نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من

نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من
  • صفحه خانگی
  • >
  • مقالات و مقولات
  • >
  • دوربینی و کوته اندیشی

تاملی در رابطه "ایدئولوژی و پوپولیسم" با توجه به مناقشه اخیر میان کی روش و تلویزیون رسمی کشور
دوربینی و کوته اندیشی

  • مارس 28, 2021

“۴۲۰۰ میلیارد تومان یارانه پرداخت کردیم و امروز متوجه شدم که درآمد برخی از خانوارها تنها از این محل تامین می‌شود”.

این سخنان رئیس سازمان برنامه و بودجه کشور است در همان روزی که ترجمه ی بخشی از سخنان کارلوس کی روش با واکنش های فراوانی از جانب بسیارانی از جمله چند مجری تلویزیونی در ایران همراه بود.

و روزی پیش از همین سخنان محمدباقر نوبخت، رئیس کمسیون تلفیق بودجه 98 نیز اعلام کرد ؛ “در دیماه سال ۹۶ یک‌سری شلوغی‌ها اتفاق افتاد و ما مجبور شدیم، یارانه ۳۰ درصد از مردم را حذف نکنیم”.

همزمانی اینگونه سخنان درباره پرداخت یارانه به مردم ایران با سخنان اخیر سرمربی تیم ملی فوتبال ایران را از این جهت در ابتدای این وجیزه برجسته می کنیم که بسیاری از حملات اخیر بر علیه کارلوس کی روش بر این مبنا استوار بود که او برخی از مردم ایران را “گرسنه” نامیده است.

فرع بر اینکه پس از غوغای اخیر مشخص شد که اصولا و اساسا ترجمه آن بخش از سخنان کی روش دقیق و درست نبوده، اما در ادامه فرض را بر این می گذاریم که کی روش صاحب همان سخنانی است که مخالفان و منتقدان او در روزهای اخیر همچون بیرق تهاجمی علیه او عَلم کرده اند.

البته بر سبیل اعلام موضعی غیر ضروری، میدان این مقال را خالی نمی گذاریم از این نکته که ؛ با وجود تایید و تاکید بر توانایی های فراوان کی روش در عرصه تخصصی خود، هرگز امثال او را از ابتدا گزینه مناسبی برای فوتبال ایران نمی دانستم و ادامه همکاری او با فدراسیون فوتبال ایران پس از جام جهانی 2018 چیزی جز تصمیمی بسیار غلط هم از جانب فدراسیون و هم از جانب سرمربی پرتغالی نبود.

اما به ماجرای “گرسنه خواندن بخشی از مردم ایران” توسط کی روش بازگردیم.

هنوز یکسال از دوران ریاست جمهوری حسن روحانی نگذشته بود که با انتشار مقاله ای درباره مسئله ی “پوپولیسم در ایران”، واکنشی نشان دادم به مباحث پیرامون پوپولیست خواندن محمود احمدی نژاد و سرآمدن دوران “پوپولیسم” پس از خرداد 1392 در ایران.

لب لباب آن مقاله این بود که ؛ جایگاه ریاست جمهوری در ایران به علل و دلایل فراوان بدل به سرزمینی مساعد برای سلطه و بسط ِ “پوپولیسم” شده و برهمین نهج در این وادی تفاوتی میان افراد، اعم از روحانی و احمدی نژاد در میان نیست.

با گذشت 4 سال از میدان داری دولت روحانی، بر عالم و عامی روشن شد که اگر بسیاری از سخنان رئیس دولت یازدهم بدون درج نام او منتشر می شد، بودند بسیارانی که صاحب آن سخنان را رئیس دولتهای نهم و دهم می دانستند! اوج این ماجرا نیز در دوران انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم به نمایش گذاشته شد، آنجا و آنگاه که در مناظره ها و میتینگهای انتخاباتی، حسن روحانی؛ یک پا محمود احمدی نژاد بود!

از دیگر سو بسیاری بر این باور بودند که بسط فضای مجازی و حضور کنشگرایانه ی اکثر قریب به اتفاق ایرانیان در این فضا، بعنوان پادزهری در برابر آفت “پوپولیسم” و “دماگوژی” عمل خواهد کرد، در حالی که “از قضا سرکنگبین صفرا فزود” و با به عسرت کشیده شدن رسانه های حرفه ای و آزاد در ایران، میدان داری “شبکه های اجتماعی” و سایتهای زرد و شبکه های ناموثق ماهواره ای، باعث شد تا رودخانه ی دروغ و دغل و جعل و جهل در جامعه ایرانی بدل به اقیانوسی خروشان در فضای مجازی شود.

