نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من

نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من
  • صفحه خانگی
  • >
  • مقالات و مقولات
  • >
  • رضاچاه

تأملی در جهالت شاه‌زاده درباره نظام پادشاهی مشروطه
رضاچاه

  • آگوست 30, 2023

جهل نسبت به معنای کلمات که به معنی فقدان فهم است، آدمیان را متمایل بدان می‌سازد که نه تنها حقیقتی را که خود نمی‌شناسند بلکه اشتباهات و حتی حرف‌های پوچ دیگران را از روی اعتماد به گفته‌ی آن‌ها بپذیرند. زیرا نمی‌توان بدون فهم کامل کلمات، خطا و یا گفته‌ی پوچ و بی‌معنا را کشف کرد.

توماس هابز / لویاتان

—

پیش از این، بیش از این، بر این نکته تکیه و تأکید کرده‌ام که در عرصه‌ی سیاست با در نظر داشتن تفکیک سه‌گانه‌ی«سیاست‌پژوهان»، «سیاست‌گذاران» و «سیاست‌گزاران»، ارزیابی کارنامه‌ی سیاست‌گزاران با توجه به اظهارنظرهای ایشان در عرصه‌ی عمومی، طیره‌ی عقل است. بر این اساس، ملاک و محک اصلی اعتبارِ ارزیابی کارنامه‌ی سیاست‌گزاران، نوع و نتیجه‌ی اجرا و مدیریتِ فرآورده‌های نظریِ سیاست‌پژوهان و سیاست‌گذاران است و بس. و چون چنین است، از آن‌جا که شاه‌زاده رضا پهلوی در عرصه‌ی سیاست در جای‌گاه یک سیاست‌گزار قرار دارد، هم‌واره از ارزیابی کارنامه‌ی ایشان بر اساس گفتارها و نوشتارهای‌اش، پروا داشته‌ام.

اما طی حدود یک سال اخیر، و مشخصاً پس از وقایع مرتبط با قتل مهسا امینی، تعدد و تنوع گفتارها و نوشتارهای ایشان، جلوه‌گری‌هایی داشت در مواردی موجبِ تعجب و در مواردی دیگر باعث تأسف. البته این گفتارها و نوشتارها، ورای عمل‌کرد ایشان به عنوان یک سیاست‌گزار است که نوع و نتیجه‌ی آن نیز آغشته به انواع تعجب و تأسف است.

در این میان و در همین میدان، معدود تذکرهای نگارنده‌ی این سطور به ایشان درباره همان گفتارها و نوشتارها، با واکنش‌های هولناکی مواجه شد که ساحت این وجیزه را حرامِ پرداختن به نوع و لون آن‌ها نمی‌کنم. اما از آن‌جهت و بر آن نمط که وجه غالب اردوگاه هواداران و حواریون ایشان، بر سبیل «هرچه آن خسرو کند شیرین کند» بر نگارنده‌ی این سطور تاختند که «مدعایت تو درباره عدم التفات ایشان به مبادی و معانی و مبانی نظام پادشاهی و مشروطیت، بی‌اعتبار است»، این وجیزه را بدل به سفینه‌ای خواهم کرد برای سیاحت این افراد در اقیانوس جهالت شاه‌زاده درباره مبادی و معانی و مبانی نظام پادشاهی و مشروطیت. پُر پیداست که فرجام هر ضربه‌ی جاهلانه‌ی دیگر از جانب این جماعت به این سفینه، چیزی نخواهد بود جز «فاغرقناهم اجمعين».

من به مقتضای مباحثی درباره تاریخ مشروطیت در ایران، چندین بار در قالب سخن‌رانی و مقاله و کتاب، در تبیین این مدعا کوشیده‌ام که حکومت پهلوی اول و دوم، علی‌رغم انتقاداتی که می‌توان و باید به این دو حکومت داشت، در مجموع، در راستای اهداف و موازین و معاییر اصلی و اساسی مشروطیت در ایران گام برداشتند. به دیگر بیان، نه تنها، این مدعای اردوگاه روشن‌فکری ایرانی و نظام جمهوری اسلامی را که «حکومت پهلوی ضد مشروطیت بوده»، مطلقاً دارای اعتبار و در خورِ اعتنا نمی‌دانم، بلکه، اصولاً و اساساً روشن‌فکری ایرانی و اردوگاه انقلابیون 57 را دشمنانِ اصلی و اساسیِ مشروطیت در ایران می‌دانم.

