نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من

نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من
  • صفحه خانگی
  • >
  • مقالات و مقولات
  • >
  • بازگشت به تهران از  مسیر قاهره

در نقد اپوزیسیون انقلابی و در دفاع از پادشاهی مشروطه
بازگشت به تهران از  مسیر قاهره

  • جولای 1, 2023

…پس اگر پیمان شکسته شده، تقصیر به گردن من نیست. اگر من آن را شکسته ام کدام ابله آن قدر عاقل نیست، که با نقض یک سوگند نخواهد بهشتی را به چنگ آورد؟

تلاش بیهوده‌ی عشق / ویلیام شکسپیر

…

وقتی رضاخان در 48 ساله‌گی به پادشاهی رسید، فرزنداش محمدرضا 6 ساله بود. 16 سال پس از آن، رضاشاه در حالی در 64 ساله‌گی سریر سلطنت را به محمدرضا سپرد و از ایران خارج شد که فرزنداش، به عنوان پادشاه ایران، 22 ساله بود. 27 سال پس از آن دوران، محمدرضا شاه نیز به اقتفای پدر، برای همیشه از ایران خارج شد، اما سریر سلطنت را به فرزند 18 ساله‌اش نسپرد.

محمدرضا پهلوی 3 سال پس از آغاز پادشاهیِ خود، شاهدِ زیستِ پدرش در دورانِ معزولی بود. اما برای رضا پهلوی تجربه‌ی این دوران در حدود 2 سال بود. رضاشاه 3 سال پس از آغاز دوران معزولی، و محمدرضا پهلوی 2 سال پس از آن دوران، جان سپردند.

رضا پهلوی در این میان، هرگز تکیه بر سریر سلطنت نکرد، اما برخلاف اسلاف خود که در مجموع 5 سال دوری از سلطنت را تاب آوردند، حدود 44 سال است که این دوران را تجربه می‌کند.

هم‌او، با عملی که در آبان 1359 انجام داد، سبب شد تا این دوره‌ی 44 ساله، به عنوان دوران معزولیِ او شناخته شود، چرا که، او با اعلام سوگند پادشاهی در قاهره، خود را پادشاه «قانونی» کشور دانست. در حالی که، این عملِ سیاسی، نخستین اشتباه او بود. اما چرا؟

رضا پهلوی در آبان 1359 متنی را به عنوان سوگند پادشاهی قرائت کرد که مندرج در اصل 39 قانون اساسی مشروطه بود. بر این اساس، این اقدام در راستای نمایش التزام او به همان قانون اساسی بود. اما این اقدام، از آن‌جهت اشتباهی سیاسی بود که آشکارا در ناسازگاری با اصول 39 و 40 و 41 همان قانون اساسی بود. در آن اصول، آشکارا بر این نکته تأکید شده بود که «هیچ پادشاهی بر تخت سلطنت نمی‌تواند جلوس کند مگر این‌که قبل از تاج‌گذاری در مجلس
شورای ملی حاضر شود ]و[ با حضور اعضای مجلس شورای ملی و مجلس سنا و هیأت وزرا» آن سوگند را قرائت کند. با توجه به این نکات، پرواضح بود که اقدام رضا پهلوی بر اساس قانون اساسی مشروطه، اقدامی «غیرقانونی» بود؛ چرا که، در آبان 1359 در قاهره، خبر و اثری از «مجلس شورای ملی و مجلس سنا و هیأت وزرا» نبود.

این اقدام رضا پهلوی، سبب شد تا اتهامی که طی بیش از  سال53 علیه پادشاهان پهلوی وارد شده بود مبنی بر عدم التزام نظری و عملی ایشان به قانون اساسی، بار دیگر، و به نوعی دیگر، مطرح، و از جانب نیروهای سیاسی رقیب، علیه بازمانده‌گان سلسله‌ی پهلوی به کار گرفته شود.

اما 6 ماه پس از درگذشت آیت‌الله خمینی، رضا پهلوی با انتشار بیانیه‌ای درباره آینده‌ی سیاسی ایران، اعلام کرد «حتی اگر گروهی از مخالفان جمهوری اسلامی در عمل به تنهائی به براندازی این نظام قادر شود، اداره کشور بدون مشارکت سیاسی دیگر گروه‌ها و برخورداری از حمایت مردم و داشتن مقبولیت در وجدان عمومی جامعه امری ناپذیرفتنی است.»

