نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من

نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من
  • صفحه خانگی
  • >
  • اشعار
  • >
  • خورشید ِ تار

خورشید ِ تار

  • مارس 19, 2021

به بهانه سالمرگ محمدرضا لطفی


این شعر را با صدای شاعر از اینجا گوش کنید.


  رفتی و لطفی ندارد روزگار

تار شد خورشید، ای “خورشید ِ تار”

ای تو سازت آشنا با رازها

بغض مانده در گلوی سازها

تار، دور از دست ِ تو از دست رفت

رفتی و هر آنچه بود و هست، رفت

نیستی تا بنگری بر بعد ِ خود

تا ببینی که چه گفتند و چه شد

بازهم حزب ِ جماعت، باد شد

پیشوند ِ نام تو “استاد” شد !

بازهم نام تو آمد بر زبان

نیستی تا بنگری صد چهره گان _

اشک باریدند از چشم ِ فریب

ای دریغ از آشنایان ِ غریب

روزگاری تیغ بر رویت زدند

روزگاری طعنه بر مویت زدند

“افتخار ِ تار” بودی یک زمان

“ابله و بیمار” بودی یک زمان

یک زمان هم شد حرام آن تار ِ تو

هرکسی از ظن خود شد یار ِ تو

ساز ِ تو شد آلت ِ لهو و لعب

روز ِ ما شد تیره از فتوای شب

بار بستی، دست در دستان ِ تار

کوچ کردی عاقبت از این دیار

رفتی و بعد از تو در گوش هنر

نوحه می خواندند در کوی و گذر

نام تو رنگ فراموشی گرفت

نغمه های عشق خاموشی گرفت

در دیار ساز و آواز و طرب

از هجوم غصه جان آمد به لب

شد هنر بی راه و مداحی به راه

گریه حُسن و خنده شد عین ِ گناه

سازها بشکسته، دلها خسته شد

در قفس هم بالهامان بسته شد

ای قفس! ای میهن! ای ایران ِ من!

خار ِ پایت تیغ شد بر جان ِ من

باز ِ دوران! آن پر ِ بازت چه شد ؟

نغمه ها و ساز و آوازت چه شد ؟

در هنر آن نور امیدت چه شد ؟

لطفی و شهناز و ناهیدت چه شد ؟

رشک دوران بودی و فخر ِ جهان

از چه افتادی ز پا در این زمان ؟

از چه رنگ برگ ِ باغت زرد شد ؟

از چه خاکت شوره زار ِ درد شد ؟

هر که آمد تاج و عمامه به سر

دشنه شد در سینه ی علم و هنر

هر که آمد هیچ غیر از خود ندید

بر سر ِ شاخی نشست و بُن برید

آخر ِ این قصه غیر از این نبود ؛

هر که آمد شد بَتر از آنکه بود

ای دریغ از آنچه در سر داشتیم

چشم بر فردای بهتر داشتیم

ما به خون ِ دل گرفتیم این وضو

ای دریغ امیدها، شد آرزو

…

رفتی و لطفی ندارد روزگار

لیک خواهم یک بگویم از هزار

یک بگویم از هزاران درد و داغ

زآتش ِ افتاده اندر جان ِ باغ

هیچکس پروای این میهن نکرد

با خود آن کردیم که دشمن نکرد

تیغ ِ کین بر چهره ی حرمت زدیم

چشم بسته، طعنه و تهمت زدیم

هموطن بودیم _ تنها در خطاب

خط به خط خواندیم از روی کتاب _

” کای وطن ای مرز پاک و پر گهر

من فدایت می شوم پا تا به سر” _

ای دریغ ! اینها تمامی حرف بود

داستان ِ آفتاب و برف بود

…

ای شعارت ؛ ” جان ِ من، ایران ِ من” _

تشنه چونی تو به خون ِ هموطن ؟

ای که گفتی ؛ “کارگر هست افتخار” _

می بُری از تن ، سر ِ سرمایه دار ؟!

ای که خطبه خوانده ای از رحم ِ دین

تیغ پنهان کرده ای در آستین

هر که را دیدیم بر رأی ِ خلاف

تیغ را بیرون کشیدیم از غلاف

یک زمان تحقیر شد هر کُرد و لُر

یک زمان تکفیر شد سالار ِ حُر

یک زمان توهین به هر ترک و عرب

ای دریغ از ذره ای شرم و ادب

کو؟ چه شد پندار و آن گفتارِ نیک ؟

بارها این گفته ایم، اینبار لیک …

غصه ی این قصه آتش زد به جان

شعر شد این حسرت ِ در دل نهان

ای دریغ از داغ ِ صدها ما و من

فحش می بارد ز ِ ابرت هموطن

کرده بر تن این وطن رخت عزا

ما به دل شاد و به لبها ناسزا

بُرده از هم اعتبار و آبرو

خون ِ هم خوردیم در جام ِ عدو

رو به روی هم ، همه دشنه به دست

اینک این ما ؛ جملگی میهن پرست !

رفتی و لطفی ندارد روزگار

هر درختی، دار شد در این دیار

در گلو بشکسته بغض ِ هر کلام

شعر هم لطفی ندارد … والسلام


  • محمدرضا لطفی

نوشته های مرتبط

{"qurey":{"category__in":[43],"post__not_in":[501049],"posts_per_page":3,"ignore_sticky_posts":1,"orderby":"rand","post_type":"post"},"title":"\u0647\u0645\u0647","post_title":1,"between":"40px","layout":"grid","grid_layout":"grid_3","padding":{"left":"20","top":"20","right":"20","bottom":"20"},"ratio":"rd-ratio75","image_size":"medium","excerpt":"","alignment":"right","meta_layout":{"between":"between-2","layout":"layout-3"},"box_layout":"none","image_effect":"grow","caption_effect":"imghvr-fade","key":"related","post_type":"post","action":"reza_post_grid_3","post_status":"publish"}

مثنوی بیت

به رسم نارسیس

هملت و عیسی بر کاناپه فروید

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ها

{"number":"8","cats":"","orderby":"","post_title":1,"title":"\u0647\u0645\u0647","excerpt":"","excerpt_limit":"","title_limit":"","meta":{"meta_category":"","meta_author":"","meta_date":"","meta_view":"","meta_comments":""},"list_layout":"list_1","featured_layout":"featured_1","between":"40px","image_size":"full","ratio":"rd-ratio75","image_width":"40","box_layout":"boxed-details","caption_layout":"","key":"widget_blog_list","post_type":"post","action":"reza_post_list_1","post_status":"publish"}

مخلوقات اشرف

بازگشت به جدید

دو حکومت، دو بختیار، دو ترور

خریدِ حمید

تقلید تولید و تولید مقلد

ایران و کاتخونِ شیعه

پیکار با انکار ایران

بی‌شـرف

برچسب نوشته ها

انقلاب مشق سیاست اسلام اپوزیسیون فلسفه روشنفکری انتخابات فقه اصلاحات ایران اخلاق مشروطیت مشروطه مارکسیسم پهلوی سینما دین هنر زنان

instagram

نی ما جوادپور مجموعه آثارنی ما جوادپور

و این منم؛ گفته‌ها و نوشته‌ها، نه آن‌که می‌گفت و می‌نوشت
#