اما علی‌رغم این مسئله، نخستین مواجهه‌ی شاه‌زاده رضا پهلوی با میراث مشروطیت، در تاریخ ایران، مواجهه‌ای بود که به آشکارترین شکل ممکن نشان‌گرِ جهل ایشان نسبت به مبانی مشروطیت، و قانون اساسی مشروطه بود. این مواجهه در 9 آبان 1359 در قاهره رقم خورد. در این روز، شاه‌زاده طی مراسم ادای سوگند، گفت «امروز نهم آبان ماه 1359 هجری شمسی که بیست و یکمین سال زندگی خود را آغاز می‌کنم آمادگی در قبول مسئولیت و تعهدات خود به عنوان پادشاه قانونی ایران اعلام می‌دارم». این مدعای ایشان در حالی بود که بر اساس ابتدائی‌ترین آگاهی و آشنایی با قانون اساسی مشروطه، شاه‌زاده رضا پهلوی در قاهره و بر اساس آن نوع «سوگند» نمی‌توانست در جای‌گاه «پادشاه قانونی ایران» قرار گیرد. در این‌جا، دو دیدگاه مطرح است، نخست آن‌که شاه‌زاده و اطرافیان ایشان از این اندک آگاهی و آشنایی نسبت به قانون اساسی مشروطه بی‌بهره بودند، و دو دیگر آن‌که ایشان علی‌رغم آن آگاهی و آشنائی، خود را «پادشاه قانونی ایران» نامیده است. نگارنده‌ی این سطور، علت این اقدام را جهالت شاه‌زاده درباره اصول بنیادین قانون اساسی مشروطه می‌داند، اما اگر این مدعا را نپذیریم، گزیر و گریزی از درافتادن به وادی مدعای دوم نخواهیم داشت که بر اساس آن، موضوع «جهالت» منتفی است، و باید عبارت دقیقی برای توضیح این رفتار شاه‌زاده بیابیم که علی‌رغم آگاهی از غیرقانونی بودن این عمل، اقدام به آن کرده است.

اما فراموش نکرده‌ایم که ایشان در همان مراسم، به این نکته نیز اشاره می‌کند که «با توجه به وضع استثنائی کنونی ادای سوگندنامه مندرج در قانون اساسی را به زمانی موکول می‌کنم که تأییدات الهی شرایط آن را فراهم سازد.» اما این مدعای شاه‌زاده نیز مطلقاً دارای اعتبار و در خور اعتنا نیست. به این دلیل که هم‌ایشان در همین مراسم، علاوه بر «پادشاه قانونی ایران» نامیدن خود، اعلام می‌کند «به قرآن مجید و در برابر پرچم سه‌رنگ پرافتخار ایران سوگند یاد می‌کنم… هم‌واره مجری قانون اساسی… باشم.» در این شرایط، چگونه می‌توان بر اساس آن سوگند هم خود را مجری قانون اساسی دانست، هم «ادای سوگندنامه مندرج در قانون اساسی را به زمانی که تأییدات الهی شرایط آن را فراهم سازد» حوالت داد، و هم خود را «پادشاه قانونی ایران» نامید.

شاه‌زاده رضا پهلوی اگر اندک آگاهی نسبت به ابتدائیات قانون اساسی مشروطه داشت، باید می‌دانست که بر اساس همان قانون، مدعای حوالت سوگندِ قانونی به «زمانی که تأییدات الهی شرایط آن را فراهم سازد»، مدعایی آلوده به یاوه و گزافه است. اصولی از قانون اساسی مشروطه، از جمله اصول 39 و 40 و 41 آشکارا نشان می‌دهد شاه‌زاده‌ای که در انتظار «تأییدات الهی» برای اجرای آن مراسم سوگندِ قانونی باشد، به هیچ‌وجه نمی‌تواند خود را به عنوان «پادشاه قانونی ایران» معرفی کند. و چون چنین است، این نخستین نمایش جهالت شاه‌زاده نسبت به مبانی مشروطیت در ایران، و نخستین حمله و هجمه‌ی ایشان به قانون اساسی مشروطه بود.

