نی ما جوادپورمجموعه آثار نی ما جوادپور نی ما جوادپور

  • برنامه ها
    • مشق
    • مـکـتـوم
    • انتهای نهایت
  • مقالات و مقولات
  • روزنگار
  • سـخنرانی و درسگفتار
  • اشعار
  • پیشنهاد و معرفی
  • کتاب
  • روزنامه آنلاین تقریر
  • ارتباط با من
  • صفحه خانگی
  • >
  • مقالات و مقولات
  • >
  • آتش اندر تیرگی افتد که آتش زد به جانت

اعلام برائت از بی‌اخلاقی عبدالکریم سروش
آتش اندر تیرگی افتد که آتش زد به جانت

  • مارس 5, 2023

یک هفته پیش از آن‌که سیدجواد طباطبایی خرقه تهی کُنَد، در انتهای یک سخنرانی با عنوان «جامعه‌ی ایران و اسطوره‌ی دموکراسی»، به ارائه‌ی تکمله‌ای بر یکی از یادداشت‌هایم پرداختم که با عنوان «قبض و بسط پراتیک طریقت»، منتشر شده بود.

در جوف آن تکمله، با اشاره به فراز واپسینِ وجیزه‌ی مذکور، از عبدالکریم سروش خواستم که آشکارا درباره اتهامات سخیف و عنیفی که بر علیه سیدجواد طباطبایی مطرح کرده است، اعلام موضع کند. سروش آشکارا طباطبایی را به «سرقت» متهم کرده بود، و با اشاره به این اتهام، از او خواستم که در خزان عمر، پیش از آن‌که، پس از آن را نبیند، یا در اثبات آن اتهام علیه طباطبایی بکوشد، و یا، علی رؤوس الاشهاد، از او عذرخواهی، و از حضرت باری، طلب مغفرت کند.

یک هفته پس از طرح این موضوع از جانب نگارنده، سیدجواد طباطبایی درگذشت.

سه روز پس از درگذشت طباطبایی، عبدالکریم سروش در حلقه‌ی مریدان، بر منبر رفت تا در باب «حقیقت و روش» سخن گوید. پیش از آغاز سخنان سروش، پیش‌پرده خوانی به نام حسین کاجی، که پیش از این، آشکارا در تخفیف و تسخیفِ شخصیت و جایگاه علمی طباطبایی، سخن گفته بود، به عنوان «بچه مرشد»، نقّالی درباره «حقیقت و روش» را، با ذکری در مناقب شخصیتی و علمی سیدجواد طباطبایی آغاز کرد. پس از او، نوبت به مرشدِ صاحبِ «تئوریِ برابر نهادن خطابه با استدلال» رسید، تا پیش از خطبه‌ی «حقیقت و روش»، این‌گونه یادی از طیاطبایی کند:

«مرحوم دکتر سیدجواد طباطبایی از متفکران فاضل دوران ما بود، خدمت‌های فرهنگی کلان و به‌سزایی کرد، چشم‌ها را به افق‌هایی گشود که شاید تا آن روز ناگشوده مانده بود… قلم زدن را عزیز می‌داشت، وارد جدال شد با دیگران، و این جدال‌ها گرچه گاهی تلخ و گزنده بود اما راهی به سوی حقیقت داشت… حجم عظیم کتاب‌هایی که نوشت نشان از تتبع گسترده‌ی او دارد. نشان داد به جامعه‌ی دانشگاهی]کذا![ که جدی بودن در کار به چه معناست و سرسری قلم نزدن و بی‌محابا به مسائل نپرداختن، همه‌ی این‌ها درس‌های خوبی بود که ما از او گرفتیم.»

