نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من

نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من
  • صفحه خانگی
  • >
  • مقالات و مقولات
  • >
  • جولانی در میدان روشن‌فکری

ابومحمد جولانی و گذار از بنیادگرایی به روشن‌فکری
جولانی در میدان روشن‌فکری

  • دسامبر 8, 2024

«انسان بنیادگرا مبارزه‌ی ایدئولوژیکی را که در گذشته صورت گرفته بود بازسازی کرد و خود طرفی در این میدان مبارزه شد و به مبارزی بدل گشت که تنها به دشمنان گذشته بسنده نمی‌کند، بلکه به دنبال دشمنانی در «اکنون و آینده» می‌گشت.»

محمد عابدالجابری / ما و میراث فلسفی‌مان

…

واقعیت ایدئولوژیک

حدود 13 سال پس از وقایع موسوم به «بهار عربی»، سوریه با موج جدید و بی سابقه‌ای از بحران‌های سیاسی مواجه شده است. برای نخستین بار پس از همان دوران، شهرهای حلب و ادلب و حمص و حما و درعا، هم‌زمان در اختیار مخالفان مسلحِ بشار اسد قرار گرفته است. چهره‌ی شاخص و رهبر مخالفان بشار اسد در این دوره از جنگ‌ها، ابومحمد جولانی است. چهره‌ای که در طیف گسترده‌ای از رسانه‌های جهانی، از او، با عنوان «رهبر اسلام‌گرایان رادیکال»،«رهبر تروریست‌های سوری»، «رهبر شورشیِ مخالفان دولت قانونی سوریه»، «رهبر برآمده از القاعده»، «رهبر گروه تروریستی هیئت تحریر الشام» و… نام برده می‌شود.

از منظر واقعیات تاریخی، جولانی یکی از نیروهای برآمده از القاعده است. او پس از «بهار عربی»، با تاسیس «جبهه النصره»، بدل به یکی از چهره‌های شاخص در اردوگاه مخالفان بشار اسد شد. جبهه النصره، گروهی بود که از آغازین دوران تاسیس، نوع مشی سیاسی خود را بر اساس ایدئولوژی بنیادین القاعده تعیین و تنظیم می‌کرد. اما آن ایدئولوژی، در مواجهه با موردِ سوریه، و در میدان جدال نظامی با حکومت بشار اسد نمی‌توانست دچار تغییرات بنیادین نشود. بر این اساس، تقلیل ایدئولوژی بنیادین القاعده به عبارتی چون «سلفی‌گری»، به هیچ وجه باعث ایجاد فهمی دقیق و عمیق از جای‌گاه و پای‌گاه نیروهای برآمده از آن گروه، هم‌چون جبهه النصره، در عرصه‌ی سیاست نخواهد شد.

ایدئولوژی بنیادین القاعده، از دوران اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی، تا دورانِ پس از آن اشغال، و حرکت به سوی وقایع 11 سپتامبر، تا پس از وقایع 11 سپتامبر، تا امروز، بارها در انطباق یا هم‌آهنگی با وقایع سیاسی در جهان و منطقه، دچار قبض و بسط‌های پراتیک شده است. به دیگر بیان، از منظر تئوریک، ایدئولوژی بنیادین القاعده طی دوران مذکور، دارای این قابلیت نبود که در مواجهه با وقایع مستحدثه در عرصه‌ی سیاست، در کشورهای مختلف، دارای فرآورده‌های پراتیکی باشد که از شعاع ایدئولوژی بنیادین القاعده خارج نشوند.

یکی از مهم‌ترین نمونه‌های تاریخی در این زمینه، تشکیل جبهه النصره در سوریه، و در ادامه، انحلال و به دیگر بیان ادغام آن در هیئت تحریر الشام است.