در این شرایط بود که بازیگران و خوانندگان و مجریان تلویزیونی و دوبلورها و ” ترکیبی زنها” بر مسند “رهبران جنبش رهایی بخش مردم ایران زمین” نشستند و بدل به افراد و گروهای مرجع و منبع در جامعه ایرانی شدند.

فوت و فن ِ به شهرت رسیدن در این فضا و به نام خردورزی بر بام لهو ایستادن و به هر لغو میدان دادن، چندان صعب نمی نمود تا آنجا که حضرت حجة الاسلام با نمایش خود در باشگاه بدنسازی، جذب و جلب مخاطب می کرد و پس از پرورش اندام خود به پرورش افهام خلایق می پرداخت، با این خیال خام که در وادی علم و معرفت نیز همچون باشگاه بدنسازی با پشتک و وارو زدن می توان بر بام مدعا ایستاد و به جای دلیل، دمبل به دست گرفت.

زیست در جامعه ای با نهادهای اجتماعی ِ از هم گسسته و فرهنگی مجعول و مخدوش و روابط فردی و خانوادگی و سیاسی ِ مبتنی بر سلطه و استبداد و “آموزش و پرورشی” ایدئولوژیک، اکثر قریب به اتفاق ایرانیان در زمانه اکنون را بدل به موجوداتی دور بین و کوته اندیش نموده است.

مبنا و معنای این “دوربینی و کوته اندیشی” را در دیگر جای بصورت مبسوط ارائه کرده ام اما در اینجا به فراخور ِ مدعای مطروح در این وجیزه، بر مدار ِ اشارتی موجز، مطلب از این قرار است که ؛ با وجود مولفه های مذکور، “جامعه ایرانی” از یک سو برای گذر از “شرایط موجود نامطلوب” به “شرایط مطلوب ناموجود” گزیر و گریزی جز از درغلتیدن در بستر 3 ایدئولوژی ِ ویرانگر ندارد ؛

1: ناسیونالیسم رادیکال

2: کانفورمیسم

3: آنارشیسم

و این سه “ایدئولوژی” در حالی مبنای “دوراندیشی” او را تشکیل می دهند که هم او سخت مبتلا به کوته اندیشی بعنوان اصل و اساس نگرشهای ایدئولوژیک است.

برای نمونه در وادی مولفه نخست، “ناسیونالیسم” ( در وجهی دیگر “آرکائیسم”) موجود در اواخر دوران قاجار و پس از آن در دوران پهلوی اول و دوم، در مقام ِ واکنشی معنادار به رویارویی “ایران” با جهان جدید،از آنجا که دارای سویه های برجسته ی “ایدئولوژیک” بود، در بهترین حالت بدل به خانه ای بی در و پنجره شد با سقف “شوونیسم” و ستونهای “راسیسم”.

در نمونه ی دوم نیز پس از فروخفتن شراره های هیجانهای بی مبنای سیاسی در سه مقطع تاریخی در حدود یک سده اخیر، از سه “کلمه حق”، “اراده های باطلی” سر برون کرد که بسیارانی را به وادی “کانفورمیسم” رهنمون ساخت.

آن “سه کلمه حق” عبارت بودند از ؛ “مشروطه خواهی در دوران قاجار”، “ملی شدن نفت”، “مخالفت با استبداد پهلوی”.

اما از آنجا که مبنای مواجهه ی اکابر و اعاظم ایرانی در وادی سیاست با این سه مورد چیزی جز از جنس و سنخ ِ “ایدئولوژی” نبود، پس از هر سه مقطع تاریخی ِ مرداد 1285 ، مرداد 1332 و بهمن 1357 ، بسیارانی به علل متعدد و اشکال متنوع، به بستر “کانفورمیسم” در غلتیدند.

و در نمونه سوم نیز پیوند ِ “انقلابیون ِ پیروز و انقلابیون ِ شکست خورده” پس از گذر از این سه فرآیندِ تاریخی و نظر به فرآورده های آن، باعث شد تا توهم نفی هر گونه اقتدار، بخشی از این جامعه را مبتلا به “آنارشیسم” نماید.