تأکید رضا پهلوی بر نقش «دیگر گروه‌های دارای مقبولیت در وجدان عمومی جامعه»، در زمان و زمانه و زمینه‌ای مطرح می‌شد که جامعه‌ی ایران یک سال پیش از آن، توابع و توالیِ حمله‌ی نظامی سازمان مجاهدین خلق از عراق به ایران را در ذهن و ضمیر خود ثبت کرده بود. در این شرایط بود که رضا پهلوی می‌دانست سازمان مجاهدین خلق با عملیات «فروغ جاویدان» میخ نهایی را بر تابوتِ «مقبولیت در وجدان عمومی جامعه» کوبیده است. و چون چنین بود، تکیه و تأکید او بر «مشارکت سیاسی دیگر گروه‌ها»، از دو منظر مورد ارزیابی قرار می‌گرفت. نخست، این‌که، با توجه به ادای «سوگند پادشاهی» در سال 1359، «مشارکت سیاسی دیگر گروه‌ها» در فردایِ پس از جمهوری اسلامی، تنها به مثابه نیروهای مشارکت کننده در حکومتی به پادشاهی رضا پهلوی ممکن و متصور بود، دو دیگر آن‌که، رضا پهلوی با تکیه و تأکید بر «مشارکت سیاسی دیگر گروه‌ها»، به طرح و اعلام این پیام پرداخته که از مدعای پادشاه قانونیِ کشور بودن، به مثابه تالی منطقی و طبیعی آن سوگند در قاهره، عدول کرده است.

در این دوران، در اردوگاه اپوزیسیون جمهوری اسلامی، علاوه بر سازمان مجاهدین خلق، یک چهره‌ی شاخص، و یک گروه فعالِ دیگر نیز ظهور و بروز داشتند؛ شاپور بختیار و حزب دموکرات کردستان ایران.

اما طی حدود 3 سال پس از درگذشت آیت‌الله خمینی، و پس از بیانیه‌ی مذکورِ رضا پهلوی، شاپور بختیار و دو دبیرکل حزب دموکرات کردستان ایران طی عملیاتی تروریستی کشته شدند. پس از این وقایع، در نیمه‌ی نخست دهه‌ی 70، این رضا پهلوی و سازمان مجاهدین خلق بودند که در چوگانِ صدرات اپوزیسیون انقلابی باید گوی سبقت از یکدیگر می‌ربودند.

شرایط غالب در این دوران، با گذر زمان و آشکارتر شدن ناکارآمدی نظام جمهوری اسلامی در عرصه‌ی داخلی و خارجی، بیش از پیش به سودِ رضا پهلوی در حال رقم خوردن بود، چرا که، از یک‌سو، جامعه‌ی ایران با ناکارآمدی نظام جمهوری اسلامی در عرصه‌هایی چون اقتصاد و فرهنگ و سیاست مواجه بود، و در وجه غالب، علت‌العلل این ناکارآمدی را وقوع انقلاب 1357 می‌دانست، و از دیگرسو، سازمان مجاهدین خلق نیز به عنوان یکی از عوامل موثر در وقوع همان انقلاب شناخته می‌شد، و علاوه بر آن، در کارنامه‌ی خود، هم‌کاری با صدام و حمله‌ی نظامی به ایران را نیز ثبت کرده بود.

نیمه‌ی دوم دهه‌ی 70 شمسی در ایران، با واکنش حکومت به مسیر فراخ و هم‌واری که در برابر نفوذ و مشروعیت رضا پهلوی در ایران قرار گرفته بود، آغاز شد. روی کار آمدن دولت محمد خاتمی، و توابع و توالی آن، علاوه بر کارکردهای مثبت و موثر برای نظام جمهوری اسلامی در سطح جهانی، باعث شد تا اپوزیسیون انقلابیِ خارج از کشور، در ظل و ذیل اپوزیسیونِ محدودیت‌گرای* داخلی، رنگ باخته و به محاق رود.