ابومحمد جولانی در جای‌گاه بنیان‌گذار جبهه النصره، نیازمند یک مدار و محور ایدئولوژیک بود در راستای ایجاد هسته‌ی مرکزی یک گروه سیاسیِ مخالف حکومت بشار اسد. بر همین اساس، در سال 2012 جبهه النصره را با توسل و تمسک به کلیاتی ناظر به ایدئولوژی القاعده بنیان نهاد. اما، در ادامه، واقعیات سیاسی نشان داد که آن نوع کلان‌نگری‌های ایدئولوژیکِ مبتنی بر مبانی عقیدتی القاعده، در عرصه‌ی سیاست توان و امکان مناسبی را در اختیار جولانی و سایر هم‌قطارانش قرار نمی‌دهد. این مسئله‌ی مهم را دیگرانی نیز در خارج از اردوگاه جبهه النصره دریافته بودند، از جمله برخی از اکابر و اعاظم در دیگر گروه برآمده از القاعده در میدان مبارزه با بشار اسد، یعنی گروه «احرار الشام». در اردوگاه احرار الشام، کسانی چون حسان عبود، اگرچه در مقام رهبری گروه، خود را کاملاً معتقد و ملتزم به ایدئولوژی بنیادین القاعده می‌دانستند، اما دیگرانی نیز در همین اردوگاه بودند چون هاشم الشیخ که در آشکار و نهان، در صور اعلام استقلال از القاعده می‌دمیدند.

حدود 6 سال پس از «بهار عربی»، مدعای اعلام استقلال از القاعده، در اردوگاه بنیادگرایانِ قائل به مشی مسلحانه در سوریه، از جانب بسیاری از تحلیل‌گران در عرصه‌ی سیاست، از این منظر فهمیده شد که «علت‌العلل اعلام استقلال این گروه‌ها از القاعده، چیزی جز عدم پرداخت هزینه‌ی ابتنا بر یک گروه شناخته شده‌ی تروریستی در جهان (=القاعده) نبوده است.» در حالی که، این مدعا کاملاً بی‌اعتبار و ساده‌لوحانه بود.

گروه‌هایی چون جبهه النصره، از سال 2017 به این دلیل خود را از شعاع ایدئولوژیک القاعده خارج کردند که با ابتنا بر آن نوع مبانی ایدئولوژیک (نه فقط به علت انتساب عنوانی به القاعده) از امکانِ عملیِ کسب و جلب بسیاری از حمایت‌های آشکار و پنهانِ سیاسی و امنیتی و اقتصادیِ منطقه‌ای و جهانی برخوردار نبودند. پُرپیداست که گروه‌هایی چون جبهه النصره، نتوانستند خود را در عرصه‌ی واقعیات ملموس و مشهود، از شعاع فهرست «گروه‌های تروریستی»، از جانب امریکا و حتی ترکیه، خارج کنند، اما در گذر زمان و با توجه به سیر وقایع در سوریه و پیرامون این کشور، کسانی چون ابومحمد جولانی آشکارا به طرح مدعیاتی درباره مبانی عقیدتی و سیاسی خود پرداختند که در آن، خبر و اثری از مبانی تئوریک و پراتیک القاعده، داعش و طالبان نبود.

ابومحمد جولانی، در سالیان اخیر، بیرق هیئت تحریر الشام را بر بام این‌گونه مدعیات برافراشته که مبارزه‌ی این گروه علیه حکومت بشار اسد، مبارزه‌ای محدود به کشور سوریه خواهد بود. بر این اساس، جولانی کوشیده تا اتهام انترناسیونالیسم اسلامیِ مبتنی بر خلافت را از خود دور کند. از دیگر سو، جولانی بر التزام به حق تحصیل و اشتغال زنان در حکومت آینده‌ی سوریه تاکید کرده تا اتهام بنیادگراییِ اسلامیِ از نوع امارتِ اسلامیِ طالبانی را از خود دور کند. از دیگر سو، هم‌او، بر رعایت حقوق اجتماعی و زیست آزاد «اقلیت‌های دینی و مذهبی» تاکید کرده تا اتهام نفی تکثر مذهبی از نوع و لون داعش را از خود دور کند. جولانی، در پیامی رسمی خطاب به نخست‌وزیر عراق، اعلام کرد که دولت عراق باید مانع ورود ارتش این کشور و نیروهای نظامیِ شیعه به خاک سوریه شود. رهبر هیئت تحریر الشام، در همین پیام خطاب به محمد شیاع السودانی تضمین داد که گروه تحت رهبری او، پس از پیروزی کامل بر حکومت اسد، هیچ‌گونه تعرضی به خاک عراق نخواهد کرد.

