نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من

نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من
  • صفحه خانگی
  • >
  • مقالات و مقولات
  • >
  • تیغ معتقَد بر رگِ معتقِد

تأملی در معنا و مبنای «قتل‌های عقیدتی» در ایران
تیغ معتقَد بر رگِ معتقِد

  • اکتبر 19, 2023

«اگه می‌خوای دعای عیسی را بگی، حداقل اون رو به عیسی بگو، نه به قدیس فرانسیس و سیمور و پدربزرگ هایدی، همه‌شون یک‌جا. اگه می‌خوای بگی، اون رو تو ذهن داشته باش، و فقط اون رو، و اون رو همون جوری که بود، و نه اون جوری که دلت می‌خواست باشه. تو با واقعیات روبرو نمیشی. همین روش لعنتی روبرو نشدن با واقعیاته که تو رو در درجه‌ی اول به چنین وضعیت ذهنی درهم ریخته‌ای کشونده، و احتمالاً نمی‌تونه از این وضعیت درت بیاره.»

فرانی و زویی / جی.دی. سالینجر

۱

«شوهرش گفت الان دارم میام تهران تا تو را بکُشم، ولی قبل از آن می‌روم و مادر و پدرش را می‌کُشم، بعد هم که رسیدم تهران اول سر شریفی‌نیا را می‌بُرم و بعد تو را می‌کُشم و آخرسر هم همان جا خودم را می‌کَشم و کار تمام می‌شود. بی‌چاره خانم محمدی‌فر یک ساعت تمام با او صحبت می‌کرد و سعی می‌کرد آرامش کند ولی فایده نداشت. یاد فیلم هانکه افتادم که طرف آمد و یک‌هو گردن خودش را جر داد… زنگ زدم پلیس ۱۱۰ که آقا من فلانی هستم و چنین فیلمی ساخته‌ام و امشب تبلیغ چند ثانیه‌ای‌اش را در تلویزیون پخش کرده‌اند و ما تهدید به قتل شده‌ایم و داریم بساط‌مان را جمع می‌کنیم که فعلاً از این خانه در برویم.»

آیا این تصوری غیرممکن است که این گفته‌های داریوش مهرجویی درباره واقعه‌ای باشد که در شب ۲۲ مهر سال ۱۴۰۲ در خانه‌اش رخ داد؟

از مرزهای تصور خارج شویم و گام در وادی واقعیت گذاریم و به یاد آوریم که این بخشی از گفته‌های داریوش مهرجویی است درباره ماجرای تهدید او به قتل، پس از اکران فیلم «بمانی» در اوایل دهه‌ی ۸۰٫

«بمانی» یکی از ضعیف‌ترین فیلم‌ها در کارنامه‌ی سینمایی داریوش مهرجویی است که پس از ۴ فیلم مهم و قابل اعتنای او درباره‌ی مسائل و مصائب زنان ساخته شد، یعنی فیلم‌های «بانو»، «پری»، «سارا» و «لیلا».

«بمانی» درباره مصائب زنان در بخشی از ایران است که هم در ساحت زیست در اجتماعی به عنوان خانواده، و هم در ساحت زیست در جامعه، از امنیت روانی و جانی بی‌بهره‌اند. در یکی از بخش‌های این فیلم، مهرجویی سیمایی از وجوه تراژیک آن‌چه ترسیم می‌کند که در ایران به عنوان «قتل‌های ناموسی» شناخته می‌شود. در این بخش، با دختری مواجه هستیم که به علت اتهام رابطه با یک مرد، توسط برداران‌اش سر بریده می‌شود. اما دو سال پس از ساخت آن فیلم، بازیگری که نقشِ همان دختر را در «بمانی» بازی کرده بود، ازدواج می‌کند، و شوهراش او را در فیلم مهرجویی می‌بیند و پس از حمله به زن، اقدام به تهدید داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر (نویسنده‌ی «بمانی») کرده و در تماس تلفنی به مهرجویی می‌گوید «دارم می‌آم تهران که تو را بکُشم.»

حدود دو دهه پس از این واقعه، داریوش مهرجویی که با وحیده محمدی‌فر در ویلایی در کرج زندگی می‌کردند، پس از آن‌که از جانب فردی تهدید به قتل شده بودند، به صورتی فجیع کشته می‌شوند.

