان داشته باشد با دیپلماسی آرام، و هرگاه ضروری باشد با اِعمال زور.» اما در دوران ریاست‌جمهوری او، حضور نظامی امریکا در جنگ‌های بوسنی و کوزوو، و نوع مواجهه‌ی امریکا در آن دوران با جنگ‌های داخلی در سومالی، و تصویب و اجرای تحریم‌های سیاسی و اقتصادی علیه کشورهایی چون لیبی و ایران، نتوانست در نوع مواجهه‌ی جامعه‌ی امریکا با حزب دموکرات، تأثیری هم‌طرازِ استیضاح کلینتون، و ماجراهای او با پالاجونز و مونیکا لوینسکی داشته باشد.

در ادامه، جمهوری‌خواهان در رقابتی بسیار نزدیک توانستند، بار دیگر پس از یک دوره‌ی 8 ساله، با بوشِ پسر راهی کاخ سفید شوند. اما هنوز یک سال از آغاز دوران ریاست‌جمهوری بوش نگذشته بود که با وقوع حملات تروریستیِ «11سپتامبر» نه تنها امریکا، بلکه اکثر کشورهای جهان وارد مسیرِ تازه‌ای از روابط سیاسی در عرصه‌ی بین‌الملل شدند. 

https://deseret.brightspotcdn.com/dims4/default/655fe0f/2147483647/strip/false/crop/2000x1340+0+0/resize/1486x996!/quality/90/?url=https%3A%2F%2Fcdn.vox-cdn.com%2Fthumbor%2FhZbT4eaFqcW4k8-Qsr5mjEVSGkQ%3D%2F0x0%3A2000x1340%2F2000x1340%2Ffilters%3Afocal%281000x670%3A1001x671%29%2Fcdn.vox-cdn.com%2Fuploads%2Fchorus_asset%2Ffile%2F22832804%2Fmerlin_2772952.jpg

در فاصله‌ی 16 ساله‌ای که 8 سالِ آن را حزب‌جمهوری‌خواه با بوشِ پسر، و 8 سالِ آن را حزب دموکرات با باراک اوباما، دولتِ امریکا را در اختیار داشتند، موازین و معاییر بنیادینِ سیاست خارجی امریکا حول محورِ وقایع «11سپتامبر»، و رشد و ارتقای اقتصادی چین، قرار داشت. اما در انتخابات سال2016، این دونالد ترامپ بود که به طرح این مدعا پرداخت که سیاست خارجی دولت‌های پیشین امریکا، بدل به علت و عاملِ مهمی در راستای از دست رفتن «عظمت امریکا» شده است. بر این اساس، ترامپ بر این باور بود که باید بار دیگر با تقویت سیاست و اقتصاد از درون کشور، باعث رونق و شکوفایی جامعه‌ی امریکا شد. ترامپ در همین راستا، این شعار تاریخی دونالد ریگان را مطرح کرد که «عظمت را دوباره به آمریکا بازگردانیم» (Make America Great Again).  با پیروزی ترامپ در انتخابات سال 2016 نوع مواجهه‌ی دولت امریکا با برخی از معاهدات بین‌المللی، و حضور و مداخله در جنگ‌های خارجی، دچار تغییر و تحولاتی بنیادین شد.

اما ترامپ از این میزان مهارت در عرصه‌ی سیاست برخوردار نبود که دریابد این حجم و وسعت از تغییر روی‌کردهای کلان در عرصه‌ی سیاست بین‌الملل را نمی‌توان و نباید طی کمتر از 4 سال به اجرا گذاشت. بر این اساس، دولت ترامپ بدون این‌که وارد جنگ جدیدی در جهان شود، بر آن بود تا هزینه‌هایی در راستای تأمین منافع کلان امریکا در سطح بین‌الملل پرداخت کند که در مقایسه با فواید داخلیِ آن در امریکا، دارای نسبت و تناسبی عقلانی باشد.

اما این نوع مشی سیاسی ترامپ در عرصه‌ی بین‌الملل، به این دلیل که دارای پشتوانه‌ی حمایت‌های رسانه‌ای و «روشن‌فکری» نبود، و به صورت انبوه انجام گرفت، آن‌گونه که مورد انتظار او بود در جامعه‌ی امریکا با استقبال و هم‌راهی و حمایت مواجه نشد.