آنارشیسمی که تبدلها و تحولهای موجود در سطح ماجرا نیز نمی توانست اینگونه حقایق را از “دیده اعتبار” پنهان دارد که برای نمونه در این وادی ؛ “پست مدرنیسم” نیز چیزی نبود جز آن “گل نو” که از “گلرخی” چون “کمونیسم” یاد می کرد و بس.

سلطه و بسط ِ اینگونه “دوربینی ها و کوته اندیشی ها” یکی از مهم ترین عواملی بود که خاک این جامعه را مستعد پرورش و رشد ِ بذرهای “پوپولیسم و دماگوژی” می نمود، تا به تبع آن؛ برتری شور بر شعور،تعهد بر تخصص و تعبد بر تعقل، بعنوان اثمار ِ فاجعه بر اشجار جامعه آشکار شود.

اگر روزگاری در مجلس ترحیم “قطب روشنفکری ایرانی”، شیخی بر منبر می نشست و در مدح آل احمد اینگونه لب به سخن می گشود که ؛ “ایشان کتابی نیز دارند به نام “غربزدگی” که البته من آن را نخوانده ام اما از نام کتاب مشخص است که کتاب بسیار خوبی است و …”،این مدحت بر همان مبنا استوار بود که مذمت ِ “غرب” از جانب ِ جناب ِ جلال.

در سرزمین سلطه ی ایدئولوژیک اندیشی کافی بود تا یک ایدئولوژی به پشتوانه ی “قدرتی عاری از مبانی قانونی” به روح مسلط بر ذهن و ضمیر جامعه بدل شود و آنگاه و آنجا بود که به پشتوانه آن، در دورانی – برای نمونه – “غربگرایی” به “تنها ره رهایی” بدل می شد و در دورانی دیگر همان “غربگرایی” ؛ تنها نشانه ی گمراهی.

طرح مباحثی از نوع و لون “جامعه مدنی” نیز در شرایطی که مبدع و مرشد ِ آن، در جایگاه یک شخصیت کاملا سیاسی در راس قوه اجرایی، “جامعه مدنی” را قیاس از “مدینه النبی” می گرفت، نمی توانست راه به کوره راهی جز از هم گسیختگی همان نهادهای نیم بند ِ اجتماعی داشته باشد که انکار آن در زمانه ی اکنون نمی تواند ریشه در خاکی جز همان “دور اندیشی های کوته بینانه” داشته باشد.

در چنین جامعه ای و با چنین شرایطی است که فوتبالیست سابق از یک سو در “برنامه ای اینترنتی” به خط قرمزها و ممیزی های “تلویزیون رسمی کشور” حمله می کند و آنها را به ریشخند می گیرند و از دیگر سو پس از حضور بعنوان مجری یک برنامه در همان تلویزیون رسمی، نوع گویش یک مجری افغانستانی را به ریشخند می گیرد که چرا به خط قرمزها و ممیزی های “تلویزیون رسمی کشور ِ ما” توهین کرده است!

و طرفه آنکه فوتبالیست سابق و بازیگر و مجری ِ کنونی از درک و فهم این نکته ی ابتدایی نیز عاجز است که مجری ِ افغانستانی از کشوری با شرایطی آنگونه انتقاد بر علیه تلویزیون رسمی ِ ایران را مطرح می کند که در آنجا انحصار رسانه ای به گونه ای نیست که تنها یک سازمان ِ رسانه ای بعنوان “صدا و سیما” با تکیه بر “بودجه عمومی” بدل به “رسانه رسمی و انحصاری کشور” شود.

در اینجاست که اصولا و اساسا طرح اینگونه انتقادات از جانب فوتبالیست سابق و بازیگر و مجری کنونی در راستای دفاع از “آزادی و مشی حرفه ای در عرصه رسانه” نمی تواند مبتنی و متکی بر چیزی جز این ایدئولوژی ویرانگر باشد ؛ “راسیسم”.

حدود یکماه پیش از این و باز هم در همین “تلویزیون رسمی کشور”، آنجا و آنگاه که کمونیست ِ سابق و کانفورمیست سیاسی کنونی بعنوان میهمان در برابر مجری یک برنامه ی “زرد تلویزیونی” قرار گرفت، هر دو طرف کوشیدند تا آن میدان را به مجالی جهت نیل به غایت قصوی خود یعنی “شهرت طلبی” نمایند.

