نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من

نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من
  • صفحه خانگی
  • >
  • روزنگار
  • >
  • در دفاع از نور در ازدحام ظلمت

در دفاع از نور در ازدحام ظلمت

  • دسامبر 19, 2021

حدود یک سال پیش از این، یادداشتی در همین بخش منتشر کردم با عنوان «سقف سربلندی».

یادداشتی که با این جمله‌ی جان آدامز به عنوان یکی از «پدران بنیانگذار امریکا»، آغاز شده بود «من باید به مطالعه‌ی سیاست و جنگ بپردازم تا پسرانم بتوانند برای خواندن ریاضیات و فلسفه آزاد باشند».

آنچه آدامز قصد داشت بر صحیفه‌ی هستی ثبت کند عبارت از این بود که امثال او به علل و دلایلی متأثر از گذشته و مربوط به حال و معطوف به آینده، ناگزیر به گذر از برخی مطلوباتِ موجودِ خویش هستند در راستای ایجادِ برخی مطلوباتِ ناموجودِ دیگر، برای دیگران.

چندی پیش، همین نکته را در یادداشتی دیگر با عنوان «ابراهیمِ تن و اسحاقِ من»، درباره شرایطی که بسیار تاثیرگذار شد بر نگارش کتاب جدیدم در این سال، مطرح کردم.

اما در این یادداشت که به مثابه برگی ماندگار بر صحیفه‌ی تاریخِ زندگی من ثبت خواهد شد، بر آنم که به طرح نکته ای با توجه به دو یادداشت مذکور، درباره «دوستی» بپردازم.

بخش عمده‌ی شرایطی که در دو یادداشت مذکور بدان اشارتی رفت و باعث شد تا سالها روزگار در عسرت بگذرانم، به این علت بود که سالها پیش از این، در مقطعی از دورانِ کاری، به احترامِ حضور برخی از دوستانم، حاضر به تمدیدِ قراردادِ رسمیِ کاری با «شخصی» نشدم. در همان دوران، این نکته و بحث مطرح بود که «سزاست انسان پای دوستی را به میدان کار و مسائل مربوط به اشتغال نکشاند». و پاسخ من این بود که «بله! درست است، اما هنور دنیا آنقدر جای کثیف و بدی نیست که تصور می‌کنید».

زمان گذشت و زمانه نیز هم…

به علت همان عدم تمدیدِ قراردادِ رسمی، شغل و بخش عمده‌ی سرمایه و اعتباری که لحظه به لحظه در تحصیلش کوشیده بودم، بر باد رفت. نه تنها از حقوقِ صریح و صراح خود محروم شدم که روز و شب در آن کار، به پشتوانه‌ی وجودش کوشیده بودم، بلکه به سبب اعتمادی که به حضراتِ طرفِ قراردادِ نانوشته داشتم، بدهکار و نزد بعضی از اطرافیان و آشنایان به علت عدم توانایی در عمل به وعده هایم، در مرز بی اعتباری قرار گرفتم.

در کمتر از یک سال، با وقوع اتفاقی دیگر، تنها در یک مورد؛ خود را با از دست دادنِ خانه ای 300 متری، در جست و جوی اتاقی 30 متری دیدم، برای گذرانِ زندگی! بارِ تمامی این مصائب را در کوله‌باری بر دوش گرفته بودم که سنگین ترین بارش این جمله بود «بله! درست است، اما هنور دنیا آنقدر جای کثیف و بدی نیست که تصور می‌کنید».

علت العللِ عدم تمدیدِ آن قراردادِ کذایی همانگونه که اشاره شد، چیزی نبود جز احترام نسبت به حضور برخی از دوستانم، اما علیرغم این نکته، در تمام این سالها، به شهادتِ همین دوستان، از این امکان برخوردار بودم و هستم که با گام نهادن در وادیِ بدلِ شدنِ به امثالِ حضرات، حداقل تمامی مطالبات مالی خود را کسب کنم. اما چنین نکرده و نمی کنم و نخواهم کرد. در اینجا اگر «بایدی» در میان باشد، آن، نیست مگر اینکه «باید تفاوتی باشد میان من و آن حضرات».

سزا و روا نیست که به تعبیر نیچه «نشستن با هیولا، از ما هیولایی بسازد». دریغ است که دروغگویان و شیادان و کلاهبرداران و کاسه لیسانِ قدرت و حاملانِ فساد و عاملانِ استبداد، چون منی را بدل به خود کنند. هرگز!

اما با اینهمه، تکلیف آن بارِ سنگین در آن کوله بار چه خواهد شد؟

پاسخ همان است که بود؛ «بله! درست است، اما هنور دنیا آنقدر جای کثیف و بدی نیست که تصور می‌کنید».

«دوستی» هنوز ارزشمندترین چیزی‌ست که در عالم می‌شناسم.

همواره گفته و نوشته ام که در تمام عمر، به نسبت دیگران، تعداد دوستانم بسیار کم بوده است. و همواره این نکته را بر آن افزوده ام که تعداد دوستان باید کم باشد تا بتوان حقِ دوستی را به راستی و درستی ادا کرد.

اما همان دریغِ پیشین را درباره بدل شدن به «دشمنان هیولایی»، در اینجا نیز مطرح می کنم، بر این اساس که؛ دریغ است بدل کردنِ دوست، به وسیله و ابرازی، تنها برای رفعِ مشکلات و گذر از مصائبِ روزگار.

