نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من

نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من
  • صفحه خانگی
  • >
  • مقالات و مقولات
  • >
  • در دفاع از پزشکان

تأملی در مواجهه جامعه ایرانی با پزشکان
در دفاع از پزشکان

  • مارس 29, 2021
 

تا کنون بارها گفته و نوشته ام که آنچه بعنوان “دلتنگی” درباره انسانها درک کرده ام در رابطه با معدودی بوده و هست از جمله ؛ عباس کیارستمی.

هنوز پس از حدود 3 سال مرگش را به تعبیری؛ باور نکرده ام، اگرچه در سوگش سرودم ؛

ای آنکه نور باورم بودی کجایی ؟

چشمان ِ پشت ِ عینک دودی کجایی؟ …

با اینهمه این نیز در باروی باورم نمی گنجید که با توجه به ماجراهای پیرامون مرگ او در بیمارستانهای ایران، روزی مطلبی تحت عنوان “در دفاع از پزشکان” قلمی و منتشر کنم.

اما در چند ماه اخیر که به عللی بیش از تمام آنچه به نام عمر بر من گذشته روزگار در بیمارستان و در مواجهه با پزشکان گذرانده ام، بارها و بارها شاهد وقایعی بودم که افزودن آن بر محفوظات و مسموعات ِ رهگذر از سوق ِ سابقه، بر آنم داشت تا نکاتی در این زمینه با جماعتِ تیغ بر پزشکان آخته،درمیان نهم.

…

“سیاست” و “پزشکی” از رهگذر ِ علم و فن هر دو پس از نخستین مواجهات “ایران” با جهان جدید، شانه به شانه ی یکدیگر از باب ضرورتی اجتناب ناپذیر در راستای بهبود معیشت و سلامت ایرانیان از ممالک راقیه راه به این دیار گشودند، اگرچه هر دو قرنها پیش از آن در جوف “حکمت نظری” و “حکمت علمی” به نوعی در جعبه ابزار ِ “فلاسفه” ایرانی یافت می شدند.

پس از دوره نخست و دوره دوم جنگهای ایران و روسیه در نیمه نخست قرن نوزدهم، آنچه  از منظر سیاسی باعث شد تا بسیاری از متولیان امور، پا در سرزمین این “اندیشه” سفت کنند که ؛ “چرا چنین شد؟”، از منظری دیگر نیز هم ایشان را پس از مشاهده ی خیل اجساد ایرانیانِ قربانی این جنگها و جانباختگان بر اثر وقوع قحطی های تالی، بر آن داشت تا چاره ای برای حفظ ِ نفوس ِ ممالک محروسه بیاندیشند.

شجره ی طیبه ایده ی تاسیس “دانشگاه” در ایران اصولا و اساسا ریشه در خاکی اینچنین داشت که دو مولفه ی “امنیت” و “سلامت” را آنچنان بنیادین دریافته بود که در راستای کسب و بسط ِ راهکارها و آموزه های مبتنی بر آن، دست طلب به سوی علمای قوم در ممالک راقیه می گشود و چاره کار را تنها در تکرار اینگونه مواریث ِ “فرهنگی” نمی یافت که ؛ ” نعمتان مجهولتان؛ الصحة و الأمان”.

اگر منتقدان و مخالفان “مدرنیته” از سالها پیش تا کنون در صور ِ آفات و مضرات ِ این دستاورد ارزنده ی بشری می دمند، شگفتا که خود را دمی در برابر آیینه ی واقعیات مشهود و ملموس ِ همین عرصه قرار نمی دهند تا بنگرند که پیشرفتهای معجزه آسای “پزشکی” و “بهداشتی” چگونه عالمی دیگر و از نو آدمی دیگر ساخت.

عالمی و آدمی که با وجود تمامی نقصانها و کاستی ها اما از منظر بهداشت و سلامتی در وضعیتی کاملا غیرقابل مقایسه با “جهان قدیم” قرار گرفته و علیرغم جهالت گستری های بی شرمانه ی “جماعت چپ”، در عرصه بهداشت و سلامت  نیز همچون بسیار عرصه های دیگر در مرزهای معجزه پیش رفته،بر صدر نشسته و قدر دیده است.