واکنش غالب و قطعیِ اپوزیسیون انقلابی به ظهور و بروز اپوزیسیون محدودیت‌گرا، این بود که «این‌ها از خودشان هستند و قادر به انجام اصلاحات نیستند.» این واکنش، مطلقاً از منظر سیاسی غلط و بی‌اعتبار بود. اما چرا؟ به این دلیل که اصولاً و اساساً نه هسته‌ی مرکزی نظام جمهوری اسلامی و نه رئیس دولتِ «اصلاحات»، از ابتدا با هدف تغییرات بنیادینِ مورد نظر اپوزیسیون انقلابی پا به میدان سیاست نگذاشته بودند. بر این اساس، اپوزیسیون انقلابی گریز و گزیری جز این نداشت که برای عرض اندام و برجسته‌گی دوباره در عرصه‌ی سیاسی کشور، در انتظارِ نمایش ناکارآمدی اپوزیسیون محدودیت‌گرا، در قالبِ دولت محمد خاتمی، بماند.

در نیمه‌ی دهه‌ی 80 شمسی در ایران، دوران مصرفِ دولتِ خاتمی برای نظام جمهوری اسلامی به پایان رسید، و این پایان، آغازِ نمایش ناکارآمدیِ اپوزیسیون محدودیت‌گرا در ایران بود. در این شرایط، سیر تحولات سیاسی در ایران در راستای خواسته‌ها و اهداف اپوزیسیون انقلابی رقم خورده بود، اما آیا اپوزیسیون انقلابی پس از سقوطِ تشت ناکارآمدی اصلاح‌طلبان دوم خردادی از بام تاریخ، می‌توانست جایگزینِ اپوزیسیون محدودیت‌گرا در جامعه‌ی ایران شود؟ اگر به یک سوی نتیجه‌ی انتخابات نهم ریاست جمهوری در سال 1384 بنگریم، میدان امیدواری برای اپوزیسیون انقلابی بسیار فراخ و هم‌وار بود؛ آن یک‌سو، چیزی نبود جز شکست هاشمی رفسنجانی در آن انتخابات. اما، در سوی دیگر آن ماجرا، پیروزی محمود احمدی‌نژاد با مجموع حدود 23 میلیون رأی، نشان داد که تأثیرگذاری عینی و عملی اپوزیسیون انقلابی در عرصه‌ی ملموس و مشهودِ سیاست در ایران، هنوز با موانعی ستبر و سترگ مواجه است.

تا این دوران، اپوزیسیون انقلابی در محدوده‌ی اردوگاه هواداران رضا پهلوی، اجتماعی بود کاملاً عاری از حداقل‌هایی از انسجام و نظام‌مندی یک تشکیلات سیاسی. در این اردوگاه، رضا پهلوی با تکیه و تأکید بر «جایگاه تاریخی» خود، از وجه مقطعی و موسمی، به انتشار بیانیه‌هایی می‌پرداخت و بس. به دیگر بیان، این اردوگاه، شاهد این سیر تاریخی بود که نظام جمهوری اسلامی با از سر گذراندن جنگ 8 ساله با عراق، و پس از آن، وقایع سیاسیِ جنجالیِ دوران ریاست جمهوری خاتمی، بدل به درخت خشک و فرسوده‌ای شده است که تن به سقوط بر خاکِ بی‌جانشینی نمی‌دهد. و چون چنین بود، در راستای سقوط این درخت، سه نوع شرایط متصور بود. نخست، این‌که اختلافات درونی در حکومت باعث سقوط شود، دو دیگر آن‌که، سقوط بر اثر فشارهای بین‌المللی رخ دهد، و سه دیگر آن‌که، اپوزیسیون انقلابی از خویش برون آید و در راستای تسهیل این سقوط، کاری بکند.

سیر وقایع در گذر زمان نشان داد که اپوزیسیون انقلابی بیش و پیش از حرکت به وادیِ شرایط سوم، فقط و تنها فقط چشم امید بر دو حالت نخست دوخته بود. و طرفه آن‌که، هر دو حالتِ دیگر نیز به آشکارترین شکل ممکن در دهه‌ی 80 دامن‌گیر نظام جمهوری اسلامی شد. در وجهِ اختلافات داخلی، اوج ماجرا در انتخابات دهم ریاست جمهوری در سال 1388 رقم خورد و پس از آن نیز در دور دوم ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد در اردوگاه «اصولگرایان» ادامه یافت. و در وجه دوم نیز تشدید فشارهای بین‌المللی درباره پرونده‌ی هسته‌ای ایران، در همین دهه، در قالب تحریم‌ها، نظام جمهوری اسلامی را با چالش‌ها و خطرات بنیادین مواجه کرد.

