نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من

نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من
  • صفحه خانگی
  • >
  • مقالات و مقولات
  • >
  • زاده شدن بی‌مادر

5 گفتار در فهمِ امتناع فهم
زاده شدن بی‌مادر

  • جولای 9, 2023

تصور می‌فرمایند تعلیم و تربیت مشابه سلطنت مستقل ایران است که به بوالهوسی می‌توان تحصیل کرد، لا والله، درس چیز دیگری است.

اعتمادالسلطنه

…

1

23 ساله بودم که خود را غریق بحر مهیب فلسفه‌ی ذهن و فلسفه‌ی زبان یافتم. از دیگر سو، در همان میدان و در همان دوران، با مباحث آرامش دوستدار  آشنا شدم که سال‌ها قبل ذیل عنوان «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» در نشریه‌ی «الفبا» مطرح کرده بود. متن و بطن پرسش بنیادین برای من، از این قرار و بر این مدار بود که چگونه می‌توانیم با سلطه و سیطره‌ی مفاهیمِ جهان قدیم بر ذهن و زبانِ ایرانیانِ ایستاده در آستانه‌ی ورود به جهان جدید، بفهمیم و بفهمانیم.

مباحث و مدعیات کسانی چون آرامش دوستدار، در مقامِ ابرازِ دردِ بیماری بود که نه از علت دردِ آگاهی داشت و نه از درمان. بر سبیل تمثیل، روی دیگر سکه‌ی دوستدار، سیدجمال اسدآبادی بود؛ هم‌او نیز در آن سوی طیف، از دردِ عقب‌افتادگی مسلمانان از قافله‌ی تمدن می‌نالید، اما چیزی از علت درد و چگونگی درمان نمی‌دانست.  

این‌گونه دردمندانِ جاهل نسبت به علت درد و چگونگی درمان، در به‌ترین حالت می‌توانستند راه به وادی جهل بسیط داشته باشند؛ بدانند که نمی‌دانند. اما جماعت، از برکتِ راه‌یابی به این وادی، محروم بودند، به این علت که سلطه و سیطره‌ی فهمِ قدیم درباره درد، مجالی برای این فهم فراهم نمی‌کرد که این درد، دردی جدید است.

اما در سیر بر سبیل همان پرسش بنیادین، گوهر این جهل بسیط را در بساط شاهزاده‌ای قاجاری یافتم. آن‌جا و آن‌گاه که عباس میرزا در جایگاه ولایتعهدی، به نماینده‌ی ناپلئون می‌گفت «مردم کارهای مرا می‌ستایند، اما تنها خودِ من از ضعف‌های خود خبر دارم… چه قدرتی این چنین شما را بر ما برتری داده است؟ سبب پیشرفت‌های شما و ضعف همیشگی ما چیست؟ شما با فن فرمانروایی، فن پیروزی و هنر به کار گرفتن همه‌ی توانایی‌های انسانی آشنایی دارید، در حالی که ما در جهلی شرمناک محکوم به زندگی گیاهی هستیم و کمتر به آینده می‌اندیشیم. آیا قابلیت سکونت، باروری و ثروت خاک مشرق زمین از اروپای شما کمتر است؟ آیا شعاع‌های آفتاب، که پیش از آن که به شما برسد، نخست، بر روی کشور ما پرتو می‌افکند، خیر کمتری به ما می‌رساند تا آن‌گاه که بالای سر شما قرار دارد؟ آیا اراده‌ی آفریدگارِ نیکی‌ده، که مائده‌های گوناگونی خلق کرده است، بر این قرار گرفته است که لطفش به شما بیش از ما شامل شود؟ من که چنین گمان نمی‌کنم.»

عباس میرزا می‌دانست که نمی‌داند، می‌دانست که مبتلا به دردی جدید هستیم، و می‌دانست که خود، معنا و مبنای این درد را نمی‌تواند بداند، اما بر آن بود تا بداند که، چرا نمی‌تواند بداند.

2

در آستانه‌ی 30 سالگی قرار داشتم که بارها نظراتی در راستای همان پرسش بنیادین، ناظرِ به علل و دلایلِ عدم فهم مناسبات جهان جدید مطرح می‌کردم. اما از هر کرانه، تیر پاسخی که به سوی‌ام روانه می‌شد، یا از جنس و سنخِ عرفان و تصوف بود، یا از نوع و لونِ دین و مذهب، یا بر مدار و محورِ «فلسفه‌ی اسلامی»، یا از متن و بطنِ «جامعه‌شناسیِ مارکسیستی». و این‌ها، و بسی بیش از این‌ها، شاهدِ عادلِ این مدعا بود که ما گامی از میراث عباس میرزا و برخی از علمای صدر مشروطه، به مثابه جهلی بسیط، فراتر نگذاشته‌ایم.