در ایران همانگونه که اشاره شد اگرچه بنا بر ضرورتهای عینی ِ تاریخی “سیاست” و “پزشکی” مبنای تاسیس “دانشگاه” را تشکیل دادند، اما فرجام هر دو در ادامه حسرت خیز و عبرت آمیز بود، چرا که ؛ یکی بواسطه ی بسط استبداد و سیطره ی تفسیرهای دینی معطوف به قدرت، و دیگری بواسطه ی سیطره ی تحلیلهای طبقاتی و عوامگرا، بنیانهای آکادمیک ِ خود را تنها در ساختمانی متشکل از چند در و دیوار و سقف و اتاق به نام “دانشگاه” خلاصه کردند.

تهی شدن ظرف ِ مبانیِ فلسفی و علمی در این دو عرصه سبب شد تا از یک سو عده ای در غایت ِ دینداری فریاد ِ “سیاست کثیف و بی پدر و مادر است” سر دهند و در عین حال “سیاست را عین دیانت” نیز بدانند و در دیگر سو دیگرانی با در اختیار گرفتن ِ جدیدترین محصولات جهان ِ مدرن درعین حال فریاد بی سواد بودن پزشکان و ناکارآمد بودن نظام سلامت در جهان جدید سر دهند.

در این میان در غلتیدن به هاویه ی مغالطاتی چون تاکید بر “آرامش داشتن انسانها در جهان قدیم” در برابر “انسان ِ مضطرب و عاری از آرامش در جهان جدید” نیز در راستای تخدیر و ترغیب عوام به از ریشه زدن ِ هرگونه اقتدار ِ مبتنی بر تخصص محوری نقشی تاثیرگذار و البته ویرانگر ایفا می کرد.

سلطه و سیطره ی دیدگاه های مبتنی بر “آنارشیسم” و “رمانتیسم” در “جوامع چپ زده ای” همچون “جامعه ایران” خصوصا از دهه 20 به بعد، به علل و دلایل فراوان در حالی رقم می خورد که نتیجه ی عینی و عملی در این وادی چیزی جز نمادها و نمودهای “گروتسک وار” در عرصه های مختلف نبود.

اگر روزگاری بر همین نهج پادشاه کشور با بکار بردن عبارت “مارکسیستهای اسلامی” بر آن بود تا طعن در مخالفان سیاسی خود بزند، اما تنها در این عرصه نبود که به وضوح امکان بکارگیری چنین عبارات ِ متناقض و ناهمگون و بی بنیاد وجود داشت.

“کوششهای نظری”(کذا) مبارزان سیاسی در نیمه نخست سده معاصر در ایران، از آنجا که همگی تا مغز ِ استخوان آغشته و آلوده به تفسیرهای دسته پنجم مارکسیستی از جانب بلشویستهای دسته دهم روسی بود، اصولا و اساسا اعتباری برای نمادها و نمودهای “اجتماعی” در کشور قائل نبود و تمامی آنها بعنوان “ایدئولوژی”، چیزی جز برساخته های نظام سیاسی،مبتنی بر حقیقت واژگونه فهم و برداشت نمی شد.

از این منظر بود که آنگونه تناقضات مذکور از میان درزها و روزنهای “تئوری های انقلابی” سر برون می کرد، و رفو کردن میراث مندرس مارکس در جوامعی همچون ایران که هیچ نسبت و تناسبی با “انقلاب بورژوایی” و “انقلاب پرولتاریایی” در بستر “نظام سرمایه داری پیشرفته” نداشت، به آنجا می انجامید که از یک سو “روشنفکر” بعنوان “مدرن بودن” تحسین و از دیگر سو “روشنفکر” به علت گرم نکردن کوره ی “والنتاریسم” و آوانتوریسم” لجن مال و تخریب می شد ، و یا اینکه “فلسفه” در شرایطی موتور محرک عقلانیت ِ مدرن بشمار می رفت و در عین حال “فیلسوفان پفیوزان تاریخ” نامیده می شدند و …