در این دوران و در این میدان، ریزش‌های درونی در نظام جمهوری اسلامی نیز باعث تعدد و تنوع نیروها در اردوگاه اپوزیسیون انقلابی می‌شد. اما آیا شمشیری که در نبرد با مخالفان، از دستان نظام جمهوری اسلامی بر خاک می‌افتاد، لزوماً در اختیارِ اپوزیسیون انقلابی قرار می‌گرفت؟ به دیگر بیان، افزایش ریزش‌های درونی در نظام جمهوری اسلامی، آیا باعث تقویت و تأثیرگذاری مثبت اپوزیسیون انقلابی بود؟

به این پرسش بنیادین بر اساس توجه و تأمل در سیر وقایع در عرصه‌ی سیاسی کشور از ابتدای دهه‌ی 90 شمسی پاسخ خواهیم داد.

اپوزیسیون انقلابی، پس از حدود بیش از 3 دهه، هنوز در حسرت انسجام و نظام‌مندی بود، در حالی که، در این دوران، ظهور و بروز اینترنت و شبکه‌های ماهواره‌ای نیز باعث تسهیل ارتباط اپوزیسیون انقلابی با جامعه‌ی ایران شده بود. بنابراین، 4 عامل در جوار یک‌دیگر، مسیر را برای تاثیرگذاری اپوزیسیون انقلابی بیش از هر زمان فراخ و هم‌وار کرده بودند؛

1: اختلافات درونی در نظام

2: ریزش نیروهای نظام در اردوگاه مخالفان نظام

3: تشدید فشارهای بین‌المللی بر نظام، در مواردی چون پرونده هسته‌ای

4: تسهیل ارتباطات رسانه‌ای با جامعه‌ی ایران

بر این اساس، نظام جمهوری اسلامی در این دوران، بیش از هر چیز و هر کس، تمامی امکانات را جهت براندازیِ خود، در اختیار اپوزیسیون انقلابی قرار داده بود. اما عدم انسجام و نظام‌مندی این اپوزیسیون، به نوع و در حدی بود که حتی تمامی ضعف‌های نظام نیز لزوماً باعث انسجام و استحکام و احتشام اپوزیسیون انقلابی نمی‌شد.

مجموعه‌ای از 4 عاملِ مذکور، در میانه‌ی دهه‌ی 90 شمسی، باعث ظهور و بروز اعتراضات خیابانی رادیکال علیه نظام جمهوری اسلامی در درون کشور شد. در این‌جا، عامل پنجمی هم به یاریِ اپوزیسیون انقلابی آمده بود؛ گسترش دامنه‌ی اعتراضات مردمی در درون کشور.

اما علی‌رغم تمامی این شرایط، اپوزیسیون انقلابی، در عرصه‌ی واقعیات ملموس و مشهود، از تمامی این عوامل بهره‌ای در راستای انسجام و نظام‌مندی نبُرد. در سوی دیگر ماجرا، افزایش تعداد مخالفان و منتقدان نظام جمهوری اسلامی نیز، اگرچه باعث افزایش تعداد اهالی اردوگاه اپوزیسیون انقلابی شد، اما این افزایشِ تعداد نیز لزوماً باعث انسجام و نظام‌مندی این اپوزیسیون نشد.

مواجهه‌ی کاملاً ایدئولوژیک، و، بی‌اعتباری که حامیان اپوزیسیون انقلابی با این وجه از ماجرا داشتند از این قرار و بر این مدار بود که « یک‌صدا و هم‌نظر نبودن اپوزیسیون انقلابی، نه تنها نشانه‌ی ضعف نیست، بلکه اثبات قوت است.» این نوع مواجهه از آن جهت ایدئولوژیک و بی‌اعتبار است که عالمِ مقالِ سیاست را در نظر نمی‌گیرد و موازین و معاییر سایر عرصه‌ها را در خلأ التفات به مبانی و معانی، بر موازین و معاییر عرصه‌ی سیاست انطباق می‌دهد. اپوزیسیون انقلابی، می‌تواند متشکل از افراد و نیروهای دارای دیدگاه های کاملاً یکسان نباشد، اما از این کلمه‌ی حق، نمی‌توان و نباید به این اراده‌ی باطل رسید که، چون چنین است، عدم انسجام و عدم نظام‌مندی اپوزیسیون انقلابی نیز قابل توجیه و تأیید است. از قضا، متن و بطن قابلیت و توان‌مندی اپوزیسیون انقلابی این است که به انسجام و نظام‌مندیِ مبتنی بر هم‌گراییِ نیروهای دارای تعدد و تنوع نظرات بپردازد.