علی‌رغم این نوع سیاست‌ورزی، ترامپ تیغ داموکلسِ مواجهه‌ی نظامی را نیز بر سرِ طالبان و سوریه و کره شمالی و ایران قرار داده بود. و با توجه به همین مورد بود که برای نمونه، علی‌رغم مذاکرات متعدد و متنوعی که میان دولت افغانستان با طالبان در دوران دولت ترامپ در جریان بود، طالبان از امکان حمله و هجمه‌ی نظامی در راستای نابودیِ دولتِ قانونی افغانستان، برخوردار نبود. در ماجرای پرونده‌ی هسته‌ای ایران نیز سیاست دولت ترامپ از این قرار و بر این مدار بود که اگر قرار بر اِعمال فشار بر ایران باشد در راستای «تغییر رفتار حکومت» و عدم پیش‌روی در عرصه‌ی هسته‌ای، معاهده‌ای چون «برجام» ضامنِ تحقق این هدف نخواهد بود، بنابراین، به جای تحمیل هزینه‌هایی به امریکا که در ادامه باعث برگشت به نقطه‌ی صفرِ اختلافات شود، باید از «برجام» خارج شد، و حکومت ایران را در شرایطی قرار داد که برای او امکانِ بازگشت به نقطه‌ی صفر اختلافات، بدون وجود قابلیتِ خطرِ حمله‌ی نظامی امریکا، وجود نداشته باشد.

اردوگاه حزب دموکرات در انتخابات سال 2020 در مواجهه‌ای انتقادی با این نوع مشی سیاسی ترامپ در عرصه‌ی بین‌الملل، به طرح این مدعا پرداخت که فرجام سیاست‌های خارجی ترامپ، بی‌اعتباریِ امریکا به عنوان ابرقدرتی جهانی در عرصه‌ی بین‌الملل خواهد شد. در حالی که، ترامپ بر این باور بود که مدعای «ابرقدرت جهانی بودن»، مدعایی بوده که در دهه‌های پس از دوران «جنگ سرد»، باعثِ تحمیل هزینه‌هایی بی‌فایده برای جامعه‌ی امریکا شده است.

ترامپ در آستانه‌ی انتخابات 2020 در حالی گام در وادی رقابت‌های انتخاباتی با حزب دموکرات می‌گذاشت، که این حزب در این دوران، بازگشتی داشت به دورانِ «چپ‌گرایی‌هایِ» از نوع و لونِ  جورج مک‌گاورن و یوجین مک‌کارتی. «چپ‌گراییِ» ملموس و مشهود در حزب دموکرات در این دوران، از یک‌سو، از جانب اساتید دانشگاه‌های امریکا و روشن‌فکرانِ غیرامریکایی تغذیه می‌شد، و از دیگرسو، ریشه در خاک گرایشات سیاسیِ مهاجرانی داشت که بدل به شهروندان امریکا شده بودند.

بر این اساس، اگر کلید کاخ سفید در دوران «جنگ سرد» می‌توانست در دستانِ کشورها و نیروهای خارجی قرار گیرد، اما در آستانه‌ی انتخابات 2020 این کلید در دستانِ روشن‌فکریِ غیرامریکایی و مهاجران قرار گرفته بود. در این شرایط بود که شکست ترامپ در آن انتخابات، چندان دور از انتظار نبود.

https://nypost.com/wp-content/uploads/sites/2/2020/10/biden-trump-election.jpg?quality=75&strip=all

پیروزی حزب دموکرات با نامزدی جو بایدن در انتخابات 2020، بازگشت امریکا به دورانِ تاثیرگذاریِ بنیادین سیاست خارجی در عرصه‌ی سیاست داخلی در این کشور است.

اگر جمهوری‌خواهان با هدف نابودی عوامل حملات تروریستی «11سپتامبر» به افغانستلان حمله کرده بودند، و در ادامه، باعث حذف اسلام‌گرایان رادیکال از عرصه‌ی سیاسی افغانستان، و تشکیل حکومتی قانونی و ملّی در این کشور شده بودند، اما حزب دموکرات به زعامت جو بایدن نیروهای نظامی امریکا را از افغانستان خارج، و کلیدِ دروازه‌های کابل را به اسلام‌گرایان رادیکال طالبان تقدیم کرد. در سوی دیگر ماجرا، با آگاهی پیشینی از احتمال حمله‌ی نظامی روسیه به اوکراین، دولت بایدن نظاره‌گرِ این میدان بود و تنها به طرح شعارهای تبلیغاتی در مخالفت با حمله‌ی پوتین به اوکراین پرداخت. و در موارد دیگری چون پرونده‌ی هسته‌ای ایران نیز این دولت بایدن بود که با بازگشت از مسیرِ سیاستِ دولت ترامپ درباره «برجام»، بار دیگر، بدون تحمیل هیچ‌گونه هزینه‌ای برای جمهوری اسلامی، امریکا و ایران را به نقطه‌ی صفرِ اختلافات بازگرداند، و در ادامه، همان‌گونه که در دولت باراک اوباما مبالغ هنگفتی از جانب دولت امریکا به حکومت ایران پرداخت شد، در دولت بایدن نیز میلیاردها دلار در ازای تبادل زندانیان به حکومت ایران پرداخت شد.