در این زمینه و زمانه بود که نه تنها “سیاست”، بلکه دیگر علوم و فنون و دیسیپلین ها در ایران اگرچه “لنگ و لوک و خفته شکل و بی ادب” به پیش می رفتند اما همانگونه که بارها گفته و نوشته ام ؛ به علت سلطه و سیطره “ایدئولوژیک اندیشی” در جامعه ایران و خصوصا در “اجتماعات علمی”، فرجام جنان شد که ؛ در وادی “سیاست” اگرچه تفکیک قوا و پارلمان و انتخابات و … داشتیم اما ظرف سیاست از “اندیشه سیاسی” ِ مبتنی بر تبیین نظام مند و هماهنگ با روح زمانه تهی بود.

و بر همین نهج در وادی مورد نظرِ ما در این وجیزه یعنی “پزشکی و سلامت” نیز اگرچه دانشکده های پزشکی و بیمارستان و کادرهای پزشکی و … داشتیم اما ظرف درک و دریافت جامعه از مواجهه ی مبتنی بر تعیین حدود و ثغور “فن پزشکی” و نوع علمکرد پزشکان، تهی بود.

تفاوت و تمیز مبنایی میان “آداب” و “اخلاق” در این دو عرصه (سیاست و پزشکی) بواسطه ی سیطه و سیطره ی همان دیدگاه های ایدئولوژیک، تنها از این منظر مورد توجه قرار گرفت که ؛ “سیاسیون بی اخلاق هستند” و “پزشکان به اخلاق پزشکی پایبند نیستند”.

در حالی که ترسیم مختصات دقیق و عمیق در راستای تبیین تفاوتها و تمایزهای میان “آداب” و “اخلاق” در فضای مذکور مجال طرح و بسط و آموزش به عموم پیدا نکرده بود و برای نمونه در شرایطی که بسیاری از عالمان و عامیان،”سیاستمداران” را متهم به “ماکیاولیسم” می کردند، به وضوح امکان مشاهده و درک این مهم وجود داشت که “سیاستمدارن ماکیاولیست” از قضا از منظر “اخلاق” در جایگاهی بسیار رفیع تر نسبت به بسیارانی دیگر از جمله مطرح کنندگان چنین اتهاماتی قرار دارند.

بر همین نهج، امواج خروشان حمله و هجمه علیه “پزشکان” بر اساس برخی از علل ِ غالب بر جامعه ایران که اشارتی بدان رفت، در حالی جریان داشت که ریشه ی اینگونه مواجهات در خاک ِ “تخصص ستیزی” بعنوان معیار و مبنای عمل ِ مخالفان ِ “هرگونه اقتدار” قرار داشت.

باز هم به نمونه ای در وادی سیاست بنگرید؛ آنجا و آنگاه آخرین پادشاه ایران از سلسله ی قاجار در نوجوانی بر سریر سلطنت می نشیند و در ادامه آخرین پادشاه ایران از سلسله پهلوی نیز در 22 سالگی زمام حکومت را در دست می گیرد.

پس از انقلاب 57 نیز اکثر قریب به اتفاق متولیان امور در عرصه حکومت از روحانی تا مکلا، کسانی بودند که یا در جوانی به قدرت رسیده و یا اگر افرادی سالخورده محسوب می شدند دارای هیچگونه “تخصصی” در امور حکومت نبودند.

برآیند ِ این فضا در جامعه ایران نوعی فرو کوفتن ِ “تخصص” را در پی داشت که از قضا این فضا بواسطه ی همان گرایشات ایدئولوژیک که همواره “تعهد” را ارجح بر “تخصص” می داند، به گونه ای تقویت شد که باز هم برای نمونه در همین عرصه در میانه دهه 80 جامعه ایران از میان هاشمی رفسنجانی (بعنوان چهره ای متخصص در عرصه سیاست) و احمدی نژاد (بعنوان چهره ای گمنام و غیرمتخصص در عرصه سیاست) اقدام به انتخابی کرد که برای اهل معنا، مبنای تبیین و تحلیل بسیاری از امور در این وادی بود.