روشنفکری ایرانی از موضع عرفانی و دینی و فلسفی و مارکسیستی، مسائل و مصائب زمان و زمانه و زمینه‌ی خود را نمی‌شناخت، و در به‌ترین حالت، در مواجهه با مسائل و مصائب دیگران، راه حل‌ها و راه رفع‌هایی از جنس و سنخِ «آن‌چه خود داشت» ارائه می‌کرد. در حالی که، شرط اول قدمِ پیشرفت در این وادی، این بود که بدانیم مبتلا به دردی شده‌ایم که از ماست، اما، نه از آنِ ما.

«ما» از آن دوران که نسبت میان مسائل و مشکلات خود را با مفاهیم و مناسبات جهان جدید گم کردیم، امکان اندیشه جز از منظرِ تقلیدِ مضاعف در بساط نداشتیم. بر این اساس، تاریخ روشنفکری ایرانی، به مثابه نظام نظری جدیدی که از آستانه‌ی پیروزی جنبش مشروطه خواهی در ایران نضج گرفت، تاریخِ تقلید مضاعف درباره‌ی همه چیز است؛ از جمله، درباره‌ی «روشنفکری». 

3

من برای نخستین بار در 15 سالگی از کشور خارج، و راهی ممالک راقیه شدم. مواجهه‌ای که در آن دوران با تمدن و فرهنگی ورای تمدن و فرهنگِ ایرانی داشتم، سرچشمه‌ی خروشانِ این‌گونه پرسش‌ها بود که ما چرا چنین‌ایم و دیگران چرا چنان‌اند؟ سال‌ها پس از آن دوران، به مطالعه و بررسیِ اکثر قریب به اتفاق سفرنامه‌های ایرانیان دوران قاجار پرداختم.

فهمِ مبادی و معانی و مبانیِ مواجهه‌ی ایرانیان با مناسبات و مفاهیم جهان جدید، بدون تحقیق و تدقیق درباره سفرنامه‌های دوران قاجار، در مرزهای غیرممکن قرار دارد. سفرنامه‌نویسانِ آن دوران، گنگ‌هایی خواب دیده بودند که عاجز زِ گفتن بودند، و خلق نیز عاجز زِ شنیدنِ روایت ایشان. اما از منظر رابطه‌ی فلسفه‌ی ذهن و زبان، این نکته دارای غایت اهمیت بود که هم‌ایشان، آموخته بودند که از آن‌چه درباره آن نمی‌توان نوشت نیز گریز و گزیری جز نوشتن، نیست. به دیگر بیان، حضرات به صد زبان در فریاد بودند که آن‌چه می‌بینیم را نمی‌توانیم بنویسیم، اما همین ناتوانیِ خود در نوشتن را می‌نوشتند. اما چرا آن‌چه می‌دیدند را نمی‌توانستند بنویسند؟ به این دلیل که مبادی و معانی و مبانی آن‌چه می‌دیدند را نمی‌توانستند بفهمند. برای نمونه، میرزا حبیب‌الله افشار، در سفرنامه‌ی سیف‌الملک، می‌نوشت « تفصیل آن کارخانه را چون هیچ متبادر به ذهن اهل ایران نیست، به طور تحریر، نمی‌توان گنجانید؛ جز به مشاهده نمی‌توان فهمید.»

اما آن‌چه در ذهنِ انسان، دارای مفهوم بود، نمی‌توانست دارای یکی از این سه فرآورده‌ی زبانی نباشد؛ واژه، عبارت و جمله. در حالی که، ساختارِ گفتار و نوشتار در ساحت زبان فارسی، بر اثر سلطه و سیطره‌ی پیوند میان عرفان و تصوف، دین و مذهب، و فلسفه‌ی افلاطونی و ارسطویی، ستونی نبود که تابِ سقفِ مفاهیمِ جهان جدید را داشته باشد. در این شرایط بود که در مواجهه با تمامی مفاهیم جهان جدید، منادی از مناره‌ی «توهم استغنا» بانگ برمی‌داشت که «ما پیش‌تر از ایشان، به‌تر از ایشان را داشته‌ایم.»

برای نمونه، آن‌چه در ایران به عنوان «مجلس مشروطه» مطرح بود، به طرفه‌العینی قیاس از «مجلس مهستان» گرفته می‌شد، آنچه به عنوان «اعلامیه جهانی حقوق بشر» مطرح بود، به مثابه «منشور حقوق بشر کوروش»، فهمیده می‌شد، آن‌چه به عنوان «دموکراسی» مطرح می‌شد، به عنوان «بیعت در عهد رسول‌الله» فهمیده می‌شد و…

بر سبیل تمثیل، ماجرا از این قرار و بر این مدار است که به انسانِ سده ی بیستم تلفن هوشمند ارائه کنید، و او بگوید «دریغ باشد پیغام ما به دست رسول».