بر این اساس، ابومحمد جولانی، طی حدود 13 سال اخیر، در میدان مبارزه علیه حکومت بشار اسد، مسیری طی کرده که آن را می‌توان گذار از «واقعیت ایدئولوژیک» به سمت «ایدئولوژی واقعیت‌گرا» نامید. اما چرا جای‌گاه کنونی او را «ایدئولوژی واقعیت‌گرا» می‌نامیم؟

ایدئولوژی واقعیت‌گرا

مادرِ اسامه بن لادن اهل سوریه بود. اسامه در جوانی خود را به اردوگاه اخوان‌المسلمین رساند که در سرزمین مادریِ او، در میدان نبردی هول‌ناک علیه حافظ اسد بودند. در همان نبرد، اخوانی‌ها موفق به اشغال شهر حما نیز شدند. اما فرجام آن نبرد چیزی نبود جز سرکوب شدید اخوانی‌ها توسط نظامیان سوریه. بشار اسد در آن دوران 17 ساله بود.

اسامه بن لادن، در آن دوران، در عرصه‌ی سیاست، یکی از مهم‌ترین آموزه‌های اخوان‌المسلمین را در مدار و محور فعالیت‌های خود قرار داده بود. آموزه‌ی مذکور چیزی نبود جز بازگشت به اصل و اساس «اسلام» در راستای حل مسائل و رفع مشکلات مسلمانان جهان در مواجهه با جهان جدید و دوران مدرن. این آموزه، حتی پیش از تاسیس اخوان‌المسلمین، از متن و بطن خلافت عثمانی مطرح شده بود. اما اسامه بن لادن، با تکیه و تاکید بر وقایع تاریخیِ دوران خود، از اشغال افغانستان توسط شوروی، تا سلطه و سیطره‌ی اسرائیل بر فلسطین و لبنان، و پس از نقش‌آفرینی امریکا در افغانستان، به این نتیجه رسید که راه رفع مشکل بنیادین مسلمانان در مواجهه با جهان جدید و دوران مدارن، جز از مسیر مواجهه‌ی نظامی با «اشغال‌گران بلاد اسلامی» نخواهد گذشت. بن لادن، پس از حملات 11 سپتامبر، آشکارا اعلام کرد علت‌العلل انجام آن حملات چیزی نبوده جز «اتحاد مبتنی بر بی‌عدالتی و ستمِ امریکا و اسرائیل علیه مسلمانان در فلسطین و لبنان…» این نوع دیدگاه در حالی از جانب رهبر القاعده مطرح می‌شد که حدود 2 دهه پیش از آن، اخوان‌المسلمین گام در میدان مبارزه‌ی نظامی با حافظ اسد نهاده بودند با آگاهی از این واقعیت که رئیس‌جمهور سوریه در میدان مخالفین اسرائیل قرار داشت. از دیگر سو، بن لادن هرگز در میدان واقعیات سیاسی، مبارزه علیه کسانی چون حافظ اسد را مقدم بر مبارزه‌ی نظامی علیه امریکا و اسرائیل نمی‌دانست. بنابراین، خروج بن لادن از شعاع ایدئولوژی بنیادینِ اخوان‌المسلمین، روی دیگر سکه‌ی خروج ابومحمد جولانی از شعاع ایدئولوژی القاعده است. اما مبنا و بنیان این نوع «خروج‌ها» چیست و چه ارتباطی با شرایط کنونی حاکم بر سوریه و منطقه و جهان دارد؟

این پرسش، بنیانِ رویکردی در عرصه‌ی سیاست است با عنوان «ایدئولوژی واقعیت‌گرا».

