نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من

نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من
  • صفحه خانگی
  • >
  • مقالات و مقولات
  • >
  • افشای راز بقا

اپوزیسیون انقلابی و ردّ تئوری بقا
افشای راز بقا

  • آگوست 3, 2023

از دست عدو ناله‌ی من از سرِ درد است

اندیشه هر آن‌کس کند از مرگ، نه مرد است

عارف قزوینی

…

هیچ مرگی بیش از در سنگر ماندن و شلیک نکردن، زودرس نیست.

امیرپرویز پویان

…

در دور دوم ریاست جمهوری محمود احمدی‌نژاد، مقاله‌ای نوشتم ذیل عنوان «بقائی و ردّ تئوری بقا». در آن دوران، حملات شدید و شنیعی از جانب اردوگاه اصولگرایان علیه هواداران و حواریون محمود احمدی نژاد، انجام می‌شد. مقاله‌ی مذکور در راستای طرح پیش‌بینی این واقعه قلمی شده بود که احمدی‌نژاد در راستای بقای خود، حاضر به عدم بقای هواداران و حواریون خود خواهد شد.

از دیگر سو، در همان دوران، مقاله‌ی دیگری نوشتم ذیل این عنوان «از مسعود تا محمود». در این مقاله نشان دادم که محمود احمدی‌نژاد نیز هم‌چون مسعود رجوی ، کسی نیست که با دریافت حکم اخراج از عرصه‌ی حکومت، بیرق سفید تسلیم برافرازد و با توسل به هر وسیله‌ای عزم بازگشت به عرصه‌ی حکومت نکند.

اما در هر دو مقاله‌ی مذکور، بر این نکته تکیه و تأکید کرده بودم که این فقط تعداد هوادارانِ احمدی‌نژاد نیست که نقشِ بنیادین در راستای بقای او داشته باشد، بلکه نوع و لون سازماندهی و به کارگیری آن هواداران در مواجهه با هسته‌ی مرکزی نظام است که می‌تواند احمدی‌نژاد را از بیابانِ فنا به باغِ بقا برساند.

حدود یک دهه پس از انتشار آن دو مقاله، مشاهده و بررسی تجربه‌ی زیسته‌ی احمدی‌نژاد در عرصه‌ی سیاست، شاهدِ عادلِ این مدعاست که علت‌العلل عدم بقای احمدی‌نژاد در عرصه‌ی حکومت، چیزی نبود جز عدم سازمان‌دهی و ساماندهی خیل هواداران‌اش در مواجهه با هسته‌ی مرکزی نظام. محمود احمدی‌نژاد، حتی در راستای تضمین بقای خود، حاضر به فنای حواریون خود شد، در حالی که فنای بقایی و مشایی و جوانفکر و… نمی‌توانست در غیاب و خلاء آن نوع سازماندهی و ساماندهی باعث بقای او شود.

بر سبیل تمثیل، به همان نسبت که فنای میرحسین موسوی و مهدی کروبی و محمد خاتمی، باعثِ بقایِ نیروهای سیاسیِ حامی «جنبش سبز» در حکومت نشد، فنای حواریون احمدی‌نژاد نیز باعث بقای او در عرصه‌ی حکومت نشد. اما ارتباط میان این دو مورد از چه قرار و بر چه مدار است؟ پاسخ این است که، در یک‌سوی ماجرا، رهبران جریان اصلاحات، علی‌رغم در اختیار داشتن نیروهای میدانی بسیار زیاد، نتوانستند حتی با فنای خود باعث بقای «جنبش سبز» شوند، تا نشان دهند که «بقای جنبش» لزوماً معلول و مولودِ «فنای رهبران» نیست، و از دیگر سو، ماجرای احمدی‌نژاد، نشان داد که «فنای حواریون» نیز لزوماً علت و عاملِ «بقای رهبر» نیست.

این مسئله، از منظری دیگر در نیمه‌ی نخست دهه‌ی 50 در ایران در اردوگاه چریک‌های مارکسیست مطرح شده بود. در آن دوران و در آن میدان، پس از واقعه‌ی سیاهکل، و در ادامه، بازداشت گسترده‌ی سران «سازمان ماجاهدین خلق»، این بحث در اردوگاه چریک‌های مارکسیست مطرح شد که ضدحمله‌ی ویران‌گر حکومت وقت، می‌تواند دارای القای این نتیجه به ذهن و ضمیر جامعه شود که حذف و هدمِ گروه‌های معتقد و ملتزم به مشی چریکی، دارای مشروعیت و مقبولیت خواهد بود. به دیگر بیان، رفقا هرچه در توان داشتند در این راستا به کار گرفتند تا نشان دهند که در عرصه‌ی مبارزات مسلحانه‌ی گروه‌های چریکی با نظام سیاسی حاکم، فنای هر چریک، یک گام به پیش در راستای بقای جنبش چریکی، و یک گام به پیش‌تر در راستای فنای حکومت وقت است.