گویا تاریخ، این‌بار در سیمایی تراژیک تکرار شده است.

اما این نوع «تکرار تاریخ» معنا و مبنای دیگری دارد که عبارت است از استمرار تاریخ در قالبِ وجوه آفت‌بارِ غیرعقلانی و غیراخلاقی. اما چرا و چگونه؟

۲

«بمانی» خطابه‌ی هنریِ ضعیفی است درباره مشکلی ستبر و سترگی از منظر فرهنگی در ایران؛ قتل‌های عقیدتی.

مراد از «قتل‌های عقیدتی» از این قرار و بر این مدار است که انسان در مواجهه با دیگری و دیگران، عقاید را برتر و مهم‌تر از جان بداند.

می‌دانیم که آن‌چه در ساحت عقاید انسان قرار دارد، معلولِ علل و عواملِ متعدد و متنوعی است. اما این عقاید، در مواردی تبدیل به رفتار (گفتار+ کردار) می‌شوند، و در مواردی نیز راهی به وادی رفتار ندارند. برای نمونه، من اگر دارای این عقیده باشم که وجود زباله در سطح خیابان باعث شیوع بیماری خواهد شد، پس از مشاهده‌ی زباله‌ای در سطح خیابان، در آستانه‌ی انجام رفتاری قرار می‌گیرم مبتنی بر انتقال آن زباله از سطح خیابان به زباله‌دان. اما به این علت، بر «در آستانه‌ی انجام این رفتار» قرار گرفتن تأکید داریم که گاهی انسان علی‌رغم داشتن آن عقیده، پس از مشاهده‌ی زباله در سطح خیابان، گام در وادی انجام رفتاری مبتنی بر جمع‌آوری زباله نمی‌گذارد، اما در عین حال، می‌داند که آن عقیده، متضمن انجام رفتار است. اما اگر من دارای این عقیده باشم که «آب» متشکل از دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن است، لزوماً بر اساس این عقیده در آستانه‌ی انجام رفتار قرار نمی‌گیرم.

اما ملاک و معیار اعتبار عقاید انسان آن است که امکانِ صادق و موجه بودن آن عقاید فراهم باشد. برای نمونه، من اگر به طرح این مدعا بپردازم که «عقیده دارم که با انداختن زباله‌ای در خیابان، زلزله خواهد آمد»، و از قضا، پس از انداختن زباله در خیابان، زلزله بیاید، در این‌جا، عقیده‌ی من در مواجهه‌ی نخستین، صادق و مبتنی بر واقعیت بوده، اما بلافاصله پس از آن، مدعای من با انواع و اقسام موازین و معاییر در مقام «توجیه» و «تبیین» مواجه خواهد شد. و چون چنین است، انسان اگر خود را دارای عقیده‌ای بداند، باید دارای امکان و توانِ اثبات صادق و موجه بودنِ آن عقیده – با توجه به عرصه‌ی خاصِ طرح آن عقیده و با التزام به روش‌شناسی آن عرصه – باشد.

پس از این مقام، برخی از عقاید انسان از ساحت واقعیت، راهی به ساحت ارزش‌ها و ساحت تکالیف می‌گشایند. به دیگر بیان، برخی از عقاید انسان دارای وجه ارزشی شده، و برخی از آن‌ها علاوه بر وجه ارزشی، دارای وجه تکلیفی نیز خواهند شد. برای نمونه، اگر قادر به اثبات صادق و موجه بودن این مدعا باشیم که «نماز گذاردن باعث آرامش روانی انسان می‌شود»، این عقیده، معطوف به این مدعا که آرامش روانی یکی از ارزش‌های انسانی است، می‌تواند باعث ایجاد این تکلیف شود که «انسان باید نماز گذارد.»

اما اگر با عقایدی مواجه باشیم که قادر به اثباتِ صادق و موجه بودن آن‌ها نیستیم، و یا پس از این اثبات، قادر به توجیهِ تبدیل آن عقاید به وجه ارزشی و تکلیفی نباشیم، آن عقاید در ساحت زیست فردی و زیست اجتماعی، دارای قابلیتِ ایجاد یا تشدیدِ مجادلات و منازعات و بحران‌های آفت‌بار خواهند بود.