اما حدود 30 سال پس از ماجرای آن سوگند، شاه‌زاده رضا پهلوی درباره علت ادای آن سوگند، و خود را «پادشاه قانونی ایران» نامیدن، چنین گفت «در آن زمان نیّت این بود که به مردم ایران گفته باشم که اگر شما به نهاد [پادشاهی] پشت کردید، نهاد [پادشاهی] به شما پشت نکرده و همیشه برای شما خواهد بود…»  اما این مدعا، چیزی جز عذری بدتر از گناه نیست، و شاهدِ عادلِ دیگری است بر تأیید مدعای جهالت شاه‌زاده نسبت به اصول نظام پادشاهی و مشروطیت. به این دلیل که آن‌چه ایشان «نهاد پادشاهی» می‌نامد، اصولاً و اساساً پس از پیروزی جنبش مشروطه‌خواهی در ایران، دارای این تفاوت و تمایز بنیادین با نظام «پادشاهی مطلقه» بود که قابل تلخیص و تقلیل به یک شخص نبود. بر این اساس، «نهاد پادشاهی»(کذا) از آن جهت «نهاد پادشاهی» است که مبتنی بر تحقق کامل موازین و معاییر موجود در قانون اساسی مشروطه باشد، و چون چنین است، آن‌جا و آن‌گاه که آن موازین و معاییر استوار و برقرار نباشد، دیگر نمی‌توان مدعی وجود «نهاد پادشاهی» شد، و آن را به اراده و گفتار و رفتارِ یک شخص در جای‌گاه شاه‌زاده‌ی حاضر در خارج از کشور، تقلیل داد.

بنابراین، ما با شاه‌زاده‌ای مواجه‌ایم که در گام نخست خود را بر اساس قانون اساسی مشروطه، «پادشاه قانونی ایران» می‌نامد و در این جای‌گاه سوگند یاد می‌کند که در «مقام سلطنت»، «ناظر بر اجرای قانون اساسی مشروطه» باشد، و از دیگر سو، بر اساس اصول صریح همان قانون اساسی، سوگند یاد می‌کند که «قانون اساسی مشروطیت ایران را نگهبان و برطبق آن و قوانین مقرره سلطنت نمایم و در ترویج مذهب جعفری اثنی عشری سعی و کوشش نمایم.»

اما سال‌ها پس از ادای همان سوگند، شاه‌زاده رضا پهلوی رسماً به طرح حداقل 5 مدعا پرداخت که هم بر خلاف اصول قانون اساسی مشروطه، و هم بر خلاف سوگندِ تاریخی خود بود. آن 5 مدعا از این قرار و بر این مدار است:

  • ایشان اصرار مردم بر پذیرش جای‌گاه پادشاه ایران از جانب خود را «تحمیل کردن یک وظیفه‌ی سنتی و سمبلیک به یک خانواده –و- نقض حقوق بشر آن فرد و خانواده‌اش» نامید.
  • ایشان مدعی انتخابی بودن پادشاهی در ایران شد.
  • ایشان مدعی ترجیح نظام «جمهوری» بر نظام «پادشاهی مشروطه» در ایران شد.
  • ایشان وجود پادشاه در ایران را به معنی «آقا بالاسر» و «فردمحوری» دانست و رسماً اعلام کرد «ما تا زمانی که بخواهیم گوسفندوار عمل کنیم سر و کله چوپان‌ها هم پیدا خواهد شد.»
  • ایشان مدعی مخالفت با «موروثی» بودن مقام پادشاهی در ایران شد.

طرح این مدعیات، و بسی بیش از این‌ها، به آشکارترین شکل ممکن نشان می‌داد که رضا پهلوی به عنوان یک شاه‌زاده، در مسلخِ سیاست اقدام به سلاخیِ نظام پادشاهی مشروطه و قانون اساسی مشروطیت کرده است.

این نوع یاوه‌سرایی‌های مبتنی بر جهالت و بلاهت که مقام پادشاهی در ایران را معادلِ «چوپان و آقابالاسر» دانست، و در ادامه، در صور این مدعا دمید که «من هرگز حاضر نیستم آقا بالاسر داشته باشم چه برسد به این‌که برای دیگران آقابالاسر بشوم»، اگر برای عده‌ای جاهل‌تر از ایشان در اردوگاه مبارزان سیاسی می‌توانست تأییدی بر «دموکراسی‌خواهی» باشد، اما برای آگاهان به رموزِ امور، چیزی جز تأیید جهالت و بلاهت یک شاه‌زاده درباره مبادی و معانی و مبانی نظام پادشاهی و مشروطیت، نبود و نخواهد بود.

این‌ها و بسی بیش از این‌ها، آشکارترین مهر تأیید بر نقض و نفی قانون اساسی مشروطه و مبانی مشروطیت و سوگندِ کذایی ایشان در آبان 1359 بود. طرفه آن‌که، شاه‌زاده‌ای در دهه‌ی 90 خود را خواستار نظامی «سکولار» برای ایران می‌دانست، همان کسی بود که در آبان 1359 به «قرآن مجید» سوگند یاد کرده و تعهد داده بود که «در ترویج مذهب جعفری اثنی عشری سعی و کوشش نمایم».