از واقعیت ایدئولوژیک به ایدئولوژی واقعیت‌گرا

مارکس بر این باور بود که مناسبات حاکم بر عرصه‌ی «اقتصاد سیاسی» در بسترهای مشخص تاریخی، باعث تولید و ترویج «آگاهی کاذب» در جامعه می‌شود. هم‌او، درباره آگاهیِ فعالان در عرصه‌ی سیاست، در آن بسترهای سیاسی، به طرح نظریه‌ای می‌پرداخت که دارای دو وجهِ «آگاهی تاریخی» و «آگاهی طبقاتی» بود. بنابراین، از یک سو، «آگاهی کاذب» به مثابه «ایدئولوژی» قرار داشت، و در دیگر سو، دو نوع آگاهی از منظر تاریخی و طبقاتی. در چنین پس زمینه‌ای تئوریک، مارکس در صور این مدعا می‌دمید که «افراد خاصی» می‌توانند در متن و بطن همان بسترهای تاریخی و اجتماعیِ آلوده به ایدئولوژی، دارای آگاهی غیرایدئولوژیک از منظر تاریخی و طبقاتی باشند. این وجه «نخبه‌گرایی»، یکی از توابع و توالی محتوم نظام نظری مارکس بود، که سال‌ها پس از او، از جانب مارکسیست‌هایی چون لنین، به آشکارترین شکل در راستای توجیه و انجام مبارزه مسلحانه علیه حکومت‌های مستقر، به کار گرفته شد. این «افراد خاص» در جای‌گاه روشن‌فکر، علی‌رغم زیست در ظل و ذیل بسترهای تاریخی و اجتماعی آلوده به «ایدئولوژی» (آگاهی کاذب) دارای این قابلیت و توان و امکان بودند که به مقامِ رفیع فهم و درک و دریافتِ واقعیتِ غیرایدئولوژیک، برسند. به دیگر بیان، آن‌جا و آن‌گاه که شرایط تاریخی و اجتماعی، به عموم مردم «واقعیت ایدئولوژیک» ارائه می‌کند، این روشن‌فکران هستند که «واقعیت راستین» را در می‌یابند.

بر اساس نظام نظری مارکس، مراد از «روشن‌فکر» (که مارکس هرگز اشاره‌ای مستقیم به آن‌ نداشت) کسی بود که در یک «لحظه‌ی خاص» در تاریخ، از قطار «واقعیت ایدئولوژیک» بیرون می‌پرد، تا «واقعیت راستین» را در آغوش گیرد.

این نوع توهم دست‌یابی به «واقعیت راستین» از جانب چنین «افراد خاص» در چنین شرایطی را می‌توان به اقتفای کارل مارکس، و البته در نمایشِ بی‌اساس و بی‌اعتبار بودن این وجه از نظام نظری او، «ایدئولوژی واقعت‌گرا» نامید.

اما گذار از «واقعیت ایدئولوژیک» به «ایدئولوژی واقعیت‌گرا»، فقط در ظل و ذیل مارکسیسم جریان نداشته است. در اردوگاه بنیادگرایی اسلامی نیز، از ابتدا تا کنون، همان نوع «نخبه‌گرایی» در متن و بطن این اردوگاه قابل مشاهده و بررسی است. بر این اساس، در اردوگاه بنیادگرایی اسلامی نیز، حضرات بر این باور هستند که شرایط تاریخی و اجتماعیِ خاصِ جهان جدید و دوران مدرن، با «دست‌های پنهانِ نظام سرمایه‌داری»، در کارِ تزریق «واقعیت ایدئولوژیک» به ذهن و ضمیر مسلمانان است. در چنین شرایطی، فقط «افراد خاصی» در بلاد اسلامی، دارای این قابلیت و توان و امکان هستند که در لحظات خاصی از تاریخ، از قطار «واقعیت ایدئولوژیک» بیرون پریده، و «واقعیت راستین» را در آغوش گیرند. این «افراد خاص»، در دو اردوگاه، در مصاف با لشکر جهان جدید، صف‌آرایی کرده‌اند:

  • بنیادگرایان اسلامی
  • روشن‌فکری اسلامی

گروه نخست، بر آن است تا تمامی فرآیندها و فرآورده‌های جهان جدید و دوران مدرن را به مثابه موادی آلوده به «واقعیت ایدئولوژیک»، نابود کرده، و نه تنها اجتماع مسلمین، بلکه جهان و جهانیان را به سرچشمه‌های نابِ بنیادهای اسلام بازگرداند.

گروه دوم، بر آن است تا تمامی فرآیندها و فرآورده‌های جهان جدید و دوران مدرن را به مثابه موادی آلوده به «واقعیت ایدئولوژیک»، به کار گیرد، و با بهره‌برداریِ معکوس از آن‌ها، اجتماع مسلمین را بدل به «جامعه مدنی» (کذا) کرده، و آموزه‌های بنیادین ایدئولوژیک اسلام را نه تنها ناسازگار با سیر مدرنیته و مبانی مدرنیسم، بلکه سازگار و هم‌آهنگ با آن‌ها جلوه دهد.