آنان که انسان را تحت عنوان «دوست»، تنها، موجودی می‌دانند که باید در «شرایط سخت» صداقت و وجاهت خود را اثبات کند، بدون تردید، در پیِ دوست، به مثابه انسان، نیستند، بلکه در پیِ کسبِ ابزار و وسیله ای هستند برای رفع مشکلات و گذر از مصائبِ روزگار. و دریغ است بدل شدن چون منی به چون ایشان.

همواره دوستان بسیار اندکی داشته و دارم، و همین دوستان، بارها و بارها، نشان داده اند که پروایی نداشته و ندارند از لقمه از دهان خویش برگرفتن و در دهانِ من نهادن، از خویش را بدل به سپری کردن در میدان حملات و هجمات علیه من، در میدانِ فوران و غلیانِ خباثت و دنائتِ اهل روزگار. اما همین دوستان، بیش و پیش از ادای «حقِ دوستی»، از موضعِ پروای «حق‌دوستی» چنین کردند، و این متن و بطنِ علت العللِ استمرار و استحکام دوستی ما بوده و خواهد بود.

اعتبار دوستی در اینجاست که چون دلیل پیوستن به دیگران در مقام دوست، بدل کردنِ ایشان به ابزار و وسیله نیست، دلیل گسستنِ احتمالی از ایشان نیز چیزی نمی تواند باشد جز نفی و نقضِ «حرمت دوستی»، که چیزی نیست جز التزام به مشی عقلانی و اخلاقی در برابر دیگران، با این دو شرط ؛ 1- آنچه بر خویش روا نمی دانی بر دیگری و دیگران روا مدار. 2- انسان؛ هدف است، نه وسیله.

در این شب، که عمق سیاهی و تلخی‌اش را تنها خود می دانم و بس، هنوز بر این باورِ صادق، پای می‌فشارم که؛ «دوستی» هنوز ارزشمندترین چیزی‌ست که در عالم می‌شناسم. و «دوست» هدف است، نه وسیله.

برای چون منی، سر بر دارِ مصائب، هنوز احترام حضورِ دوستان، دارای رسمیت و اهمیت و ارزش است. بگذار جماعتی که به نام «دوستی»، دیگری و دیگران را تنها بدل به وسیله می‌کنند، تماشاگرِ حاضرِ این مراسم اعدام باشند.

بنگرید؛ این منم که سر بر دارِ دوستی، فریادِ آخرش جز این نبود که «دوستی نمرده است، چرا که خوبی نمرده است».

بر قلب صبح … ظلمت شب پا فشرده است

قلبی که زخمها ز شب تیره خورده است

در ابر ِ شرم گم شده آن مه که با فریب

ما را به دست ِ خنجر ِ این شب سپرده است

با آبروی بــُرده ی ما غسل می کند

چرکین شبی که بو ز طهارت نبرده است

ای شب! بگو که غیر ِ دانه ی تسبیح و پول خلق

آن تیره دستهای تو چیزی شمرده است؟!

…

در سینه ها اگرچه ز شومی ِ شب … بدی _

پا سفت کرده و دل ِ ایمان فسرده است _

من با تمامی این جان پر ز درد … فریاد می کشم :

خوبی نمرده است …

خوبی نمرده است …


  • دوستی

نوشته های مرتبط

{"qurey":{"category__in":[44],"post__not_in":[501862],"posts_per_page":3,"ignore_sticky_posts":1,"orderby":"rand","post_type":"post"},"title":"\u0647\u0645\u0647","post_title":1,"between":"40px","layout":"grid","grid_layout":"grid_3","padding":{"left":"20","top":"20","right":"20","bottom":"20"},"ratio":"rd-ratio75","image_size":"medium","excerpt":"","alignment":"right","meta_layout":{"between":"between-2","layout":"layout-3"},"box_layout":"none","image_effect":"grow","caption_effect":"imghvr-fade","key":"related","post_type":"post","action":"reza_post_grid_3","post_status":"publish"}

حالِ کال

نکاتی درباره برنامه‌های جدید

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ها

{"number":"8","cats":"","orderby":"","post_title":1,"title":"\u0647\u0645\u0647","excerpt":"","excerpt_limit":"","title_limit":"","meta":{"meta_category":"","meta_author":"","meta_date":"","meta_view":"","meta_comments":""},"list_layout":"list_1","featured_layout":"featured_1","between":"40px","image_size":"full","ratio":"rd-ratio75","image_width":"40","box_layout":"boxed-details","caption_layout":"","key":"widget_blog_list","post_type":"post","action":"reza_post_list_1","post_status":"publish"}

مخلوقات اشرف

بازگشت به جدید

دو حکومت، دو بختیار، دو ترور

خریدِ حمید

تقلید تولید و تولید مقلد

ایران و کاتخونِ شیعه

پیکار با انکار ایران

بی‌شـرف

برچسب نوشته ها

انقلاب مشق سیاست اسلام اپوزیسیون فلسفه روشنفکری انتخابات فقه اصلاحات ایران اخلاق مشروطیت مشروطه مارکسیسم پهلوی سینما دین هنر زنان

instagram

نی ما جوادپور مجموعه آثارنی ما جوادپور

و این منم؛ گفته‌ها و نوشته‌ها، نه آن‌که می‌گفت و می‌نوشت
#