این سخنان عبدالکریم سروش در فضای عمومی، پس از مرگ سیدجواد طباطبایی است، اما به یاد آریم، در دورانی که اجتماع دانشگاهیان، روشنفکران، و برخی رسانه‌ها، نخستین گام‌ها را در وادی آشنایی با افکار و آثار طباطبایی می‌نهادند، عبدالکریم سروش، چگونه هرچه در توان داشت در راستای بدنام کردن طباطبایی در این عرصه‌ها به کار گرفت. او بر همین نهج، در آن دوران، این‌گونه به ترسیم مشخصات و مختصات سیدجواد طباطبایی پرداخت:

«نويسنده‌ی تازه به دوران رسيده‌ای كه سخنان كهنه‌ی بسيار می‌‌گويد و عمری است كه با هگل پا به گل مانده است، و تنها هنرش سرقت علمی از اين و آن است،كتابی نمی‌‌نويسد كه در پيش‌گفتار يا پانويس آن، با چاقوی زبانش عقده‌ای نگشايد يا با كژدم قلمش زهری نريزد. اكنون سال‌هاست كه چنين زهرفروشی می ‌كند و من خاموشی و خطاپوشی می ‌كنم. و در سايه عافين و كاظمين می ‌نشينم. اما روزی که ديگ غيرت بجوشد و جامه‌ی صبر بدرد و خامه‌ی تأديب نامه‌ی آن ناشسته‌‌روی ناسزاگوی را سیاه کند، “بانگ و فرياد برآيد كه مسلمانی نيست”. از قضا همین ناسزاگویِ نخوت فروش در زمره‌ی کسانی است که به دروغ روشنفكری دينی را به “تصفیه‌ی استادان” متهم می‌‌كنند و از اين طريق عناد و كينه ی ستبر خود را با روشنفکری دینی و خادمانش تسکین می ‌بخشند. آيا ناقدان نيكخواه را هنوز عزم نهی از منكر نيست؟ خود دهان آنان را نمی ‌دوزند آن گاه با تلخی بر من می‌‌شورند كه چرا با اينان ترشرويی می‌كنی.»

اما طباطبایی در مجموعه آثار خود، درباره‌ی سروش چه گفته بود که از جانب این «استاد اخلاق اسلامی»، شایسته‌ی این‌چنین توهین و تشنیع بود؟

طباطبایی درباره ماجرای «انقلاب فرهنگی»، چنین گفته بود «زمانی‌ كه انقلاب‌ فرهنگی‌ شروع‌ شد و با ایجاد ستادی برای تصفیه و سانسور کتاب های درسی ادامه پیدا کرد، خود سروش‌ نيز از سردمداران‌ آن‌ بود. با آغاز بحث‌ درباره ی “دانشگاه‌ اسلامی”‌، سروش‌ هم‌ به‌ تبع‌ ديگران ‌همين‌ اصطلاح‌ را به‌ كار می ‌گرفت‌ و مطالبی نیز‌ درباره‌ ی “دانشگاه‌ اسلامی‌” نوشته‌ است‌ كه‌ شما آن‌ها را می ‌شناسيد. معناي‌ دانشگاه‌ اسلامی‌ چيست‌؟ اگر سروش‌ بستن‌ دانشگاه‌ و تصفيه‌ها و سانسور کتاب‌های درسی را از ويژگی‌های  ‌دانشگاه‌ اسلامی‌ می  ‌دانست‌، البته‌ من‌ ايرادي‌ نمی ‌بينم‌…تنها پی‌‌آمد ابهام‌ “دانشگاه‌ اسلامی”، تعطيل‌ نظام‌ توليد علم‌، سقوط‌ سطح‌ دانشگاه‌ و بر باد دادن‌ امكانات‌ و اتلاف منابع‌ بود.البته‌، سروش‌ در تعريف‌ “دانشگاه‌ اسلامی”خود تصويري‌ آرماني‌ از آن‌ به‌ دست‌ داده‌ است‌، اما او نمی ‌دانست‌ كه‌ آن‌ اصطلاح‌ مبهم چه‌ پي‌ آمدهای‌ نامطلوبی ‌ می‌‌تواند داشته‌ باشد.»