اما آیا تمامی این موارد و مسائل به این معنی بود که شاه‌زاده رضا پهلوی، سوگند تاریخی خود را نقض و نفی کرده و دیگر تمایلی برای جلوس بر مسند پادشاهی مشروطه در ایران ندارد؟ پاسخ به این پرسش را باید در گرو مسئله‌ی بسیار مهم‌تری دانست که عبارت است از همان جهالت شاه‌زاده رضا پهلوی نسبت به مبادی و معانی و مبانی نظام پادشاهی و مشروطیت.

در راستای تحکیم این مدعا، به بیانیه‌ای که ایشان در دی 1368 منتشر کرد، توجه کنیم. شاه‌زاده در این بیانیه اعلام کرد «…نیروها و گرایش‌های مخالف ولایت‌فقیه باید نظریات و برنامه‌های خود را در قالب نظام دلخواه خویش، اعم از پادشاهی مشروطه یا جمهوری، از هم‌اکنون تعیین و اعلام کنند…» در این‌جا، پرسش مبنایی از این قرار و بر این مدار است که آیا ایشان نیز چنین کرد؟ پاسخ این است که بله! شاه‌زاده رضا پهلوی در همین بیانیه اعلام کرد «من… به عنوان وارث نظام پادشاهی ایران برای حفظ استقلال و تمامیت ارضی ایران سوگند یاد کرده‌ام و خود را موظف به دفاع از آرمان‌های انقلاب مشروطیت می‌دانم و نظام پادشاهی مشروطه را با توجه به شرایط تاریخی، گسترده‌گی جغرافیای کشور و تعدد و چندگانه‌گی قومی و تنوع فرهنگ‌های محلی، به‌ترین نظام برای تضمین وحدت ملّی و گسترش دموکراسی در کشور می‌دانم…»

بنابراین، ایشان در دی 1368 نیز، هم بر سوگند خود در قاهره، و هم بر ترجیح نظام پادشاهی مشروطه بر سایر نظامات سیاسی، مهر تأیید می‌نهاد، اما در عین حال، بر این نکته نیز تأکید می‌کرد که «ما می‌توانیم و باید تصمیم‌گیری در باب این موضوع را به رأی مردم ایران و مجلس مؤسسان موکول کنیم که نوع نظام و قانون اساسی آینده ایران را تعیین و تدوین خواهند کرد.»

بنابراین، در انتهای دهه‌ی 60، با شاه‌زاده‌ای مواجه‌ایم که خود را «پادشاه قانونی ایران» می‌داند، اما در عین حال، به طرح این مدعا می‌پردازد که مردم ایران باید نوع نظام سیاسیِ پس از جمهوری اسلامی را تعیین کنند.  در این‌جا، پرسش بنیادین این است که این دو مدعا بر چه اساس با یکدیگر قابل جمع و سازگاری خواهند بود؟ به دیگر بیان، چگونه می‌توان از متن و بطن قانون اساسی مشروطه، به این‌جا رسید که «مردم نوع نظام سیاسی را انتخاب کنند.» چرا که، این مدعا آشکارا با اصول متعددی از قانون اساسی مشروطه، از جمله، این اصل الحاقی به متمم قانون اساسی درباره مجلس مؤسسان در ناسازگاریِ مطلق قرار دارد که «اصول مربوط به سلطنت مشروطه ایران… الی‌الابد غیرقابل تغییر است.»

و چون چنین است، آیا شاه‌زاده رضا پهلوی حتی در این حد نیز از اصول و مبانی نظام پادشاهی مشروطه در ایران، آگاهی نداشته و ندارد؟

اما، حدود 3 دهه پس از انتشار آن بیانیه، شاه‌زاده در حالی بر رجوع به «رأی مردم» برای تعیین نوع نظام تکیه و تأکید می‌کرد که دیگر خبر و اثری از این مدعای سابق نبود که «باید نظریات و برنامه‌های خود را در قالب نظام دلخواه خویش، اعم از پادشاهی مشروطه یا جمهوری، از هم‌اکنون تعیین و اعلام کنیم…»