4

با هبوط ما در هاویه‌ی این‌گونه گسسته خردی‌ها و کژاندیشی‌ها بود که نه از مناسبات و مفاهیم جهان جدید بهره بردیم، و نه قادر به بهره‌برداریِ غیرایدئولوژیک از بخش‌های ارزشمندِ میراث تاریخی خود شدیم. به دیگر بیان، «نه جایی در دل غربت، نه رویی در وطن» داشتیم. 

و در این دوران و در این میدان بود که مفاهیم جهان جدید در این دیار «بی‌مادر زاده شدند*». اویدییوس این عبارت را در یکی از اشعار خود مطرح کرده، و سده‌ها بعد، منتسکیو به مناسبتی دیگر در بحث در «روح‌القوانین» آن را به کار گرفت. اما در بحث ما «بی‌مادر زاده شدن مفاهیم در ایران»، چندان بی‌ارتباط با مراد منتسکیو نیست. منتسکیو، در عرصه‌ی فلسفه‌ی حقوق و «علوم اجتماعی»، با میراثی مبتنی بر بینش‌ها و روش‌های جهان قدیم مواجه بود، و چون چنین بود، هم‌او گریز و گزیری نداشت جز این‌که فرزندِ خود به مثابه بینش و روشِ جدید را بدون وجود «مادر» بزاید. اما در مواجهه‌ی ایرانیان با مناسبات و مفاهیم جهان جدید، از یک سو، گریز و گزیری جز «بی‌مادر زاده شدنِ» مفاهیم نبود، و از دیگرسو، «اولیاء سنتی» هر فرزندی که این‌چنین «بی‌مادر زاده می‌شد» را بر اثر عدم فهم نسبت به مبادی و معانی و مبانیِ جهان جدید، «فرزندی حلال‌زاده»، و از آنِ خود می‌دانستند، و چندی بعد، در پرتوِ وحیانیتِ مبتنی بر جهل مرکب، در مذبحِ ایدئولوژی، به قصدِ قربت به «آن‌چه خود داشت»، ذبح می‌کردند.

5

کارخانه‌ی تولیداتِ «تقلید مضاعف»، در این میدان و در این دوران نیز از منظرِ «مبارزات سیاسی» در کارِ استعمالِ مفاهیمی است که «بی‌مادر زاده شده‌اند». برای کارگران این کارخانه، البته که «بی‌مادر زادن شدنِ» مفاهیم اهمیتی ندارد، چرا که، هم‌ایشان، این «فرزندان» را تنها به مثابه نیرویی می‌خواهند که با پوشاندن جلیقه‌ی انتحاری، راهیِ میان «دشمن» کرده و منفجر کنند؛ انفجاری انقلابی.


* Prolem sine matre creatam

  • تاریخفهممشروطهمشروطیت

نوشته های مرتبط

{"qurey":{"category__in":[42],"post__not_in":[502857],"posts_per_page":3,"ignore_sticky_posts":1,"orderby":"rand","post_type":"post"},"title":"\u0647\u0645\u0647","post_title":1,"between":"40px","layout":"grid","grid_layout":"grid_3","padding":{"left":"20","top":"20","right":"20","bottom":"20"},"ratio":"rd-ratio75","image_size":"medium","excerpt":"","alignment":"right","meta_layout":{"between":"between-2","layout":"layout-3"},"box_layout":"none","image_effect":"grow","caption_effect":"imghvr-fade","key":"related","post_type":"post","action":"reza_post_grid_3","post_status":"publish"}

گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

در ستایش دبی

سیرک سیاسی

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ها

{"number":"8","cats":"","orderby":"","post_title":1,"title":"\u0647\u0645\u0647","excerpt":"","excerpt_limit":"","title_limit":"","meta":{"meta_category":"","meta_author":"","meta_date":"","meta_view":"","meta_comments":""},"list_layout":"list_1","featured_layout":"featured_1","between":"40px","image_size":"full","ratio":"rd-ratio75","image_width":"40","box_layout":"boxed-details","caption_layout":"","key":"widget_blog_list","post_type":"post","action":"reza_post_list_1","post_status":"publish"}

مخلوقات اشرف

بازگشت به جدید

دو حکومت، دو بختیار، دو ترور

خریدِ حمید

تقلید تولید و تولید مقلد

ایران و کاتخونِ شیعه

پیکار با انکار ایران

بی‌شـرف

برچسب نوشته ها

انقلاب مشق سیاست اسلام اپوزیسیون فلسفه روشنفکری انتخابات فقه اصلاحات ایران اخلاق مشروطیت مشروطه مارکسیسم پهلوی سینما دین هنر زنان

instagram

نی ما جوادپور مجموعه آثارنی ما جوادپور

و این منم؛ گفته‌ها و نوشته‌ها، نه آن‌که می‌گفت و می‌نوشت
#