باز هم برای نمونه، تصور کنید که من دارای این باور صادق و موجه باشم که «آب متشکل از دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن است»، اما از این واقعیت، نقبی به عرصه‌ی ارزش‌ها و تکالیف بزنم و بگویم «اینک که عقیده من درباره آب، صادق و موجه است، کسی که باعث هدر رفتن آب می‌شود باید کُشته شود». در این‌جا، علی‌رغم در اختیار داشتن عقیده‌ای صادق و موجه، من نتوانسته‌ام در توجیه وجه ارزشی و تکلیفیِ معطوف به آن عقیده، بار خود را به سرمنزل عقلانیت برسانم.

با توجه به آن‌چه مطرح شد، مبنای معرفتی قتل‌های عقیدتی، از این قرار و بر این مدار است که من باورِ صادق و موجه‌ای در اختیار دارم که در مقامِ انتقال آن به وجه ارزشی و تکلیفی نیز سیری بر سبیل عقلانیت داشته‌ام، و بر این اساس، به این نتیجه رسیده‌ام، و دیگران را نیز به این نتیجه رسانده‌ام که اگر من دارای این عقیده باشم که «الف ب است»، این عقیده می‌تواند و باید بدل به ملاکی برتر از حفظ جان دیگری و دیگران تبدیل شود، و به همین نسبت، اگر دیگری و دیگران دارای این عقیده باشند که «الف ب نیست»، این عقیده می‌تواند و باید به ملاکی برتر از حفظ جان ایشان بدل شود.

اما، به یاد آورید که پیش از این، بر تفکیک میان عقایدی تأکید کردیم که انسان را در آستانه‌ی انجام رفتار قرار می‌دهند، با عقایدی که انسان را در آستانه‌ی انجام رفتار قرار نمی‌دهند.

در این‌جا، مسئله‌ای از این قرار و بر این مدار مطرح می‌شود که اگر شخصی دارای این چند نوع عقیده باشد، ارزیابی ما درباره برتر دانستن آن عقیده بر جان انسان، چه خواهد بود:

  • ۱: عقیده‌ای صادق و غیر موجه
  • ۲: عقیده‌ای صادق و غیر موجه و دارای وجه ارزشی
  • ۳: عقیده‌ای صادق و غیر موجه و دارای وجه ارزشی و تکلیفی
  • ۴: عقیده‌ای صادق و موجه
  • ۵: عقیده‌ای صادق و موجه و دارای وجه ارزشی
  • ۶: عقیده‌ای صادق و موجه و دارای وجه ارزشی و تکلیفی
  • ۷: عقیده‌ای کاذب (غیر صادق)
  • ۸: عقیده‌ای کاذب و دارای وجه ارزشی
  • ۹: عقیده‌ای کاذب و دارای وجه ارزشی و تکلیفی

در میان این ۹ نوع عقیده، هیچ‌کدام را نمی‌توان و نباید دارای برتری نسبت به جان انسان دانست. اما در مواردی که جانِ انسان بر اثر رفتار دیگرانی که قائل به برتریِ مطلق عقیده بر جان هستند مورد تجاوز و تعرض قرار گیرد، اگر عقاید نوع ۶ را بتوان در وجه ارزشی و تکلیفی نیز قابل توجیه بر اساس مبانی عقلانیت دانست، و پس از آن، این عقاید را در ساحت زیست اجتماعی بدل به قانون کرد، می‌توان و باید از برتری آن‌ها در مواجهه با جانِ آن گروه از انسان‌های متجاوز به جانِ دیگران، دفاع کرد.

با توجه به این نکات، باید معنا و مبنای عقایدی که منجر به انجام رفتاری در قالب قتل‌های عقیدتی می‌شوند را مورد بررسی قرار داد. در نخستین مواجه بر این اساس، آشکار است که ورای ارزیابی آن عقاید از منظر صادق و موجه بودن، و دارای وجه ارزشی و تکلیفی بودن، و دارای توجیه در وجه ارزشی و تکلیفی بودن، هرجا و هرگاه که بتوان نشان داد آن نوع قتل‌ها اگر دارای پشتوانه‌ی قانونی نباشند و بر علیه کسانی که متجاوز و متعرض به جان سایر انسان‌ها نبودند، انجام شوند، مطلقاً غلط و محکوم خواهند بود. بر این اساس، آن‌چه در قالب «قتل‌های ناموسی» یا «قتل‌های زنجیره‌ای» یا «قتل‌های انسان‌های دارای عقایدِ مخالف با ما» انجام می‌شود، به این دلیل که از شرایط مذکور برخوردار نیستند، مطلقاً غلط و محکوم خواهند بود.