 ادامه ی این روند در دیگر عرصه ها نیز به وضوح قابل رصد و بررسی بود، به گونه ای که برای نمونه ؛ یکی از شناخته شده ترین شاعران معاصر ایران بر این نکته تاکید می کرد که برجسته ترین و بهترین شاعران و ادیبان زبان فارسی کسانی هستند که پا در دانشکده ادبیات نگذاشته اند، و یا در عرصه ی موسیقی و بازیگری و حتی ورزش نیز در بر همین پاشنه می چرخید.

در همین فضا بود که پس از گذشت حدود یک سده از عمر دانشگاه در ایران، بدین سبب که بنیانهای دانشگاه بواسطه ی سلطه و سیطره ی “ایدئولوژی” مورد هجمه قرار گرفته و در مرز ویرانی قرار داشت، بسیارانی در صور این موضع گیری سخت آغشته به ایدئولوژی دمیدند که ؛ هر آنچه بعنوان محصولات این دانشگاه به جامعه ارائه می شود در هیچ زمینه ای دارای اعتنا و اعتبار نیست.

پرواضح است که از “کلمة الحق” ِ وضعیت نامطلوب دانشگاه در ایران نمی توان چنین “اراده باطلی” به میان افکند، اما آنجا و آنگاه که اهل ایدئولوژی در راستای کسب مقاصد و مطامع خود، در راستای حذف رقیب پروایی از حذف حقیقت نداشته و ندارند، در مصداق یکی از چشم بندی هایی تاریخ، همانها که فریاد تصفیه دانشگاه و “انقلاب فرهنگی” سر می دادند و کلاسهای دانشگاه را بدل به سنگرهای “مبارزه طبقاتی” کرده بودند، در شرایطی که زمام امور همین دانشگاه را در دستا رقیب می دیدند، فریاد ناکارآمدی دانشگاه سر می دادند!

با ترویج و تزریق اینگونه دیدگاه آلوده به ایدئولوژی در جامعه ایران بود که طی حدود بیش از نیم قرن، چپگرایان ِ مبتلا به آفت ِ “آنارشیسم” و “رمانتیسم” توانستند آفریننده ی فضایی باشند که هرگونه “تخصص محوری” در راستای اعتبار مبتنی بر اتوریته ی علمی، از جانب عوام با دیده ی تحقیر و تسخیف نگریسته شود.

ظهور و بروز تالی فاسدهای این مشی ویرانگر را می توان هر لحظه در مراکز پزشکی ایران مشاهده کرد، به گونه ای که هر به مکتب نرفته ی نادیده استاد، غوطه ور در جهل مرکب در جایگاه بیمار، با آنچنان نگاه عاقل اندر سفیه به اجتماع پزشکان می نگرد که با مشاهده ی آن سرِ تعجب باید بر دیوار تاسف کوبید.

اوج استدلال جماعت مذکور در تحقیر و تسخیف پزشکان نیز از ین قرار و بر این مدار است که در فلان بیمرستن فلان دکتر باعث مرگ فلان بیمار شده و یا فلان پرستار در پیدا کردن رگ فلان بیمار برای تزریق دچار اشتباه شده و …

از دیگر سو هم ایشان تیغ نقد از نیام ِ جهل در راستای قیام بالسیف علیه پزشکان برون می کنند که ؛ “درآمد ِ یک روز اینها ده برابر درآمد یکسال “مردم” است” و بر همین نهج نتیجه حاصل می آید که ؛ فلان دکتر فلان بیمار را بدون نیاز به عمل جراحی راهی اتاق عمل کرده تا پول بیشتری به جیب بزند و …