طباطبایی درباره کارنامه‌ی سروش در مواجهه از موضع «روشنفکری دینی» با وجه تمدنی و فرهنگی «غرب»، چنین گفته بود «عبدالکریم سروش به دنبال کوشش فراوان خود در رد بحثهای رضا داوری که بویژه در مباحث مربوط به ماهیت تکنولوژی از بنیاد در بیراهه طرح شده بود، در چاه ویلی فروافتاد که حریف بر سر راه او تعبیه کرده بود…او با بازپرداختی از اخلاق زاهدانه و صوفیانه،در واقع، با شمشیری چوبینبه پیکار تکنولوژی رفت و بدیهی است که شکست محتومی در انتظار احیاگری اوست.»

طباطبایی درباره درک و دریافت سروش از «سنت و سکولاریسم»، چنین گفته بود «مقاله‌ای‌ ازسروش‌ در كتابی‌ كه‌ سال‌ گذشته‌ با عنوان‌ سكولاريسم‌ وسنت‌ انتشار يافت‌، چاپ‌ شده‌ كه‌ حتی تعريفی‌ كه‌ از پروتستانيسم‌ و اصلاح‌ دينی‌ در آن‌ داده‌ شده‌، غلط‌ است‌ و حاصل‌ كلام‌ او هم‌ جز اين‌ نيست‌ كه‌ چون‌ سكولاريسم ‌بر عقل‌ تكيه‌ دارد، موضعی‌ نادرست‌ در امر ديانت‌ دارد،زيرا “عقل‌ تا بال‌ گشوده‌ است‌، گرفتارتر است”. اين‌ مصراع‌ِ شاعر متوسطی‌ مانند اقبال‌ لاهوری‌ خلاصه‌ آن‌ چيزی‌ است‌ كه‌ روشنفكری‌ دينی‌ به‌ دنبال‌ چهار دهه ‌نظريه‌ ی بافی‌ و يك‌ ربع‌ تجربه‌ ی قدرت‌ به‌ آن‌ دست‌ يافته‌ است‌.» و این‌که «از دیدگاه تاریخ اندیشه اروپایی، در همه‌ی آن‌چه در مقالات سروش، در کتاب یاد شده، درباره “سکولاریسم” آمده است، هیچ مطلب جدی و مفهومیِ درستی وجود ندارد و هیچ خواننده‌ای که دست کم یک اثر تحقیقی در این مباحث از نظر گذرانده باشد، نمی‌تواند آن کلی بافی‌ها را جدی بگیرد.»

طباطبایی درباره درک و دریافت سروش از «پروتستانتیسم»، با ارجاع به آثار او، چنین گفته بود «به خلاف گفته‌ی سروش، پروتستانتیسم جز این بود و آن معنایی که سروش خیال می‌کند گوهر مقدم پروتستانتیسم است، در هیچ جایی از نوشته‌های لوتر به چشم نمی‌خورد.»

اینک، پرسش این است که مواجهه در میدان علم و معرفت، از جانب کسی که خود را مریدِ عارفانِ واصل به حق، و بنده‌ی مخلص «الله»، و مؤمن به دیانت محمدی، و ذوب در تشیع علوی، و متخلق به اخلاق اسلامی، می‌نامد و می‌داند، با آن‌گونه دیدگاه‌های طباطبایی، باید از آن قرار و بر آن مدار باشد؟

آیا پاسخِ آن‌گونه انتقادات طباطبایی، این است که او را «نويسنده‌ی تازه به دوران رسيده‌»، «ناشسته‌‌روی ناسزاگوی »، « ناسزاگویِ نخوت‌فروش» بنامیم، و هم‌او را «با هگل پا به گل مانده» بدانیم، و دیگران را امر به این «معروف» کنیم که در راستای «نهی از منکر، دهان طباطبایی را بدوزند»، و در نهایت این اتهام ستبر و سترگ، علیه او منتشر کنیم که «تنها هنرش سرقت علمی از اين و آن است».

عبدالکریم سروش، این حجم از توهین و اتهام علیه طباطبایی را در فضای عمومی و به مدد رسانه‌های «حلقه‌ای»، در زمان حیات طباطبایی منتشر کرد، و هرگز در آن دوران، نه به اثبات این اتهامات پرداخت، و نه گام در وادی عذرخواهی از طباطبایی در همان فضای عمومی و رسمی، نهاد.