اما در ادامه، موارد متعددی در راستای تحکیم و تثبیت این مدعا می‌توان ارائه کرد که ایشان با تکیه و تأکید بر در اولویت قرار داشتنِ«محتوا و ماهیت نظام» در برابر «شکل نظام»، به طرح این مدعا پرداخت که «از میان سلطنت سعودی و جمهوری فرانسه»، باید جمهوری فرانسه را برگزید، و «از میان جمهوری لیبی و سلطنت سوئد»، باید خواستار سلطنت سوئد بود. این نوع شوخی‌های ایشان با مبانی فلسفه و علم سیاست، بدون تردید فقط و تنها فقط در مواجهه با اهالی اردوگاه جهل و جنون دارای اعتبار و در خورِ اعتناست، و شاه‌زاده با این نوع معرکه‌گیری‌ها بر آن بود تا در دهه‌ی 80 و 90 از اعلام موضع آشکار خود درباره نوع نظام سیاسی مطلوب برای ایران طفره رود. اگر چنین نبود، ایشان می‌توانست در دهه‌ی 60 و 70 نیز با همین نوع معرکه‌گیری‌ها به طرح این مدعا بپردازد که «محتوای نظام سیاسی از شکل آن مهم‌تر است»، در حالی که در آن دوران چنین نمی‌کرد و آشکارا از ترجیح نظام پادشاهی مشروطه بر نظام جمهوری [مشروطه] سخن می‌گفت. اما فرض را بر این می‌گذاریم که شاه‌زاده در آن دوران، از فهم و درک و دریافت رابطه‌ی میان «محتوا و شکلِ نظام سیاسی» بی‌خبر بوده، و پس از گذر از 50 ساله‌گی از این مسئله آگاه شده است. اما چرا این نوع مواجهه‌ی ایشان با نوع نظامات سیاسی را غلط و بی‌اعتبار، و این نوع رفتار ایشان را معرکه‌گیری در راستای مخدوش شدن اصل مسئله دانستیم؟ به این دلیل که، اصولاً و اساساً از دوران یونان باستان تا کنون، بحث درباره مبانی ارتباط نوع نظامات سیاسی با زیست اجتماعی مردم در ساحت سیاسی، وجود داشته است. بر این اساس، در طول این تاریخ، تحولاتی که درباره مبانی مشروعیتِ نظامات سیاسی در پرتوِ جعل مفهوم و مبنایی به نام «حاکمیت» ایجاد شد، شرایط در این عرصه را به این شکل دچار تحول و تبدل کرد که برخی از انواع نظامات سیاسی در جهان قدیم، بدل به محتوا و بن‌مایه‌ی اصلیِ انواعی از نظامات سیاسی در جهان جدید شدند. برای نمونه، در جهان قدیم، «دموکراسی» و «آریستوکراسی» به عنوان دو نوع نظام سیاسی در کانون نظرورزی و در میدان عمل قرار داشتند، اما در جهان جدید، این دو، بر اساس تحولات معرفتی و روشیِ بسیار مهم، بدل به محتوایی برای انواعی از نظامات سیاسی شدند. بر این اساس، و برای نمونه، در راستای استقرار مبانی مشروطیت، با نظامی در قالب جمهوری مواجه بودیم که هم بهره‌هایی از دموکراسی داشت و هم آریستوکراسی؛ در حالی که این دو نوع نظام سیاسی در جهان قدیم با یکدیگر دارای قابلیت سازگاری نبودند. و از دیگر سو، نظامی در قالب پادشاهی داشتیم که بهره‌مند از دموکراسی بود، و در عین حال با نظامِ پادشاهیِ دیگری نیز مواجه بودیم که بی‌بهره بود از مبانی دموکراسی.

برآیند این تحولات و تبدلات، باعث شد تا قیدِ اصلی و اساسیِ ناظر به انواع نظامات سیاسی، «مشروطه» باشد. و بر این اساس، و برای نمونه، نظامات جمهوری و پادشاهی، می‌توانستند مطلقه باشند یا مشروطه. اما در عین حال، این بحث نیز در کانون نظرورزی‌ها قرار داشت که کدام یک از این دو نوع نظام سیاسی قابلیتِ بیشتری دارند در راستای نقش‌آفرینی در عرصه‌ی عمل در قالب نظامی مشروطه یا نظامی مطلقه.

با توجه به این مسائل، بحث درباره ارائه‌ی نوع نظام مطلوب برای ایران، ارتباطی با این نوع مدعیات ندارد که «محتوا بر شکل نظامات سیاسی مقدم است»، چرا که آن نظام سیاسی که شاه‌زاده رضا پهلوی خود را «پادشاه قانونی» آن می‌نامد و می‌داند، نظام پادشاهی مشروطه است، و چون چنین است ایشان آشکارا باید به این پرسش پاسخ می داد –و بدهد– که از میان نظام پادشاهی مشروطه و نظام جمهوری مشروطه (در برابر نظام جمهوری مطلقه) کدام را برای ایران مناسب می‌داند؟ ایشان، بر اساس همان جهالت‌های مذکور درباره مبادی و معانی و مبانی نظام پادشاهی و مشروطیت، همان‌گونه که اشاره شد، علی‌رغم آن سوگند کذایی، از ترجیح نظام جمهوری مشروطه بر نظام پادشاهی مشروطه در ایران سخن گفت. اما چرا؟