بگذارید فرض را بر صحت تمامی اینگونه مدعیات قرار دهیم و در روایی و ناروایی این اتهامات مناقشه ای روا نداریم، در اینصورت پاسخ این است که ؛ اگر پزشکان در جامعه از چنین امکانات و اختیارات و فرصتهایی برخوردار هستند که می توانند با یک چرخش قلم در یک ماه درآمد ده برابر یکسال “مردم” کسب نمایند، آیا این شرایط را در مقیاسی کلان با نتیجه ی فعالیت ایشان در جامعه نیز مقایسه و ارزیابی می کنید؟

به دیگر بیان ؛ آن کارگر و یا کارمند و یا فروشنده ای که از آنها بعنوان “مردم” در برابر پزشکان نام برده می شود آیا دارای امکانات و اختیارات و فرصتهایی برای در پیش گرفتن آنگونه مشی نبوده و نیستند؟

پرواضح است که همگی دارای این موارد هستند، بنابراین در این شرایط آیا هم از منظر “اخلاق” و هم از منظر “قانون” آیا دارای این استناد و اطمینان هستیم که میزان اینگونه تخلفها در “اجتماع پزشکان” بیش از دیگر صنوف و یا بیش از عموم “مردم” است؟

نه تنها اینگونه نیست بلکه “اجتماع پزشکان” بواسطه ی شعاع محدوده ی همان اختیارات و امکانات و فرصتها در عمل نشان داده که از سالم ترین و پاک ترین اجتماعات صنفی بشمار می رود.

اینگونه گفتار و رفتار طیره عقب و مبنای جهل است که بگوییم و بنویسیم که ؛  من خود به چشم خویشتن دیدم که فلان دکتر فلان خلاف را مرتکب شده”، چرا که هیچکس و از آنجمه راقم این سطور به هیچ وجه در مقام انکار اینگونه موارد نبوده و نیستم، اما سزاست که به جای اینگونه مواجهات مبتنی بر جهل و عوامگرایی، معنا و مبنای بحث را دریابیم.

مبنای “قضاوت اخلاقی” درباره دیگری و دیگران همواره مبتنی بر میزان امکانات و اختیارات و فرصتهای ایشان است، به یاد دارم که یکی از “فعالان سیاسی” در خطابه ای شورآفرین بارها بر این نکته تاکید می کرد که ؛ “اگر به من 1000میلیارد تومان هم رشوه بدهند از حقوق هموطنانم نمی گذرم و …”، پس از پایان آن خطابه بود که از ایشان پرسیدم ؛ شغل جنابعالی چیست؟! و ایشان پس از اندکی استنکاف پاسخ داد که کارمند یکی از ادارات دولتی هستم، پرواضح است که واکنش من چیزی جز این نبود که ؛ اصولا و اساسا اگر جنابعالی 100 نسل دیگر هم در همین موقعیت مشغول به کار باشید نه تنها 1000میلیارد تومان بلکه در بهترین حالت 1000 تومان هم رشوه ای به شما داده نمی شود، و بر همین اساس است که در چنین موقعیتهایی می توان اینگونه دم از “اخلاقگرایی” زد.

اما بر اساس همان مدعای مذکور از جانب جماعت ِ منتقد ِ پزشکان، از قضا اکثر قریب به اتفاق پزشکان از چنین امکان و اختیار و فرصتی برخوردار هستند که با چرخش آنگونه قلم،قدم در آنگونه مسیر بگذارند، و سزاست که با در نظر داشتن اینگونه مختصات و مشخصات از آن منظر علم نقد ایشان در دست بگیریم.

در نمونه ای دیگر؛ فراوانی روز افزون بیماری ها بواسطه ی افزایش جمعیت و علل دیگر در جهان جدید، اگر با افزایش تعداد پزشکان و افزایش ابتکارات و ابداعات و تولیدات ِ نظری و عملی در این عرصه همراه نبود، آیا بشری با سرشت مبتنی بر لذت گرایی و زیاده خواهی را در این وادی با چنین سرنوشتی قرین می ساخت؟

سرنوشتی که بر اساس آن برای هر بیماری ِ نوظهور در کوتاه ترین زمان تولیداتی در راستای حفاظت و حراست از سلامت انسان ارائه و بکار گرفته می شود تا در این عرصه ی مبتنی بر “علم و مهندسی”، بشر سلامت را به مثابه امنیت مدیون و مرهون پزشکان باشد.