۳

داریوش مهرجویی در «بمانی»، اعتراض خود را نسبت به قتل‌هایی عقیدتی اعلام کرد، و پس از اکران آن فیلم، از جانب شوهر یکی از بازیگران آن فیلم، که دارای عقیده‌ای متفاوت با کارگردان فیلم بود، مورد تهدیدِ جانی قرار گرفت. اما در آن ماجرا، مراجعه‌ی مهرجویی به پلیس، و برخورد با آن فرد باعث شد تا عقیده‌ی کاذبِ در آستانه‌ی انجام رفتارِ او، عملی نشود. اما دو دهه بعد، ماجرا از نوع و لونی دیگر بود.

هنوز مشخص نیست که آیا علت قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر، عقایدِ آن‌ها بوده یا نه، اما آن‌چه مشخص است برتر دانستنِ عقیده‌ی خود بر جان مهرجویی و محمدی‌فر، از جانبِ قاتل یا قاتلین است. و چون چنین است، این قتل نیز در شعاع قتل‌های عقیدتی قرار می‌گیرد.

مهرجویی در فیلمِ درخشان و ماندگار ِ«هامون» نیز نشان می‌دهد که حمید هامون به عنوان یک «روشن‌فکر»، آن‌جا و آن‌گاه که در زندگی با هم‌سر خود، با انبوهی از عقاید و رفتارهای متفاوت و مخالف مواجه می‌شود، تصمیم به قتلِ هم‌سر خود می‌گیرد. در آن‌جا نیز روشن‌فکرِ ایرانی که نه توان و امکان اثبات عقاید خود را از منظر صدق و توجیه دارد، و نه از توان و امکان توجیه وجوه ارزشی و تکلیفی آن عقاید برخوردار است، گام در وادیِ قتلِ انسان دارای عقیده‌ی مخالف می‌گذارد.

از این منظر، روشن‌فکریِ ایرانی به اقتفای روشن‌فکریِ جهانی، جز در جای‌گاه و پای‌گاه تأیید و ترویج و انجامِ خشونت عمل نکرده است. به این دلیل که صدر تا ذیل نظام نظری روشن‌فکری، مشحون از عقاید کاذب، و عقاید صادق غیر موجه‌ای است آغشته به انواع وجوه ارزشی و تکلیفی. روشن‌فکری ایرانی با انبانی لبریز از این نوع عقاید، هرجا و هرگاه که در مواجهه با دیگری و دیگران قرار گیرد، در راستای دفاع از عقاید خود، گام در وادی خشونت می‌نهد یا فریب.

سال‌ها پیش از این، مهرجویی با این پرسش مواجه شد که «شما یک‌بار از طرف یک فیلم‌ساز تهدید به قتل شده‌اید و یک‌بار هم از طرف برخی اهالی شهر ایلام ]درباره فیلم «بمانی»[ مورد دیگری هم هست که به خاطر فیلمی که ساخته‌اید تهدیدتان کرده باشند؟». و پاسخ مهرجویی این بود که « بله! یک بار هم آقای رضا براهنی مقاله‌ای نوشت و در آن از من به عنوان شادروان مهرجویی نام برد. “هامون” اکران شده بود و براهنی فکر می‌کرد داستان زندگی او را ساخته‌ام و رازهای خانواده‌گی آن‌ها را افشا کرده‌ام. برداشت مقاله‌ای نوشت و همه‌ی کارهای من را از اول تا آخر کوبید و بعد هم نوشت شادروان مهرجویی و ما را انداخت توی زباله‌دان تاریخ و رفت پی کارش.»