در این برنامه بود که مجری ِ جوان دریافت، حریف کمونیست ِ پیر نخواهد شد و اینگونه بود که ناگهان بحث سینمای ایران از جانب مجری کشیده شد به زندگی شخصی و خانوادگی ِ کمونیست سابق و منتقد ِ سینمایی کنونی.

عالمان و محققان در عرصه “روانشناسی اجتماعی” سزاست که از این مورد بعنوان یکی از نمونه های بارز در زمینه ی تبدلها و تحولهای آیینه وار در گذر زمان بر بستر کنشها و واکنشهای تکرارپذیر، نهایت استفاده را بنمایند، چرا که ؛ توجه به برنامه مذکور نشان می دهد که چگونه کمونیستهای سابق توانستند در جامعه ایران جوانان به ظاهر “مدرن” و غیرسیاسی ِ امروزین را بر جایگاه دوران جوانی خود بنشانند.

مجری جوان برای از میدان به در کردن رقیب، دقیقا و عمیقا متوسل به همان شیوه ای شد که مورد استفاده ی کمونیست ِ پیر در جوانی بود برای از میدان به در کردن رقیبان در مواجهاتی اینچنین.

در اینجا نیز طرح هرگونه انتقاد از جانب مجری جوان “برنامه زرد” بر علیه کمونیست ِ سابق و کانفورمیست سیاسی کنونی، در راستای دفاع از “آزادی و مشی حرفه ای در عرصه رسانه” نمی تواند مبتنی و متکی بر چیزی جز این ایدئولوژی ویرانگر باشد ؛ آنارشیسم.

و در نمونه اخیر ؛ گزارشگر و مجری تلویزیون رسمی کشور که بدون تردید سالهاست بی رقیب بر قاف ِ گاف ایستاده، پس از چندین معرکه گیری بی مبنای اشک آلود در برابر دوربینهای “رسانه ملی”، آنجا و آنگاه که با ترجمه ی بخشی از سخنان سرمربی پرتغالی تیم ملی فوتبال ایران مبنی بر “گرسنه بودن بخشی از مردم و در عین حال هزینه های غیرضروری تیم های دولتی” مواجه شد، ناگهان تیغ “وطن پرستی” و “هموطن دوستی” در برابر مربی اجنبی از نیام برون، و در میدان ِ نقل در قلب ِ عقل فرو کرد.

و اینهمه در حالی بود که همین “مجری میهن پرست” چندی پیش از مراسم اشک افشانی در برنامه ای ورزشی، در یک برنامه تلویزیونی دیگر با اجرای ِ “لیدر ِ شعاردهندگان در اردوگاه دولت” حاضر شده و در آن برنامه به اجرای یک مراسم اشک افشانی دیگر پرداخته بود، اینبار در حمایت از همان “گرسنگان ایرانی” و در انتقاد از همان “دولتی” که مربی اجنبی از اختصاص “بودجه عمومی” به یک تیم باشگاهی توسط متولیان آن انتقاد کرده بود!

“مجری میهن پرست” در میان بغض و اشک، ناگهان به دفاع از “شرف ایرانیان” پرداخت در حالی که در میان اینهمه شورآفرینی های حماسی، اندکی شعور کافی بود برای درک و فهم این نکته که مربی اجنبی هیچگونه توهینی به ساحت مقدس و کبریایی “شرف ایرانیان” نکرده بود!

جوشها و خروشها و گردشهای “مجری میهن پرست”، حتی پس از آن برنامه اگر با انتقاداتی معقول و منطقی و مستدل و مستند از جانب دیگران همراه می شد، باز هم پاسخی از جانب هواداران او و دیگر “میهن پرستان” نداشت جز از این نوع و لون که ؛ “حتی اگه ترجمه اشتباه بوده و یا مجری اشتباه کرده اما دمش گرم که میهن پرستیش رو نشون داده و از هموطنهاش دفاع کرده”!

و اینگونه است که مبنای و معنای آن جوشها و خروشها و گردشها را می توان به وضوح مشاهده نمود و دریافت که این سرمستی نه از می و نه از افیون، بلکه از ابتلا به جنون ِ ایدئولوژی است ؛

سرمست توام نه از می و نز افیون

مجنون شده‌ام، ادب مجوی از مجنون

از جوشش من جوش کن صد جیحون

وز گردش من خیره بماند گردون

در اینجا نیز طرح هرگونه انتقاد از جانب “مجری میهن پرست” بر علیه مربی اجنبی تیم ملی، در راستای دفاع از “آزادی و انسان دوستی” نمی تواند مبتنی و متکی بر چیزی جز این ایدئولوژی ویرانگر باشد ؛ ناسیونالیسم رادیکال.