این نوع انسجام و نظام‌مندی و هم‌گرایی، در ارتباطِ میان رضا پهلوی و سازمان مجاهدین خلق، از ابتدا، در مرزهای غیرممکن قرار داشت. اما تفاوت بنیادین اردوگاه رضا پهلوی با سازمان مجاهدین خلق در این بود که ریزش‌های درونی نظام، به نسبت گرایش به سازمان مجاهدین خلق، دارای قابلیت گرایش بیشتری بودند به اردوگاه رضا پهلوی. اما مشکل بنیادین در این میدان، این بود که بر اساس سوگند تاریخی رضا پهلوی در آبان 1359 در قاهره، هر نوع حضورِ مخالفان انقلابی نظام جمهوری اسلامی در اردوگاه اپوزیسیون انقلابیِ معطوف به رضا پهلوی، نشانه‌ی تأیید و تکریمِ پادشاهی او بود.

رضا پهلوی، در گذر زمان، دریافت که با وجود چنین شرایطی، ریزش نیروهای درونی نظام،  تشدید فشارهای بین المللی بر نظام و افزایش دامنه‌ی اعتراضات خیابانی، لزوماً باعث تقویت اردوگاه او نخواهد شد، بر همین اساس، به طرح مسائل و مواردی چون ترجیح نظام «جمهوری» بر «پادشاهی مشروطه» پرداخت که آشکارا در ناسازگاری محض بود با آن نوع سوگند تاریخی در قاهره. در این‌جا، با شخصی مواجه‌ایم که از یک‌سو، سوگند یاد کرده بود که « قانون اساسی مشروطیت ایران را نگهبان ]باشم[ و برطبق آن و قوانین مقرره سلطنت نمایم»، و «سلطنت» را به عنوان «ودیعه‌ای الهی» پاس دارد، و از دیگرسو، در صورِ ترجیح «جمهوری» بر «پادشاهی مشروطه» می‌دمید و از التزام به هر نوع نظامی که «مردم بخواهند» سخن می‌گفت.

ریشه‌ی این نوع ناسازگاری‌های نظری و عملی، در خاک همان عدم انسجام و نظام‌مندی اپوزیسیون انقلابی در اردوگاه رضا پهلوی طی بیش از 4 دهه بود. این نوع ناسازگاری‌ها، در نهایت، سبب شد تا رضا پهلوی در یکی از حساس‌ترین مقاطع تاریخ مبارزات سیاسی علیه نظام جمهوری اسلامی، خود را در «ائتلافی» با هم‌راهیِ کسانی چون حامد اسماعیلیون و مسیح علی‌نژاد و عبدالله مهتدی و شیرین عبادی و نازنین بنیادی، به جامعه‌ی ایران عرضه کند. این سیاستِ کاملاً غلط، سبب شد تا ناتوانی اپوزیسیون انقلابی در انسجام و نظام‌مندیِ کیفی و کمی، به آشکارترین شکل ممکن اثبات شود. نمایش این ضعف و ناتوانی، حتی نیازمندِ گسست و انشعابِ زود هنگام در این «ائتلاف»، و متهم شدن رضا پهلوی از جانب منشعبین به «عدم التزام به مشی دموکراتیک»، نیز نبود، در حالی که، این موارد نیز از بابِ تیرخلاص بر پیکرِ این جریان، به وقوع پیوست.