رضا براهنی، نماد و نمودِ روشن‌فکری ایرانی است با کارنامه‌ای سرشار از همان عقاید کاذب. هم‌او، به اقتفای روشن‌فکریِ جهانی که یگانه آبشخور نظری و عملیِ ایشان اردوگاه «چپ» بود، عقاید خود را مطلقاً صادق می‌پنداشت، و عقاید دیگران را که دارای خاستگاه «طبقاتی» متفاوتی بودند، چیزی نمی‌دانست جز «آگاهی کاذبی» که فرآورده‌ی فرآیندِ «ایدئولوژی‌گرایی نظام سرمایه‌داری» بود. و چون چنین بود، صاحبان این عقایدِ مبتنی بر «آگاهی کاذب»، یا مزدوران جنایت‌کار «نظام سرمایه‌داری» بودند، و یا فریب خورده‌گانی که در راستای تحصیل «آگاهی صادق» باید راهیِ اردوگاه‌های کار اجباری یا حبس و تبعید می‌شدند.

اردوگاه روشن‌فکری ایرانی، امثال داریوش مهرجویی را پس از انقلاب ۵۷، چیزی نمی‌دانست جز یکی از عوامل نظام جمهوری اسلامی که در کارِ ترویج و تبلیغ و تحکیم مبانی ایدئولوژیک این نظام بود و بس. بر همین اساس، امثال مهرجویی اگر از ترور، توسط امثال سعید امامی در امان می‌ماندند، چاره‌ای جز زیست در سایه‌ی تهدید و تخریب و تخفیف و تسخیف از جانب روشن‌فکری ایرانی نداشتند.

روشن‌فکری ایرانی نیز هم‌چون برادرانِ قاتل در «بمانی»، در راستای حفاظت و حراست از عقاید کاذب خود، ابزاری جز خشونت و فریب در بساط نداشت. و مهرجویی سیمای این روشن‌فکری را در «هامون» به نمایش گذاشت تا باعث کشفِ حجاب از خشونتِ ناموجه موجود در نظام نظری و مشی عملی امثال رضا براهنی شود. براهنی نه به این علت که مهرجویی «اسرار» زندگی شخصی او را در «هامون» به نمایش گذاشته بود، بلکه به این دلیل که در آیینه‌ی «هامون» سیمای راستینِ خود را تماشا کرده بود، قدم و قلم در مسیرِ اِعمال خشونت علیه مهرجویی نهاد.

۴

حدود ۲۰ روز پیش از قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر، جنازه‌ی دختری به نام هایده حسن‌زاده کشف شد که توسط پدراش به شکل فجیعی به قتل رسیده بود. روشن‌فکری ایرانی در مواجهه با این قتل، در به‌ترین حالت، سکوت پیشه کرد، یا ناسزایی نثار نظام سیاسی حاکم کرد، چرا که، این دختر به صورت مستقیم توسط حکومت به قتل نرسیده بود. پدر هایده حسن‌زاده نیز تیغِ خود را برای قتل دختراش از غلاف انواع باورهای کاذب بیرون کشیده بود، اما روشن‌فکری ایرانی فقط و تنها فقط نظام سیاسی حاکم را عامل ایجاد و ترویج این باورهای کاذب می‌دانست و بس. بر این اساس، در نظام نظری روشن‌فکری، به همان نسبت که هایده حسن‌زاده قربانیِ خشم و غیرت پدر است، پدر هایده حسن‌زاده نیز چیزی جز قربانی ایجاد و ترویج «آگاهی کاذب» از جانب حکومت، نیست. اما آیا روشن‌فکری ایرانی می‌تواند صادق و موجه بودن همین عقیده را اثبات کند؟ و در ادامه، حتی اگر چنین کند، آیا قادر به بیرون کشیدن وجوه ارزشی و تکلیفی در راستای «قربانی دانستن قاتل» خواهد بود؟ در هر دو مورد، هرگز.

روشن‌فکری ایرانی حتی در مواجهه با قتل مهرجویی و محمدی‌فر نیز چیزی جز همان نوع عقایدِ مبتنی بر این‌گونه مدعیات در بساط ندارد که «کارِ حکومت است.» حتی اگر چنین باشد، آیا روشن‌فکری ایرانی که از منظرِ نظر و عمل، هرچه در توان داشت در راستای ایجاد و انجام انقلاب ۵۷ و روی کار آمدن حکومتی دینی یا کمونیستی به کار گرفت، یکی از مهم‌ترین علل و عواملِ ایجاد چنین شرایطی در کشور نیست؟ و آیا روشن‌فکری ایرانی، داریوش مهرجویی را در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ یکی از عواملِ ترویج و تبلیغ ایدئولوژیِ نظام جمهوری اسلامی نمی‌دانست؟

امروز باید روشن‌فکری ایرانی، نظام سیاسی حاکم، قاتلانِ «بمانی» و قاتلانِ مهرجویی و محمدی‌فر را در ترازوی بررسی و محکِ مبانی نظری و مشی عملی نهاد تا مشخص شود که آیا این‌ها دارای آبشخورهای معرفتی واحدی هستند یا نه.