در زمانه ی اکنون اگرچه هر ایرانی خود را یک سیاستمدار می پندارد، اما توالی اینگونه تصورات و توهمات را می توان به وضوح در متن و بطن جامعه ایران مشاهده کرد، و بر همین نهج گویی به علل مذکور در شرایطی قرار داریم که هر ایرانی خود را یک پزشک نیز می پندارد، به گونه ای که بسیارانی تنها به علت نیاز به امضای پزشک برای دریافت نسخه به بیمارستانها و مطبها مراجعه می نمایند در حالی که هم ایشان هستند که بیماری خود را تشخیص داده و به پزشک دستور می دهند که چه دارویی تجویز نماید!

در میان انتقادات قابل اعتبار و اعتنایی که نسبت به پزشکان ایرانی وجود دارد، بیش و پیش از همه انتقاد نسبت به عوامگرایی پزشکان به باور من خطرخیز می نماید.

پزشکان ایرانی باید از تاریخ سیاسی ایران فرجام اینگونه مشی مبتنی بر پوپولیسم و دماگوژی را بیاموزند، و به یاد آورند سیاسیون ِ پوپولیستی که تحت عنوان “دکتر” خود را نوکر مردم و خاک پای مردم دانسته و “روشنفکران را بزغاله و گوساله” می نامیدند، اگرچه در مقطعی به قدرت رسیدند اما در نهایت با این شعار از جانب همان “مردم” به زباله دان تاریخ بدرقه شدند که ؛ “دکتر! برو دکتر”.


  • پزشک

نوشته های مرتبط

{"qurey":{"category__in":[42],"post__not_in":[501308],"posts_per_page":3,"ignore_sticky_posts":1,"orderby":"rand","post_type":"post"},"title":"\u0647\u0645\u0647","post_title":1,"between":"40px","layout":"grid","grid_layout":"grid_3","padding":{"left":"20","top":"20","right":"20","bottom":"20"},"ratio":"rd-ratio75","image_size":"medium","excerpt":"","alignment":"right","meta_layout":{"between":"between-2","layout":"layout-3"},"box_layout":"none","image_effect":"grow","caption_effect":"imghvr-fade","key":"related","post_type":"post","action":"reza_post_grid_3","post_status":"publish"}

چون صمد آمد نود هم پیش ماست

بازگشت به 57 یا به 1357؟

اساسِ هراس از حماس

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ها

{"number":"8","cats":"","orderby":"","post_title":1,"title":"\u0647\u0645\u0647","excerpt":"","excerpt_limit":"","title_limit":"","meta":{"meta_category":"","meta_author":"","meta_date":"","meta_view":"","meta_comments":""},"list_layout":"list_1","featured_layout":"featured_1","between":"40px","image_size":"full","ratio":"rd-ratio75","image_width":"40","box_layout":"boxed-details","caption_layout":"","key":"widget_blog_list","post_type":"post","action":"reza_post_list_1","post_status":"publish"}

مخلوقات اشرف

بازگشت به جدید

دو حکومت، دو بختیار، دو ترور

خریدِ حمید

تقلید تولید و تولید مقلد

ایران و کاتخونِ شیعه

پیکار با انکار ایران

بی‌شـرف

برچسب نوشته ها

انقلاب مشق سیاست اسلام اپوزیسیون فلسفه روشنفکری انتخابات فقه اصلاحات ایران اخلاق مشروطیت مشروطه مارکسیسم پهلوی سینما دین هنر زنان

instagram

نی ما جوادپور مجموعه آثارنی ما جوادپور

و این منم؛ گفته‌ها و نوشته‌ها، نه آن‌که می‌گفت و می‌نوشت
#