مواجهه ی منتقدانه با مجری افغانستانی، کمونیست سابق و مربی پرتغالی، صد البته که می توانست بدون در افتادن در هاویه ی “ایدئولوژی”، بر مبنای تعقل و استدلال و استناد صورت بگیرد، اما و هزار اما … آیا اصولا و اساسا درخت ِ اینگونه مواجهات می تواند در وجه اخص ریشه در خاک “صدا و سیما” و در وجه اعم ریشه در خاک “جامعه ایران در زمانه اکنون” داشته باشد؟

به یاد آورید حتی گزارشگر و مجری پربیننده ترین برنامه تلویزیونی در همین “تلویزیون رسمی کشور” را که او نیز برای نمونه آنجا و آنگاه که در راستای بررسی یک مسئله ی “حقوقی” در عرصه فوتبال، میهمانی “حقوقدان” را به برنامه اش دعوت می کند و لحظه به لحظه با این عبارت، سخنان میهمان برنامه را قطع می کند که ؛ “از این کلمه های قلمبه سلمبه استفاده نکنید، یه جوری حرف بزنید که همه مردم بفمهند”.

و در برابر اصرار میهمان بر این نکته که ؛ “این یک بحث کارشناسی حقوقی است”، پاسخی جز این در بساط مجری نیست که ؛ “سفسطه نکنید”!

و البته که کسی نیست تا این پرسش را در بساط مجری مذکور بگذارد که ؛ آیا معنا و مفهوم همین “سفسطه” را “همه مردم می فهمند”؟!

اگر هفته ای پس از 22 خرداد 1388 نوشتم که ؛ «حتی اگر در وادی “قانونیت”، این روزها این مسئله مورد مناقشه است اما در وادی “واقعیت”، باید پذیرفت که محمود احمدی نژاد رئیس جمهور واقعی ایران است، باید این “واقعیت نامطلوب موجود” را پذیرفت و برای دستیابی به “آرمان مطلوب ناموجود” گام در مسیر اجتهادات نظری و کوششهای عملی نهاد»، امروز نیز بر همان نهج می نویسم ؛

” مجری های واقعی ِ زمانه اکنون در جامعه ایرانی، امثال جواد خیابانی هستند. در جامعه ای که درک و فهم و سواد رسانه ای اکثریت قریب به اتفاق مردم در دو سوی طیف علیرغم تفاوتهای ظاهری بر مداری مشابه از “صدا و سیما” تا “تلگرام” و “آمد نیوز” سیر می کند، باید این “واقعیت نامطلوب موجود” را پذیرفت و برای دستیابی به “آرمان مطلوب ناموجود” گام در مسیر اجتهادات نظری و کوششهای عملی نهاد».

خیابانی ها و احمدی نژادها و انقلابیون رادیکال در زمانه ی اکنون هستند که با مشی و مرام خود، جاده ها را در این دیار برای سرپوش نهادن بر اشتباهات ِ ویرانگر کی روش ها، اصلاح طلبها و پهلوی ها، هموار می کنند. همانگونه که ایشان نیز خود خلف ِ کسانی هستند که با عملکردهای ویرانگر خود سبب شدند تا جامعه به امثال رضا شاه و احمدی نژاد بعنوان “ناجی” بنگرد.

به یاد آورید مسیر ِ ظهور و بروز ِ احمدی نژاد را که جاده صاف کن آن مشی اصلاح طلبان در شورای شهر اول و انتخابات شورای شهر دوم و انتخابات ریاست جمهوری هفتم بود. اما آنجا و آنگاه که اصلاح طلبان این “واقعیت نامطلوب موجود” را نپذیرفتند، راهی جز ایجاد خروش و جوشش و شورش در خرداد 88 در راستای “بر هم زدن قاعده بازی” نداشتند.

بر این اساس است که گفته و با می گویم که ؛ “پوپولیسم” در محمود احمدی نژاد و مشی و مرام او خلاصه نمی شد، بلکه آنگونه مشی “اصلاح طلبان دوم خردادی” نیز سخت آغشته به “پوپولیسم” و “دماگوژی” بود.