بر این اساس، این سه جزوه در راستای تبیین تئوریک این مدعا در اردوگاه چریک‌های مارکسیست، قلمی شد:

  • مبارزه‌ی مسلحانه چگونه توده‌ای می شود
  • مبارزه‌ی مسلحانه هم استراتژی و هم تاکتیک
  • ضرورت مبارزه‌ی مسلحانه و رد تئوری بقا

بیژن جزنی، مسعود احمدزاده و امیرپرویز پویان، در این سه جزوه، از برخی جهات دارای مبانی نظریِ مشترک و مشابهی نبودند، اما در عین حال، هر سه در «تحلیل نهایی» بر این نظر بودند که هزینه‌ی مبارزات مسلحانه‌ی مبتنی بر مشی چریکی، برای حکومت وقت بسیار بیشتر از اردوگاه چریک‌ها خواهد بود.

جزنی در همین راستا، بر این نظر بود که مبارزه‌ی مسلحانه، اگرچه دارای قابلیتِ مستقیمِ ایجاد انقلاب و سرنگونی حکومت نیست، اما می‌تواند باعث آب شدنِ یخِ هراس عمومی از حکومت، و ایجاد شیارهای ستبر و سترگ در دیوارِ اقتدارِ حکومت وقت شود. او در همین راستا، به طرح مدعای بی‌اساسی مبنی بر وجود نیروی «پیشاهنگ طبقه‌ی کارگر» می‌پرداخت، و بر این باور بود که «موقعیت و شرایط جامعه ایران نشان می‌دهد که در صورت شکست پیشاهنگ طبقه کارگر در انجام رسالت تاریخی خود، انقلاب پیروز نشده و جنبش انقلابی تا تأمین شرایط ذهنی برای انقلاب دموکراتیک نوین محکوم به درجا زدن و عقب‌مانده‌گی است».

اما مشعل «پیشاهنگ طبقه‌ی کارگر» نمی‌توانست و نمی‌بایست جز با شلیک گلوله، علیه حکوت وقت، روشن شود. در این شرایط اگر رفقا در برابر این پرسش قرار می‌گرفتند که چگونه و کجا می‌توان در ایران ِ دهه‌ی 50 نشانی از آن «پیشاهنگ طبقه‌ی کارگر» یافت؟ پاسخ جزنی این بود که «‌اپورتونیست‌ها… اینطور وانمود می‌سازند که پیشاهنگ توده‌ها فقط می‌تواند به صورت یک حزب طبقه کارگر وظایف انقلابی خود را آغاز کند و بس. اینان فراموش می‌کنند که حزب طبقه کارگر که واجد خصوصیات انقلابی طراز نوین باشد فقط در جریان مبارزه و در مرحله معینی از رشد و تکامل جنبش انقلابی بوجود می‌آید. به عبارت دیگر حزب طبقه کارگر نه ایجاد کننده جنبش انقلابی در مرحله رکود بلکه خود نتیجه رشد و تکامل جنبش انقلابی در مرحله معینی است».

جزنی که در ایرانِ همان دوران، مشغول فعالیت در عرصه‌ی تبلیغاتِ سینمایی و بازرگانی بود، اتخاذ مشی مسلحانه علیه حکومت وقت را نیز از منظر «تبلیغاتی» تحلیل و تبیین می‌کرد و می‌نوشت «مفهوم سرشت تبلیغاتی این است که با وارد ساختن ضربات نظامی به رژیم در روحیه توده‌ها به سود مبارزه اثر بگذاریم». و چون چنین است «مبارزه‌جوئی نیروهای پیشرو و اعمال قهر انقلابی آن‌ها قادر است توده‌ها را از نومیدی مطلق و تسلیم باز دارد، حرکات مردم را وسعت و شدت بخشد و از این حرکات موضعی پراکنده یک جنبش عمومی بر ضد رژیم به وجود آورد».