و اینک، پس از مرگ طباطبایی، حضرت‌اش، در حلقه‌ی مریدانِ حلقهِ ارادت به گوش، دهان به ذکر مناقب طباطبایی می‌گشاید، و همان «تازه به دوران رسیده‌ی بی‌سوادِ نخوت فروشِ پا به گل مانده‌ی سارق علمی» را « از متفکران فاضل دوران ما» می نامد و می‌داند که «خدمت‌های فرهنگی کلان و به‌سزایی کرد».

در زمان حیات طباطبایی، سروش او را به عنوان «نويسنده‌ی تازه به دوران رسيده‌ای كه سخنان كهنه‌ی بسيار می‌‌گويد»، معرفی می‌کند، اما پس از آن‌که طباطبایی طی بیش از سه دهه، با توسل و تمسک به توانایی و دانایی بی‌بدیل خود، و بدون تکیه و تأکید بر «حلقه» و «حفله» و «مرید‌پروری» و «مرشدگری»، مُشتِ خالیِ مُشتی پریشان‌اندیش و پریشان‌گو و پریشان‌خو را در پیشگاهِ دانش، باز کرد، حضرت سروش همان «تازه به دوران رسیده‌ی کهنه گو» را که پس از مرگ، مستغنی از معرفی از جانب اوست، این‌گونه معرفی می‌کند «حجم عظیم کتاب‌هایی که نوشت نشان از تتبع گسترده‌ی او دارد. نشان داد به جامعه‌ی دانشگاهی]کذا![ که جدی بودن در کار به چه معناست و سرسری قلم نزدن و بی‌محابا به مسائل نپرداختن، همه‌ی این‌ها درس‌های خوبی بود که ما از او گرفتیم.»

نگارنده‌ی این سطور، طی حدود دو دهه‌ی اخیر، بارها در عرصه‌ی عمومی، اعم از فضای مجازی و کلاس درس و مطبوعات و سایر رسانه‌ها، آشکارا از بسیاری از دیدگاه‌های عبدالکریم سروش، بر سبیل استدلال و استناد، حمایت کرده، و هزینه‌های گزاف آن را نیز پرداخته است. اما و هزار اما! دردا و دریغا که درباره‌ی اعتقاد و التزام عملی سروش به مشی اخلاقی، سال‌ها، کاملاً در اشتباه زیسته‌ام.

سروش، در تمامی این سال‌ها، نه تنها، خود را ملزم به اثبات اتهام مهیبی که علیه طباطبایی اقامه کرده بود، ندانست، بلکه، چه پیش و چه پس از مرگ طباطبایی، به علت طرح آن اتهام سراسر کذب، از او، به صورت رسمی و آشکار، عذرخواهی نکرد.

سروش، سال‌ها پیش از این، اعلام کرده بود که عزم دیدار با کارل پوپر داشته، اما اجل آن‌مایه مجال به پوپر نداده تا این دیدار انجام پذیرد. سروش پس از مرگ پوپر، بر همین اساس، گفت «دریغا که مجال قهوه خوردن با پوپر از دست رفت.» اما مجالِ از دست رفته‌ی قهوه خوردن با پوپر کجا، و مجال از دست رفته‌ی جبرانِ بی‌اخلاقیِ آشکار در بدنام کردنِ انسانی کجا که در عرصه‌ی علم و معرفت، با شرافت زیست، و «سارق» نبود.   

سال‌ها شد تا برآمد نام مَرد

سفله آن‌کو نام خوبان زشت کرد

جناب عبدالکریم سروش! اگر کسی چون نگارنده‌ی این سطور، سال‌ها در برابر خیل مخالفان و دشمنان تو، سینه سپر کرد، و در متن و بطن نظام علمی و رسانه‌ای و سیاسیِ داخل و خارج ِ ایران، از تو در برابر آتشفشان آن همه تهمت و توهین و تشنیع، حمایت کرد، و هزینه داد، فقط و تنها فقط، به حرمتِ حمایت و دفاع از «اخلاق» بود. اما اینک که آشکارا در بسترِ بی‌اخلاقی خزیده‌ای و سینه‌ی شرافت با دشنه‌ی دنائت دریده‌ای، اقتضای همان حرمت دفاع از «اخلاق»، این است که قدم و قلم در وادی اعلام برائت از تو گذارم.