به این دلیل که اوج فهم و درک و دریافت ایشان از نظام پادشاهی مشروطه این است که بر سبیل تسخیف و تخفیف، درباره جایگاه پادشاه مشروطه می‌گوید «بر فرض یک مقام سمبلیک هم به من بدهید دلم خوش باشه نشسته باشم در کاخ سعدآباد سالی یک بار هم میام مجلس را افتتاح می‌کنم نطق افتتاحیه را هم نخست‌وزیر می‌گذارد جلوی من و می‌گوید این را بخوان! ولی از خودم نتوانم نظر بدهم از خودم نتوانم ارائه‌ی نظر بکنم. این نقشی نیست که به نظر من بیشترین فایده را داشته باشد از دید من…» اما آیا در قانون اساسی مشروطه نوع نقش و جایگاه پادشاه در ایران چنین است؟ پُر پیداست که چنین نیست، و این، نه موجب تعجب بلکه باعث تأسف است که یک شاه‌زاده‌ی برآمده از نظامی مبتنی بر پادشاهی مشروطه، این‌گونه درباره متن و بطن حدود اختیارات و جایگاه پادشاه در قانون اساسی، در جهل مرکب غوطه‌ور است.

اما پرسش دیگر این است که آیا ایشان در 20 ساله‌گی علی‌رغم همین جهالت به همان قانون اساسی سوگند یاد کرده و خود را «پادشاه قانونی ایران» نامیده است؟ بسیاری از مخالفان دو پادشاهِ حکومت پهلوی، ایشان را بر مسند این اتهام می‌نشانند که «به نام مشروطیت به قدرت رسیدند اما در ادامه به علت نارضایتی از محدودیت در اختیارات، باعث نقض و نفی اصول مشروطیت در ایران شدند.» و شاه‌زاده رضا پهلوی اگرچه به خوبی از طرح این گونه اتهامات آگاه است، اما با عدول از مقام «پادشاهی مشروطه» به این علت که «اختیارات ندارد»، مهر تأییدی نهایی زد بر مدعیاتِ آن گروه از مخالفانِ حکومت پهلوی اول و دوم.

رضا پهلوی از یک‌سو به نام «پادشاه قانونی ایران» سوگند یاد کرده، و از دیگرسو، به این علت خود را مخالف مقام پادشاهی مشروطه می‌داند که «اختیارات کافی ندارد»، و در عین حال، درباره نوع نظام سیاسی ایران اعلام می‌کند که «هرچه مردم خواستند». چگونه می‌توان این سه ساحت را بدون آلوده‌گی به انواع دغا و دغل با یکدیگر جمع کرد و سازگار نشان داد؟ کسی که رسماً می‌گوید «این بر خلاف حقوق بشر است که مردم من و خانواده‌ام را برای پذیرش یک نقش سنتی و سمبلیک تحت فشار قرار دهند» (نقل قریب به مضمون)، چرا رسماً و علناً سوگند پادشاهی خود را پس نگرفته است؟ و چگونه است که آرا مردم می‌تواند باعث «نقض حقوق بشر» شود و ایشان این «نقض حقوق بشر» علیه خود و خانواده‌اش را به عنوان «دموکراسی» بپذیرد؟

اما به مدعیات اخیر ایشان درباره نظام پادشاهی و مشروطیت بپردازیم. آنجا و آنگاه که ایشان سال گذشته بیانیه‌ای درباره سال‌گرد استقرار «مشروطیت» در ایران صادر، و همین بیانیه را امسال نیز منتشر کرد.

شاه‌زاده در این بیانیه نیز نشان می‌دهد که درباره نظام پادشاهی و مشروطیت در ایران، سخنی جز بر سبیل جهالت ندارد. ایشان از اشاره به اصل و اساسِ صبغه و سابقه‌ی مبانی مشروطه‌خواهی در ایران می‌گذرد تا مشروطیت در ایران را بلافاصله به عنوان محصول و مولودِ «سردار سپه» به ذهن و ضمیر مخاطبان خود تزریق کند. شاه‌زاده بر همین اساس، با اشاره به وقایع مربوط به جنگ جهانی اول می‌نویسد «در چنین شرایطی”سردار سپه” از راه رسید و به تعبیر مورخ برجسته، ماشاالله آجودانی، تبدیل به “قهرمان توانمند و مقتدر مشروطیت” شد. آجودانی در “مشروطه ایرانی” می‌نویسد: رضا شاه دو خواست مهم مشروطیت ایران، یعنی ایجاد حکومت مقتدر مرکزی و مدرن ساختن جامعه سنتی عقب مانده را با همه تناقضاتی که در مدرنیسم و تجدد ایرانی وجود داشت در برنامه کار خود قرار داد و در ظرف بیست سال، چهره جامعه ایران را دگرگون ساخت.»