جولان قدیم در میدان جدید

ابومحمد جولانی، تا چند سال پیش از این، در میدان بنیادگرایی اسلامی جولان می‌داد، اما در زمانه‌ی اکنون، در کار جولان در میدان روشن‌فکری است. او آشکارا در صور این مدعا می‌دمد که می‌توان و باید فرآیندها و فرآورده‌های جهان جدید و دوران مدرن را از «واقعیت ایدئولوژیک» تهی کرد، و آن‌ها را در راستای «واقعیت راستین» به کار گرفت. معنا و مبنای «واقعیت راستینِ» مورد نظر جولانی نیز چیزی جز این نیست که سلطه و سیطره‌ی آموزه‌ها و مدعیات بنیادین اسلام در عرصه‌ی زیست اجتماعی انسان در جهان جدید و دوران مدرن، هیچ‌گونه ناسازگاری با ارزش‌های مبتنی بر مدرنیسم ندارد.

بر سبیل تمثیل، و در راستای تقریب به ذهنِ آشنایان با تاریخ ایران در حدود یک سده‌ی اخیر، ابومحمد جولانی از جای‌گاه امثال نواب صفوی آغاز کرد، و امروز به جای‌گاه علی شریعتی و مهدی بازرگان و عبدالکریم سروش در نیمه‌ی دوم دهه‌ی 50 خورشیدی رسیده است؛ از واقعیت ایدئولوژیک به ایدئولوژی واقعیت‌گرا.

تفاوت او با ظواهر تمثیل اخیر در این است که ابومحمد جولانی، در دورانِ جولان در میدان روشن‌فکری نیز، هم‌چون دوران جولان در میدان بنیادگرایی اسلامی، اسلحه را از دستان خود خارج نکرده است، در حالی که، امثال شریعتی و بازرگان و سروش، در دوران جولان در میدان روشن‌فکری، خود اسلحه به دست نگرفتند، اما اسلحه‌ی «ایدئولوژی واقعیت‌گرا» را در دستانِ «جولانی‌ها» و «اسدها» در ایران نهادند.

 


        

  • اسلامالقاعدهبشار اسدبنیادگراییتحریر الشامجولانیروشنفکریسوریه

نوشته های مرتبط

{"qurey":{"category__in":[42],"post__not_in":[503687],"posts_per_page":3,"ignore_sticky_posts":1,"orderby":"rand","post_type":"post"},"title":"\u0647\u0645\u0647","post_title":1,"between":"40px","layout":"grid","grid_layout":"grid_3","padding":{"left":"20","top":"20","right":"20","bottom":"20"},"ratio":"rd-ratio75","image_size":"medium","excerpt":"","alignment":"right","meta_layout":{"between":"between-2","layout":"layout-3"},"box_layout":"none","image_effect":"grow","caption_effect":"imghvr-fade","key":"related","post_type":"post","action":"reza_post_grid_3","post_status":"publish"}

To New York With Love

مرگ بر تختی بی تشک

شکاف در سه کاف

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ها

{"number":"8","cats":"","orderby":"","post_title":1,"title":"\u0647\u0645\u0647","excerpt":"","excerpt_limit":"","title_limit":"","meta":{"meta_category":"","meta_author":"","meta_date":"","meta_view":"","meta_comments":""},"list_layout":"list_1","featured_layout":"featured_1","between":"40px","image_size":"full","ratio":"rd-ratio75","image_width":"40","box_layout":"boxed-details","caption_layout":"","key":"widget_blog_list","post_type":"post","action":"reza_post_list_1","post_status":"publish"}

مخلوقات اشرف

بازگشت به جدید

دو حکومت، دو بختیار، دو ترور

خریدِ حمید

تقلید تولید و تولید مقلد

ایران و کاتخونِ شیعه

پیکار با انکار ایران

بی‌شـرف

برچسب نوشته ها

انقلاب مشق سیاست اسلام اپوزیسیون فلسفه روشنفکری انتخابات فقه اصلاحات ایران اخلاق مشروطیت مشروطه مارکسیسم پهلوی سینما دین هنر زنان

instagram

نی ما جوادپور مجموعه آثارنی ما جوادپور

و این منم؛ گفته‌ها و نوشته‌ها، نه آن‌که می‌گفت و می‌نوشت
#