در یک مقاله و یک سخنرانی، نشان داده‌ام که آن‌چه از منظر «علمی» و فلسفی، درباره «حقیقت و روش» مطرح کرده‌ای، بر خلافِ غوغای مُشتی مریدِ حلقه به گوش در «حلقه‌ی دیدگاه نو»، نه دارای اعتبار و در خور اعتناست، و نه در نظام نظام نظری سروش، «دیدگاه نو» به شمار می‌رود. اما، اینک، ورای آن مباحث معرفتی درباره «حقیقت و روش»، چه اعتبار و احتشامی می‌توان قائل بود برای آن‌که توسل و تمسک به هر «روشی» در راستای هدم و هلاکِ «حقیقت»، در میدان مواجهه با کسی چون سیدجواد طباطبایی را سزا و روا دانست.

و علاوه بر این اعلام برائت از مشی تو، سزا و رواست اعلام برائت از فرآیندِ آن نظام نظری عرفانی و آن نظام اعتقادیِ مذهبی، که در به‌ترین حالت، فرآورده‌هایی چون تو دارد، که اندک پروایی در سلاخی اخلاق در مسلخِ حراست از نظام نظری آلوده به انواع ایدئولوژی خود، نداشته و ندارید.

خسته‌ی خاکی وگر بر آسمان است آرمانت

تخته‌بند غفلتی گرچه بدانند رازدانت

بر منار آشنایی‌ها نمی‌سوزد چراغی

آتش اندر تیرگی افتد که آتش زد به جانت


 

  • اخلاقجواد طباطباییعبدالکریم سروش

نوشته های مرتبط

{"qurey":{"category__in":[42],"post__not_in":[502654],"posts_per_page":3,"ignore_sticky_posts":1,"orderby":"rand","post_type":"post"},"title":"\u0647\u0645\u0647","post_title":1,"between":"40px","layout":"grid","grid_layout":"grid_3","padding":{"left":"20","top":"20","right":"20","bottom":"20"},"ratio":"rd-ratio75","image_size":"medium","excerpt":"","alignment":"right","meta_layout":{"between":"between-2","layout":"layout-3"},"box_layout":"none","image_effect":"grow","caption_effect":"imghvr-fade","key":"related","post_type":"post","action":"reza_post_grid_3","post_status":"publish"}

مخارج خروج از دخالت خارجی

دو غلام‌حسینِ هم‌میهن

از دارالفنون تا دارالجنون

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ها

{"number":"8","cats":"","orderby":"","post_title":1,"title":"\u0647\u0645\u0647","excerpt":"","excerpt_limit":"","title_limit":"","meta":{"meta_category":"","meta_author":"","meta_date":"","meta_view":"","meta_comments":""},"list_layout":"list_1","featured_layout":"featured_1","between":"40px","image_size":"full","ratio":"rd-ratio75","image_width":"40","box_layout":"boxed-details","caption_layout":"","key":"widget_blog_list","post_type":"post","action":"reza_post_list_1","post_status":"publish"}

مخلوقات اشرف

بازگشت به جدید

دو حکومت، دو بختیار، دو ترور

خریدِ حمید

تقلید تولید و تولید مقلد

ایران و کاتخونِ شیعه

پیکار با انکار ایران

بی‌شـرف

برچسب نوشته ها

انقلاب مشق سیاست اسلام اپوزیسیون فلسفه روشنفکری انتخابات فقه اصلاحات ایران اخلاق مشروطیت مشروطه مارکسیسم پهلوی سینما دین هنر زنان

instagram

نی ما جوادپور مجموعه آثارنی ما جوادپور

و این منم؛ گفته‌ها و نوشته‌ها، نه آن‌که می‌گفت و می‌نوشت
#