در دیگر جای به تفصیل نشان داده‌ام که فهم و درک و دریافتِ ماشاالله آجودانی از مبادی و معانی و مبانی مشروطیت در ایران، دارای اعتبار و در خور اعتنا نیست، اما اصل و اساسِ بخش مهمی از کتابی که شاه‌زاده به آن ارجاع داده است، درباره نسبت و تناسب «دموکراسی و مشروطیت» در ایران است. اما شاه‌زاده، بدون اشاره به اصل و اساس بحث آجودانی، این بخش مهم از نظرات او را حذف می‌کند که شخصیتی چون سردار سپه محصول و مولودِ «قربانی شدن دموکراسی» در ایران است. آجودانی در همان فقره‌ی مذکور، چنین می‌نویسد «سردار سپه، رضا شاه بعدی، زمانی از راه رسید که ایران، خسته از همه‌ی اُفت و خیزها تشنه‌ی امنیت و آرزومند یک حکومت مقتدر مرکزی بود. او قهرمان توانمند و مقتدر مشروطیتی بود که دموکراسی در آن، در پای درخت استقلال و اقتدار ایران قربانی شده بود.» اما شاه‌زاده این بخش متصل به آن نقل قول از آجودانی را در بیانیه‌ی خود کاملاً حذف می‌کند، و علاوه بر این، به مدعیات نویسنده‌ی «مشروطه ایرانی»، در همان صفحه، مبنی بر «همسویی منافع دولت استعمارگر انگلیس و حکومت نوپای شوروی با برکشیدن و استقرار حکومت رضا شاه»، و تأکید آجودانی بر موافقت و مرافقت روحانیون شیعه با پادشاهی رضا شاه، هیچ اشاره‌ای نمی‌کند.   

در ادامه‌ی همین بیانیه، شاه‌زاده به تخفیف و تسخیفِ روحانیونی چون شیخ فضل‌الله نوری، تحت عنوان «مشروعه‌خواهان» می پردازد، اما مطلقاً اشاره‌ای به این نکته‌ی بنیادین نمی‌کند که مهم‌ترین و برجسته‌ترین علمای شیعه در آن دوران، از حامیان و بانیانِ نظام مشروطه در ایران بودند. اما آیا شاه‌زاده واقعاً هیچ اطلاع و آگاهی از نقش آخوند خراسانی و میرزای نائینی و شیخ عبدالله مازندرانی و میرزا حسین خلیلی تهرانی و… در پیروزی جنبش مشروطه‌خواهی ندارد؟

علاوه بر این، ایشان در مقابل «مشروعه‌خواهانی» چون شیخ فضل‌الله نوری، سه شخصیت را به عنوان نماد و نمودِ «مشروطه‌خواهی» در ایران مطرح می‌کند؛ ستارخان، باقرخان و سردار اسعد بختیاری. و این اوج فهم و درک و دریافت شاه‌زاده است از مبادی و معانی و مبانی مشروطیت در ایران. این‌که جمهوری اسلامی و سازمان مجاهدین خلق و رضا پهلوی، در «قهرمان ملّی» دانستن ستارخان دارای اشتراک نظر هستند، تنها یک تقارن و تشابه تاریخی نیست، بلکه شاهدِ عادلی است بر اثبات این مدعا که فهم و درک و دریافتِ هرسه از مبادی و معانی و مبانی مشروطیت در ایران، گامی از سطح نازل ایدئولوژیک‌اندیشیِ انقلابی، فراتر نگذاشته است. رضا پهلوی، نمی‌داند که جنبش مشروطه‌خواهی در ایران، مطلقاً ارتباطی با لات‌ها و لوطی‌هایی چون ستارخان و باقرخان نداشت، و نیروهای میدانیِ دیگری چون سردار اسعد بختیاری نیز به همان نسبت بی‌ارتباط با مبانی مشروطیت در ایران بودند که با مشی و مرام امثال ستارخان و باقرخان. و طنز تلخ ماجرا این‌جاست که شاه‌زاده، از میان خیلِ پدران بنیانگذارِ مشروطیت در ایران، نام سردار اسعدی را در کنار ستارخان می‌گذارد که در عِدادِ قاتلانِ اوست!