بر این اساس، به خاک افتادن هر چریک، باید از منظر تبلیغاتی، این‌گونه به ذهن و ضمیر جامعه تزریق می‌شد که حکومتِ وقت در موضع ضعف و زوال قرار گرفته و چاره‌ای جز «کُشتار خلق» ندارد.

امیرپرویز پویان نیز از همین منظر، به طرح این مدعا می‌پرداخت که باید به ردّ تئوریِ «تعرض نکنیم تا باقی بمانیم» پرداخت، و در تحکیم و تثبیت این تئوری کوشید که «برای این‌که باقی بمانیم مجبوریم تعرض کنیم.» پویان در همین راستا می‌نوشت «دشمن برای رفتار خود معيارهای کاملاً مشخصی دارد. او می‌گويد “با من کنار بياييد تا باقی بمانيد، سلطه من را بپذيريد تا از يورش مرگبار من در امان باشيد”. هر کانون فعاليت که به اين تسليم بلاشرط گردن نگذارد – حوزه عملش هر چه میخواهد باشد – يک کانون خطر محسوب می‌شود، و اگر نتواند بقای خود را بر دشمن تحميل کند کاری جز اين ندارد که در انتظار حمله نابودکننده بنشيند. هيچ چيز برای دشمن خوشحال کننده‌تر از اين نيست که ما قربانی بی‌آزاری باشيم. به هر کسی که در سنگر مانده است شليک می‌کند، يا بايد به هر ضربه با ضربه‌ای پاسخ داد يا از سنگر بيرون آمد و پرچم برافراشت.»

در ادامه، انقلاب 1357 به علل و دلایل متعدد و متنوعی به وقوع پیوست، اما این ماجرا سبب شد تا در اردوگاه چپ ایرنی این توهم ایجاد شود که «انقلاب نتیجه‌ی طبیعی و منطقیِ التزام عملی رفقا به ردّ تئوری بقا بوده است.» به دیگر بیان، رفقا با در نظر نگرفتن علل و عوامل و متغیرهای متعدد و متنوعِ دیگر در راستای ایجاد و انجام آن انقلاب، با توسل و تمسک به یک تقلیل‌گرایی ایدئولوژیک، در صور این مدعا دمیدند که انقلاب 1357 معلول و مولودِ تئوری‌های انقلابی بلشویستی، و التزام به مشی چریکیِ امثال رژی‌دبره و کارلوس ماریگلا و ارنستو چه‌گوارا و… بود و بس.

نفوذ و رسوخ این نوع آموزه‌های مندرسِ چپ ایرانی در ذهن و ضمیر مبارزان سیاسی در دهه‌های آتی، شرایطی را رقم زد که در اردوگاه اپوزیسیون انقلابی در اواخر دهه‌ی 90 و اوایل سده‌ی معاصر، آشکارا با اعتقاد و التزام به «ردّ تئوری بقا» در راستای براندازی حکومت، مواجه شویم.

حضرات، که در وجه غالب، اردوگاهی از مبارزان سیاسیِ خارج‌نشین بودند، با اعتقاد و التزام کامل به تئوریِ «هرچه بدتر؛ به‌تر»، از منظر مارکسیستی کوشیدند تا با پوشیدنِ رختِ لنینیسم و مائویسم، باعث افزایش «تضادهای درونی حکومت» شوند، و یکی از مصادیق بارزِ افزایش این تضادها در مواجهه با جامعه را افزایش اعدام‌ها و کشته‌های اعتراضات خیابانی دانستند.

به دیگر بیان، اپوزیسیون انقلابی، در راستای «ردّ تئوری بقا»، علی‌رغم آگاهی از امکانات نیروهای نظامی و انتظامی در راستای کشتار و سرکوب معترضان، گام در وادیِ تحریک و ترغیب نوجوانان و جوانان به ایجاد و انجامِ مبارزاتِ قهرآمیز و رادیکال خیابانی نهاد، تا با فنای ایشان، باعث بقای خود شود.

وجه کمیک – تراژیکِ ماجرا این‌جا بود که اگر امثال جزنی و احمدزاده و پویان به طرح تئوری‌های مبارزات قهرآمیز و رادیکال علیه حکومتِ وقت می‌پرداختند، و اگر هم‌ایشان در صورِ «ردّ تئوری بقا» می‌دمیدند، اما هم‌ایشان در صفِ نخستِ آن نوع مبارزات علیه حکومت بودند، و مرادِ ایشان از «ردّ تئوری بقا»، بیش و پیش از هرکس، ردّ بقای خود بود، نه ردّ بقای دیگران از جمله نوجوانان ایرانی.