رضا پهلوی، 43 سال قبل، با ادای سوگند وفاداری به پادشاهی مشروطه، خود را در «جایگاهی تاریخی» قرار داد، که ابزار و لوازم بازگشت ایران و ایرانیان به آن، در مرزهای غیرممکن قرار گرفته بود. فرجام محتوم آن نوع سیاست‌ورزی نیز جز این نبود که هم‌او با اعلام ترجیح نظام «جمهوری» بر «پادشاهی مشروطه»، خود، بیش و پیش از هرکس، مهر تأییدی نهاد بر امتناع بازگشت ایران به نظام «پادشاهی مشروطه». یکی از علل این نوع مشی رضا پهلوی، این بود که می‌دانست با تکیه و تأکید بر «نظام پادشاهی»، از امکان ایجاد و انجام اتحاد و ائتلاف با سایر نیروها در اردوگاه اپوزیسیون انقلابی، محروم خواهد شد. اما علت‌العلل هراس از این محرومیت، کسی نبود جز هم‌او. اما چرا؟ به این دلیل که او طی بیش از 4 دهه، نتوانسته بود باعث انسجام و نظام‌مندی اپوزیسیون انقلابی شود، و با وجود چنین شرایطی بود که نیاز به اتحاد و ائتلاف با سایر نیروها، از جانب هواداران او به مثابه التزام رضا پهلوی به مشی «دموکراسی و پلورالیسم» مطرح می‌شد، در حالی که، این اتحاد و ائتلاف در صورتِ وجود آن نوع انسجام و نظام‌مندی، از موضع «اقتدار سیاسی» انجام ‌می‌شد، اما در شرایطِ عدم بهره‌مندی از آن انسجام و نظام‌مندی، هر نوع اتحاد و ائتلافی، معنا و مبنا و فرجامی جز برگزاری مراسم و مناسکی مقطعی و موسمی نداشت، ندارد، و نخواهد داشت.

…

کارنامه‌ی رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی را در مقام بررسی و ارزیابی، با توجه به 16 سال پادشاهیِ پدر و 37 سال پادشاهیِ پسر می‌توان در نظر گرفت، اما کارنامه‌ی رضا پهلوی، در مقام بررسی و ارزیابی، کارنامه‌ای است درازدامن‌تر از کارنامه‌ی پدر و پدربزرگ. این کارنامه، نه 16 ساله و نه 37 ساله، بلکه تاکنون 44 ساله است؛ با این تفاوت بنیادین که کارنامه‌ی رضا پهلوی، کارنامه‌ای در راستای کسب قدرت است، و کارنامه‌ی رضا شاه و محمدرضا شاه پهلوی کارنامه‌ای است در راستای حفظ و بسطِ قدرت. اما «سیاست» چیزی نیست جز عرصه‌ی کسب و حفظ و بسط قدرت. بر این اساس، کارنامه‌ی سیاسی پهلوی در آستانه‌ی 100 ساله‌گی قرار دارد. یکی از مهم‌ترین علل و عواملِ عدم حفظ قدرت در حکومت 16 ساله‌ی رضا شاه و حکومت 37 ساله‌ی محمدرضا شاه، نوع هم‌گرایی ایشان با سایر افراد و گروه‌ها و نیروهای سیاسی بود، و یکی از مهم‌ترین علل و عوامل عدم کسب قدرت از جانب رضا پهلوی طی 44 سال اخیر نیز همان نوع هم‌گرایی است. نه رضا شاه و نه محمدرضا شاه پهلوی، بر اثرِ انقلاب و قیام‌هایی با پشتوانه‌های «خلقی و توده‌ای» به قدرت نرسیدند، بلکه، هر دو بر اثر هم‌گراییِ نیروهای سیاسی موجود در دو مقطع 1304 و 1320 به قدرت رسیدند. رضا پهلوی، طی 44 سال اخیر، از این نوع هم‌گرایی کاملاً محروم، و بر این گمان بوده که در وادی کسب قدرت، به جای میراث‌خواری از پدر و پدربزرگ، باید میراث‌خوارِ آیت‌الله خمینی باشد، چرا که، این آیت‌الله خمینی بود که سوار بر امواج «انقلابِ توده‌ای»، توانست خلأ هم‌گراییِ مداومِ نیروهای سیاسی را، با تکیه و تأکید بر خروش توده‌ها، به سود خود پُر کند. و این اشتباه بسیار تأثیرگذار رضا پهلوی در این دوران و در این میدان است، چرا که، دورانِ کسب قدرت بر اساس موازین و معاییر انقلاب‌های کلاسیک، سپری شده است، و در این زمان و زمانه و زمینه‌ی خاص، بیش و پیش از التزام به قواعد انقلاب‌های کلاسیک، باید تکیه و تأکید داشت بر موازین و معاییرِ کلاسیکِ سیاست.