در دوران ظهور و بروز ِ “رادیکالیسم” است که “رادیکالترها” با اقبال عمومی مواجه می شوند و بر همین نهج در دوران ظهور و بروز “پوپولیسم” این “پوپولیست ترها” هستند که قدر می بینند و بر صدر می نشینند، و از این منظر پر واضح است که کسی چون هاشمی رفسنجانی با یکباره “دموکرات”شدن در “دوران معزولی” اگرچه “پوپولیست” بود اما آنجا و آنگاه که بسترهای جامعه پذیرای “پوپولیسم” شده بود، اقبال عمومی متوجه یک “پوپولیست تر” از او یعنی محمود احمدی نژاد شد.

و بر همین نهج کارلوس کی روش نیز پس از سالها حضور در ایران نبض این جامعه را به گونه ای در دست دارد که برای حمله به وزیر ورزش، می کوشد تا او را “در برابر رهبر انقلاب” قرار دهد، و برای کوبیدن سرمربی اهل کرواسی ِ پرسپولیس، او را منتفع از اموال عمومی ِ متعلق به مردم جلوه دهد.

حتی موارد بسیار بیش از این را می توان در کارنامه سالهای اخیر کی روش یافت که نشان از درافتادن او در گرایشهای “پوپولیستی” دارد اما و هزار اما، با اینهمه او در بهترین حالت یک کپی بیش نیست که در برابر پوپولیستهای اصل همچون جواد خیابانی تا اطلاع ثانوی باید درس پس دهد، چرا که رفتار و گفتار و کردار کی روش در نهایت؛ “خارجی” ارزیابی می شود، در حالی که رفتار و گفتار و کردار ِ جواد،”ایرانی” و البته “خیابانی” است.

و تا آنجا و آنگاه که غلبه در عرصه های مختلف با مشی “خیابانی” است، این امثال جواد خیابانی هستند که با لقمه گرفتن از دستان “ایدئولوژی” و در دهان “پوپولیسم” نهادن، تن ِ شهرت طلبی و محبوبیت در این جامعه فربه می کنند.


  • پوپولیسمصدا و سیماکانفورمیسم

نوشته های مرتبط

{"qurey":{"category__in":[42],"post__not_in":[501275],"posts_per_page":3,"ignore_sticky_posts":1,"orderby":"rand","post_type":"post"},"title":"\u0647\u0645\u0647","post_title":1,"between":"40px","layout":"grid","grid_layout":"grid_3","padding":{"left":"20","top":"20","right":"20","bottom":"20"},"ratio":"rd-ratio75","image_size":"medium","excerpt":"","alignment":"right","meta_layout":{"between":"between-2","layout":"layout-3"},"box_layout":"none","image_effect":"grow","caption_effect":"imghvr-fade","key":"related","post_type":"post","action":"reza_post_grid_3","post_status":"publish"}

انقلاب مطلق علیه مشروطیت

وسیله‌ای به نام گوهر عشقی

عصای موسی چگونه عصای سلیمان شد

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ها

{"number":"8","cats":"","orderby":"","post_title":1,"title":"\u0647\u0645\u0647","excerpt":"","excerpt_limit":"","title_limit":"","meta":{"meta_category":"","meta_author":"","meta_date":"","meta_view":"","meta_comments":""},"list_layout":"list_1","featured_layout":"featured_1","between":"40px","image_size":"full","ratio":"rd-ratio75","image_width":"40","box_layout":"boxed-details","caption_layout":"","key":"widget_blog_list","post_type":"post","action":"reza_post_list_1","post_status":"publish"}

مخلوقات اشرف

بازگشت به جدید

دو حکومت، دو بختیار، دو ترور

خریدِ حمید

تقلید تولید و تولید مقلد

ایران و کاتخونِ شیعه

پیکار با انکار ایران

بی‌شـرف

برچسب نوشته ها

انقلاب مشق سیاست اسلام اپوزیسیون فلسفه روشنفکری انتخابات فقه اصلاحات ایران اخلاق مشروطیت مشروطه مارکسیسم پهلوی سینما دین هنر زنان

instagram

نی ما جوادپور مجموعه آثارنی ما جوادپور

و این منم؛ گفته‌ها و نوشته‌ها، نه آن‌که می‌گفت و می‌نوشت
#