جریان روشن‌فکری با آلوده‌گی به تقلیل‌گرایی ایدئولوژیک، در مواجهه با سیاست خارجی دولت بایدن، در صور این مدعا می‌دمد که « این نوع سیاست خارجی در راستای افزایش فروش اسلحه به دیگر کشورها در راستای کسب درآمد بیشتر برای دولت امریکاست»، در حالی که، حتی اگر از این منظر تقلیل‌گرایانه نیز به بررسی موضوع بپردازیم، در دوران دولت ترامپ، علی‌رغم در پیش نگرفتن چنین مشی سیاسی در عرصه‌ی بین‌الملل، میزان معاملات فروش تسلیحات رقم بسیار قابل توجهی برای اقتصاد امریکا بود. درآمد دولت ترامپ از فروش تسلیحات، در نسبت یک دوره‌ی چهارساله، رقمی فراتر از درآمدهای 8 ساله‌ی دولت اوباما بود.

بنابراین، ورای این نوع تقلیل‌گرایی‌های ایدئولوژیک، سیاست‌های خارجی دولت بایدن، از آن‌جا که نه درباره ایران، نه درباره تایوان، نه درباره کره‌شمالی، نه درباره سوریه، نه درباره افغانستان، نه درباره اوکراین و نه درباره چین نتوانسته باعث رفع مشکلات اساسی شود، در انتخابات آتی ریاست‌جمهوری امریکا بدل به پاشنه‌ی آشیل حزب دموکرات خواهد شد. در این میان و در این میدان، این فرض را می‌توان در نظر داشت که دولت بایدن با افزایش سطح رفاه عمومی در عرصه‌ی اقتصادی امریکا، بتواند از برخورد تیرخلاص به آن پاشنه‌ی آشیل جلوگیری کند. اما این فرض نیز با در نظر داشتن شرایط کنونی اقتصادی در امریکا و با در نظر داشتن نتایج نظرسنجی‌ها درباره محبوبیت بایدن، قابل اعتبار و در خورِ اعتنا نیست.

بر این اساس، اگر بایدن، در انتخابات 2020 سوار بر امواج ایدئولوژیکِ روشن‌فکریِ غیرآمریکایی و مهاجران به قدرت رسید، در انتخابات 2024 سوار بر امواجِ توابع و توالیِ سیاست خارجی، از کاخ سفید خارج خواهد شد. و این، حالتی مطلوب برای جامعه‌ی امریکا خواهد بود، در غیر این‌صورت، اگر اختلافات عمیق در اردوگاه جمهوری‌خواهان، باعث ِبرآمدن نامزدی آزموده در این حزب برای انتخابات آتی نشود، و اگر اردوگاه رسانه‌ای و آکادمیکِ حزب جمهوری‌خواه، نتواند مانع گسترش نفوذ ایدئولوژیک‌گرایی روشن‌فکری غیرامریکایی و مشی سیاسیِ چپ‌گرایانه‌ی مهاجران شود، فرجام محتوم امریکا و جهان، ویرانیِ بیشتر بر اثر استمرار سیاست خارجی ویران‌گر دولت بایدن خواهد بود.


  • امریکابایدنترامپ

نوشته های مرتبط

{"qurey":{"category__in":[42],"post__not_in":[503014],"posts_per_page":3,"ignore_sticky_posts":1,"orderby":"rand","post_type":"post"},"title":"\u0647\u0645\u0647","post_title":1,"between":"40px","layout":"grid","grid_layout":"grid_3","padding":{"left":"20","top":"20","right":"20","bottom":"20"},"ratio":"rd-ratio75","image_size":"medium","excerpt":"","alignment":"right","meta_layout":{"between":"between-2","layout":"layout-3"},"box_layout":"none","image_effect":"grow","caption_effect":"imghvr-fade","key":"related","post_type":"post","action":"reza_post_grid_3","post_status":"publish"}

آیین ِ مین

تداوم تطاول

تغییر سیاست یا تفسیر سیاست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ها

{"number":"8","cats":"","orderby":"","post_title":1,"title":"\u0647\u0645\u0647","excerpt":"","excerpt_limit":"","title_limit":"","meta":{"meta_category":"","meta_author":"","meta_date":"","meta_view":"","meta_comments":""},"list_layout":"list_1","featured_layout":"featured_1","between":"40px","image_size":"full","ratio":"rd-ratio75","image_width":"40","box_layout":"boxed-details","caption_layout":"","key":"widget_blog_list","post_type":"post","action":"reza_post_list_1","post_status":"publish"}

مخلوقات اشرف

بازگشت به جدید

دو حکومت، دو بختیار، دو ترور

خریدِ حمید

تقلید تولید و تولید مقلد

ایران و کاتخونِ شیعه

پیکار با انکار ایران

بی‌شـرف

برچسب نوشته ها

انقلاب مشق سیاست اسلام اپوزیسیون فلسفه روشنفکری انتخابات فقه اصلاحات ایران اخلاق مشروطیت مشروطه مارکسیسم پهلوی سینما دین هنر زنان

instagram

نی ما جوادپور مجموعه آثارنی ما جوادپور

و این منم؛ گفته‌ها و نوشته‌ها، نه آن‌که می‌گفت و می‌نوشت
#