بر اساس موازین و معاییر کلاسیکِ سیاست، که در مقام بنیانِ بنای کسب قدرت، هنوز هم دارای کارایی هستند، یک شخصیت در عرصه‌ی سیاست، با التزام به مرزبندیِ مشخص با سایر افراد و گروه‌ها، باید گروه و تشکیلاتی منسجم و نظام‌مند تأسیس و تجهیز ‌کُنَد و خود بدل به یکی از نقاط ضعف و علل زوال حکومتِ مستقر بدل شود، نه این‌که هم‌واره تنها در انتظار بهره‌گیری از نقاط ضعف حکومت باشد. تعدادِ کم و و تنوع بسیارِ انقلاب‌های کلاسیک باعث می‌شود که نتوانیم موازین و معاییر مشخصی به عنوان شروط لازم و کافیِ قطعیِ وقوع انقلاب‌ها مطرح کنیم، اما موازین و معاییر کلاسیک سیاست، هنوز هم با در نظر داشتن متغیرهای ثابت و وابسته‌ی معطوف به زمان و مکان، می‌توانند باعث ارائه‌ی تببین‌های قابل اتکایی در این عرصه شوند. انسجام و نظام مندی یک نیروی سیاسی به زعامت شخصیتی دارای اقتدار، به مثابه آهن‌ربایی است که باعث جذبِ سایر افراد و نیروهای حاضر در میدانِ اپوزیسیون انقلابی، در راستای ایجاد هم‌گرایی علیه نظام سیاسی مستقر، خواهد شد. این انسجام و نظام‌مندی، آن‌جا و آن‌گاه که در ناسازگاری و ناهم‌آهنگی با سویه‌های غالب فرهنگی و سیاسی یک جامعه باشد، گروه سیاسی را بدل به اجتماعی مهجور و مطرود از جامعه خواهد کرد که احتمال به قدرت رسیدنِ آن، در مرزهای غیرممکن قرار خواهد داشت. سازمان مجاهدین خلق طی حدود 4 دهه‌ی اخیر، نماد و نمودِ بارزِ این نوع تشکیلات سیاسی است. اما اگر این انسجام و نظام‌مندی، با سویه‌های غالب فرهنگی و سیاسی یک جامعه، در سازگاری و هم‌آهنگی باشد، به مثابه مبنایی عمل خواهد کرد جهت تأسیس بنایِ جدیدی از نظام سیاسیِ حاکم.

اپوزیسیون انقلابی در اردوگاه رضا پهلوی، نه از آن نوع انسجام و نظام‌مندی برخوردار است، و نه از آن نوع التزام عملی به مبانی کلاسیک سیاست، و نه از سازگاری و هم‌آهنگی با سویه‌های غالب فرهنگی و سیاسی جامعه‌ی کنونی ایران. برای نمونه، ترهات و شطحیات یک خواننده در تلویزیون «من و تو» در مدح و ثنایِ رضا پهلوی در مقام یک قدیسِ افلاکی، از مجموع 44 سال تلاش مخالفان پهلوی در تخریب آن، تأثیرگذارتر است، چرا که، این گونه افراد، فقط و تنها فقط محصول و معلول و مولودِ عدم انسجام و نظام‌مندی یک گروه سیاسیِ بی‌بهره از مبانی سیاست‌ورزی هستند.