نگارنده‌ی این سطور، بر این نظر است که تمامی این این‌ها از آبشخور معرفتیِ واحد و ثابت و مشترکی ارتزاق می‌کنند. معنا و مبنای این آبشخور معرفتی نیز چیزی نیست جز منبعی آلوده به عقاید کاذب، و غیرقابل توجیه در وجوه ارزشی و تکلیفی.

۵

قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدی‌فر، آخرین قتل عقیدتی در ایران نخواهد بود. تیغِ قاتلان مهرجویی هم‌چنان تیز و از غلاف بیرون خواهد بود تا آن‌جا و آن‌گاه که اجتماع عالمان، و جامعه، از توان و امکان ِ اعتبارسنجی عقاید خود و دیگران از منظرِ صادق و موجه بودن، و ارزیابی توجیه وجوه ارزشی و تکلیفیِ آن عقاید، بی‌بهره باشند.

روشن‌فکری ایرانی این تیغ را تنها در اختیارِ حکومت، و حکومت این تیغ را تنها در اختیارِ مخالفان خود می‌داند، در حالی که، این تیغ، گاهی از جانب روشن‌فکری علیه حکومت و مردم، و گاهی از جانب حکومت علیه روشن‌فکری و مردم، و گاهی از جانب مردم علیه روشن‌فکری و مردم به کار گرفته می‌شود. برای کاهشِ قتل‌های عقیدتی، این تیغ باید از دستانِ این سه گروه گرفته شود. و دستی که دارای توان و امکانِ ستاندن این تیغ از دستان آن سه گروه است، جز از آستین اعتباربخشی به عقلانیت و اخلاق بیرون نخواهد آمد.


  • داریوش مهرجوییقتل

نوشته های مرتبط

{"qurey":{"category__in":[42],"post__not_in":[503084],"posts_per_page":3,"ignore_sticky_posts":1,"orderby":"rand","post_type":"post"},"title":"\u0647\u0645\u0647","post_title":1,"between":"40px","layout":"grid","grid_layout":"grid_3","padding":{"left":"20","top":"20","right":"20","bottom":"20"},"ratio":"rd-ratio75","image_size":"medium","excerpt":"","alignment":"right","meta_layout":{"between":"between-2","layout":"layout-3"},"box_layout":"none","image_effect":"grow","caption_effect":"imghvr-fade","key":"related","post_type":"post","action":"reza_post_grid_3","post_status":"publish"}

بی‌شـرف

دو غلام‌حسینِ هم‌میهن

حمایت لنینیست‌های ایرانی از پوتین

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ها

{"number":"8","cats":"","orderby":"","post_title":1,"title":"\u0647\u0645\u0647","excerpt":"","excerpt_limit":"","title_limit":"","meta":{"meta_category":"","meta_author":"","meta_date":"","meta_view":"","meta_comments":""},"list_layout":"list_1","featured_layout":"featured_1","between":"40px","image_size":"full","ratio":"rd-ratio75","image_width":"40","box_layout":"boxed-details","caption_layout":"","key":"widget_blog_list","post_type":"post","action":"reza_post_list_1","post_status":"publish"}

مخلوقات اشرف

بازگشت به جدید

دو حکومت، دو بختیار، دو ترور

خریدِ حمید

تقلید تولید و تولید مقلد

ایران و کاتخونِ شیعه

پیکار با انکار ایران

بی‌شـرف

برچسب نوشته ها

انقلاب مشق سیاست اسلام اپوزیسیون فلسفه روشنفکری انتخابات فقه اصلاحات ایران اخلاق مشروطیت مشروطه مارکسیسم پهلوی سینما دین هنر زنان

instagram

نی ما جوادپور مجموعه آثارنی ما جوادپور

و این منم؛ گفته‌ها و نوشته‌ها، نه آن‌که می‌گفت و می‌نوشت
#