در حالی که، اپوزیسیون انقلابی در حالی هیزم در تنورِ «ردّ تئوری بقا» می‌افکند که خود اصولاً و اساساً هزاران کیلومتر دور از حرارت کوره‌ی مذکور، در کارِ «ردّ تئوریِ فنای» خود و فرزندانِ نوجوان و جوان خود بود.

سیمای این نوع مشی آفت‌بارِ اپوزیسیون انقلابی، از جانب ابزارهای تبلیغاتی نظام سیاسی حاکم در ایران، به آشکارترین شکل ممکن در برابر جامعه‌ی ایران به نمایش گذاشته شد. و فرجام محتوم این ترسیم سیما نیز چیزی نبود جز ایجاد فاصله میان وجه غالب جامعه‌ی ایران با اپوزیسیون انقلابی. چرا که، علی‌رغم وجود مصائب بنیادین در کشور، عقلانیتِ اجتماعیِ وجه غالبِ جامعه‌ی ایران، تا این اندازه آلوده به جنون نشده بود که با تماشای مشی نظری و عملیِ اپوزیسیون انقلابیِ خارج‌نشین، متحمل هزینه‌های بنیادین در راستای فنای خویش، و بقای سریالِ جدال بی‌پایانِ اپوزیسیون انقلابی و نظام انقلابی در راستای «ردّ تئوری فنا» از جانب طرفین شود.

بر این اساس، وجه غالبِ جامعه‌ی ایرانِ امروز، به این فهم و درک و دریافت رسیده که نه فنای او، و نه بقای اپوزیسیون انقلابی، هیچ‌کدام لزوماً باعث فنای نظام سیاسی حاکم، نیست.

اپوزیسیون انقلابی، تا معنا و مبنای این فهم و درک و دریافت جامعه‌ی ایران را نداند، با هرکوششی در راستای بقای خود، باعث استمرار بقای نظام سیاسی حاکم در ایران خواهد بود.


 

  • اپوزیسیوناعتراضاتانقلاب

نوشته های مرتبط

{"qurey":{"category__in":[42],"post__not_in":[502916],"posts_per_page":3,"ignore_sticky_posts":1,"orderby":"rand","post_type":"post"},"title":"\u0647\u0645\u0647","post_title":1,"between":"40px","layout":"grid","grid_layout":"grid_3","padding":{"left":"20","top":"20","right":"20","bottom":"20"},"ratio":"rd-ratio75","image_size":"medium","excerpt":"","alignment":"right","meta_layout":{"between":"between-2","layout":"layout-3"},"box_layout":"none","image_effect":"grow","caption_effect":"imghvr-fade","key":"related","post_type":"post","action":"reza_post_grid_3","post_status":"publish"}

قاسم‌ها و ابوالقاسم‌ها

بازگشت به تهران از  مسیر قاهره

چرا این خرگوش در کلاه نمی ماند؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ها

{"number":"8","cats":"","orderby":"","post_title":1,"title":"\u0647\u0645\u0647","excerpt":"","excerpt_limit":"","title_limit":"","meta":{"meta_category":"","meta_author":"","meta_date":"","meta_view":"","meta_comments":""},"list_layout":"list_1","featured_layout":"featured_1","between":"40px","image_size":"full","ratio":"rd-ratio75","image_width":"40","box_layout":"boxed-details","caption_layout":"","key":"widget_blog_list","post_type":"post","action":"reza_post_list_1","post_status":"publish"}

مخلوقات اشرف

بازگشت به جدید

دو حکومت، دو بختیار، دو ترور

خریدِ حمید

تقلید تولید و تولید مقلد

ایران و کاتخونِ شیعه

پیکار با انکار ایران

بی‌شـرف

برچسب نوشته ها

انقلاب مشق سیاست اسلام اپوزیسیون فلسفه روشنفکری انتخابات فقه اصلاحات ایران اخلاق مشروطیت مشروطه مارکسیسم پهلوی سینما دین هنر زنان

instagram

نی ما جوادپور مجموعه آثارنی ما جوادپور

و این منم؛ گفته‌ها و نوشته‌ها، نه آن‌که می‌گفت و می‌نوشت
#