بنابراین، یگانه مسیرِ رضا پهلوی جهت کسب قدرت در عرصه‌ی سیاست در ایران، بازگشت به آبان 1359در قاهره است. او باید «غیرقانونی» بودن آن سوگند را تأیید کند، اما در عین حال، خود را به عنوان شاه‌زاده، بدل به شخصیتی دارای اقتدار در عرصه‌ی اپوزیسیون انقلابی کند؛ شرط بنیادین این «تبدیل»، تشکیلِ گروهی منسجم و نظام‌مند در قالب یک حزب سیاسی است. مبنای گرایش سیاسی این حزب، پادشاهی مشروطه خواهد بود، و بر این اساس، می‌تواند با سایر گروه‌های خواستارِ پادشاهی مشروطه، یک جبهه‌ی سیاسی تشکیل دهد. در این صورت است که اتحادها و ائتلاف‌هایی از نوع و لونِ «شورای همبستگی برای سازماندهی و دموکراسی»، نه به عنوان محفلی جهت ایجاد انسجام و نظام‌مندیِ اپوزیسیون انقلابی، بلکه، به عنوان محملی جهتِ نمایشِ هم‌گراییِ احزاب یا جبهه‌های منسجم و نظام‌مند، می‌تواند دارای کارآیی باشد. به دیگر بیان، بدون انسجام و نظام‌مندیِ پیشینی و درونیِ نیروها و احزاب موجود در اردوگاه اپوزیسیون انقلابی، هرگونه اتحاد و ائتلاف در مواجهه با نظام سیاسی مستقر، دارای اعتبار و در خور اعتنا نخواهد بود.

شرط بنیادین قرار گرفتن رضا پهلوی در این مسیر درست و کارآمد، خروج او از وادی التزام به مشی انقلابیون در سال 1357 است. دورانِ آن‌گونه انقلاب‌های خلقی و توده‌ای سپری شده است. در این زمان و زمانه و زمینه، بیش و پیش از آن‌که اپوزیسیون انقلابی خود را متکی بر خروش توده‌ها بخواهد، این جامعه است که باید با اتکا به انسجام و نظام‌مندیِ اپوزیسیون، باعث ایجاد و انجام تغییرات بنیادین در عرصه‌ی سیاست شود. رضا پهلوی، باید این منبعِ اتکا را برای جامعه‌ی ایران ایجاد کند، در غیر این‌صورت، در وادی سیاست، تکیه بر باد داده است.

…

*: اپوزیسیون محدودیت‌گرا را یکی از انواع ششگانه‌ی اپوزیسیون می‌دانم. جهت اطلاع بیشتر به درس‌گفتار اپوزیسیون مراجعه کنید.


  • اپوزیسیوناعتراضاتانقلابپهلویسیاستمشروطه

نوشته های مرتبط

{"qurey":{"category__in":[42],"post__not_in":[502814],"posts_per_page":3,"ignore_sticky_posts":1,"orderby":"rand","post_type":"post"},"title":"\u0647\u0645\u0647","post_title":1,"between":"40px","layout":"grid","grid_layout":"grid_3","padding":{"left":"20","top":"20","right":"20","bottom":"20"},"ratio":"rd-ratio75","image_size":"medium","excerpt":"","alignment":"right","meta_layout":{"between":"between-2","layout":"layout-3"},"box_layout":"none","image_effect":"grow","caption_effect":"imghvr-fade","key":"related","post_type":"post","action":"reza_post_grid_3","post_status":"publish"}

میرزا رضا در پنسیلوانیا

بازگشت به 57 یا به 1357؟

حقیقتِ گران و حرامِ ارزان

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ها

{"number":"8","cats":"","orderby":"","post_title":1,"title":"\u0647\u0645\u0647","excerpt":"","excerpt_limit":"","title_limit":"","meta":{"meta_category":"","meta_author":"","meta_date":"","meta_view":"","meta_comments":""},"list_layout":"list_1","featured_layout":"featured_1","between":"40px","image_size":"full","ratio":"rd-ratio75","image_width":"40","box_layout":"boxed-details","caption_layout":"","key":"widget_blog_list","post_type":"post","action":"reza_post_list_1","post_status":"publish"}

مخلوقات اشرف

بازگشت به جدید

دو حکومت، دو بختیار، دو ترور

خریدِ حمید

تقلید تولید و تولید مقلد

ایران و کاتخونِ شیعه

پیکار با انکار ایران

بی‌شـرف

برچسب نوشته ها

انقلاب مشق سیاست اسلام اپوزیسیون فلسفه روشنفکری انتخابات فقه اصلاحات ایران اخلاق مشروطیت مشروطه مارکسیسم پهلوی سینما دین هنر زنان

instagram

نی ما جوادپور مجموعه آثارنی ما جوادپور

و این منم؛ گفته‌ها و نوشته‌ها، نه آن‌که می‌گفت و می‌نوشت
#