کارنامه‌ی شاه‌زاده رضا پهلوی درباره فهم مبادی و معانی و مبانی نظام پادشاهی و مشروطیت در ایران، از سوگند غیرقانونی به قانون اساسی مشروطه در آبان 1359 در قاهره، تا بیانیه‌ی حمایت از مشروطه در 1402 در امریکا، آشکارا و به صد زبان در فریاد است که ایشان از منظرِ نظام نظری، آغشته به انواع جهالت در این زمینه است. و در ظل و ذیل این نوع فهم‌سوزی‌ها و فرهنگ‌ستیزی‌های مبارزان سیاسی که «نظام نظری اهمیتی ندارد؛ عمل باید کرد»، شاه‌زاده رضا پهلوی نیز از آن‌جهت در عرصه‌ی عمل، کارنامه‌ای سرشار از ناکامی و نامرادی در بساط دارد که خود را از فهم و درک و دریافتِ مفاهیمی چون پادشاهی و مشروطیت، و اتصال و امتزاج میان این دو، مستغنی دانسته است. این استغنای آلوده به انواع جهالت و خسارت، سال‌هاست که از جانب عده‌ای از هواداران و حواریون ایشان، نه تنها به رسمیت شناخته نشده، بلکه مورد تأیید و تجلیل و تکریم قرار گرفته است. در این میان و در این میدان، اکثر قریب به اتفاقِ، معدود انتقاداتی که طی حدود 4 دهه‌ی اخیر از متن و بطن اردوگاه «پادشاهی‌خواهی»(کذا) در مورد ایشان مطرح شده نیز، یا انتقاداتی ایدئولوژیک از منظرِ ارزیابیِ عمل‌کرد ایشان بوده، یا انتقادتی بوده از موضع و منظرِ سهم‌خواهی در عرصه‌ی قدرت.

در حالی که، نظام نظری پادشاهی مشروطه در ایران، اگر بدل به سرزمینی تهی از نظرورزان و نظریه‌پردازانِ آگاه و آزموده نشده بود، نه شاه‌زاده رضا پهلوی از توان و امکانِ بسط این نوع جهالت‌ها برخوردار بود، نه جماعت غافل و جاهلِ مسلح به توهین و تهمت، در این وادی بدل به علمای قوم می‌شدند. بر این اساس، تا نظام نظریِ پادشاهی مشروطه تن به تصحیح و ترمیم نسپارد، خبر و اثری از استقرار و استمرارِ عملیِ این نظام در ایران، نخواهد بود. و فرجام محتوم این‌گونه مشی سیاسی شاه‌زاده رضا پهلوی نیز، چیزی نخواهد بود جز تبدیل چاله‌های سیاسی به چاه‌های تاریخی، در مسیر بازگشت به نظام پادشاهی مشروطه در ایران.


  • پادشاهیرضا پهلویمشروطیت

نوشته های مرتبط

{"qurey":{"category__in":[53,42],"post__not_in":[502962],"posts_per_page":3,"ignore_sticky_posts":1,"orderby":"rand","post_type":"post"},"title":"\u0647\u0645\u0647","post_title":1,"between":"40px","layout":"grid","grid_layout":"grid_3","padding":{"left":"20","top":"20","right":"20","bottom":"20"},"ratio":"rd-ratio75","image_size":"medium","excerpt":"","alignment":"right","meta_layout":{"between":"between-2","layout":"layout-3"},"box_layout":"none","image_effect":"grow","caption_effect":"imghvr-fade","key":"related","post_type":"post","action":"reza_post_grid_3","post_status":"publish"}

مرشدانِ مرید شهرت

هوس قمار دیگر

تحصیل دموکراسی در مکتب اسد؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ها

{"number":"8","cats":"","orderby":"","post_title":1,"title":"\u0647\u0645\u0647","excerpt":"","excerpt_limit":"","title_limit":"","meta":{"meta_category":"","meta_author":"","meta_date":"","meta_view":"","meta_comments":""},"list_layout":"list_1","featured_layout":"featured_1","between":"40px","image_size":"full","ratio":"rd-ratio75","image_width":"40","box_layout":"boxed-details","caption_layout":"","key":"widget_blog_list","post_type":"post","action":"reza_post_list_1","post_status":"publish"}

مخلوقات اشرف

بازگشت به جدید

دو حکومت، دو بختیار، دو ترور

خریدِ حمید

تقلید تولید و تولید مقلد

ایران و کاتخونِ شیعه

پیکار با انکار ایران

بی‌شـرف

برچسب نوشته ها

انقلاب مشق سیاست اسلام اپوزیسیون فلسفه روشنفکری انتخابات فقه اصلاحات ایران اخلاق مشروطیت مشروطه مارکسیسم پهلوی سینما دین هنر زنان

instagram

نی ما جوادپور مجموعه آثارنی ما جوادپور

و این منم؛ گفته‌ها و نوشته‌ها، نه آن‌که می‌گفت و می‌نوشت
#